نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

ریشۀ واژۀ مهندس

«مُهَندِس» از ریشۀ «هَندَسَـة» است.

هَندَسَة از واژۀ فارسی «اَندازه» گرفته و معرَّب شده است. (منبع: المنجد ذیل کلمه هندسة)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معادل أمام در لهجۀ محلی عربی

واژۀ «أَمام» در گویش عامیانۀ اطراف خلیج فارس «گِدّام» یا «جِدّام» و در کشورهای حوزۀ مدیترانه «ئِدّام» گفته می­شود که همان «قُدّام» در فصیح است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنای بقره

اغلب «بقرة» را «گاو ماده» معنا می ­کنند؛ امّا «البَقَر» مطلق گاو و جمع آن أبقُر و أبقار و واحدش بَقرَة است. جمع بقرة، بقرات است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ واژۀ ادویه جات

جمع «دَواء» می­ شود «أدویـة»؛ امّا «أدویـه» در فارسی به معنای «ادویه­ جات» است و با کاربرد عربیِ آن فرق دارد. در زبان عربی معادل «ادویه ­جات» واژۀ «بَهارات» است.

در حقیقت کلمات عربی بسیاری در زبان فارسی به کار می­رود که در خودِ زبان عربی معنای دیگری دارند؛ مثال:

اُخت: خواهر(در فارسی صمیمی)، عُنُق: گردن(در فارسی اخمو)، ملّت: آیین(در فارسی معادل شَعب)، نبات: گیاه(در فارسی گونه ای شیرینی)

کلمات بسیاری نیز در فارسی دارای ریشه های عربی است بدون اینکه در عربی هیچ کاربردی داشته باشند؛ مثال:

بین المللی: الدُّوَلـیّ            اطّلاع ثانوی: إشعار آخَر                روابط عمومی: العِلاقاتُ العامَّة

حیاط: ساحَـة                  حیاط خلوت: الفِناءُ الخَلفی            عکّاس: مُصَوِّر

عکس العمل: رَدُّ الفعل     علاقه: هِوایَـة                              نظامی: عَسکَریّ

ظرف: وِعاء، إناء               شرایط: ظُروف                             استخدام: تَوظیف

غیرقابل جبران: لایُعَوَّض     مصرف: اِستِهلاک                           عوارض واردات: رُسومُ الاستیراد

مستقیماً: مُباشَرَةً              مستقیم: عَلَی طول                      

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه واژه آفتابه و ماهیتابه

آفتابه پیوند (آب + تابه) است. ماهیتابه نیز پیوند (ماهی + تابه) است. تابه نام گونه ای ظرف است. پس آفابه یعنی ظرفِ آب و ماهیتابه نیز ظرفی است برای سرخ کردن ماهی در روغن که کم کم کاربرد آن گسترش یافته است.

آبتابه با گذر زمان آفتابه شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنای معما

مُعَمّا یک واژۀ دارای ریشۀ عربی است. البتّه معمّا در عربی لُغَز یا حَزّورة گفته می شود.

کلمۀ معمّا فقط ریشۀ عربی دارد. اصل این کلمه مُعَمّی است.

أعمی یعنی کور و مؤنث آن عَمیاء است.

مُعَمَّی یعنی کور شده

یعنی چیزی که گویی کور شده و ناپیداست.

برابر نهاد این واژه در پارسی چیستان است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

املای توسی خواجه نصیرالدین توسی

املای شهر «توس» در اصل با «ت» است که تحت تأثیر عربی با «ط» نوشته شده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

راههای تشخیص واژه های دارای ریشۀ فارسی و عربی

نوشتۀ زیر، دربارۀ ریشۀ کلمات است و تا اندازه ­ای شما را در فهم ریشۀ واژگان یاری می­ کند.

همۀ زبان­های جهان با هم داد و ستد واژگانی داشته­ اند، دارند و خواهند داشت. حتّی زبان­ های مُرده نیز داد و ستد واژگانی داشته ­اند.

تشخیص ریشۀ عربی یا فارسی کلمات هرچند برای کسی که به دو زبان چیره نیست کار دشواری است؛ ولی راه ­های ساده­ ای هم وجود دارد که دانستن آنها جالب است.

از میان 32 حرف الفبای فارسی برخی حروف تنها ویژۀ واژه ­های عربی­ اند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

معنی واجبات

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

قاری یا قارئ

قارئ قرآن جمع آم قُرّاء قرآن است.

قارئ را به نادرست قاری نوشته و خوانده اند.

غلط رایج است.

سه حرف اصلی قارئ ق و ر ء است. 

قارئ بر وزن فاعل است.

همزه که حرف سوم قارئ است را بر کرسی ی نهاده اند و همین باعث شده تایپیست نتواند تایپ کند و قارئ را قاری تایپ کرده و از آغاز اشتباه خوانده شده است.

از سوی دیگر در فارسی ترجیح داده می شود که غائب، دائرة، سائر و مائل را غایب، دایره، سایر و مایل بخوانند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰