نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

ریشه کلمه عصا

«عَصا» به معنای «چوبدستی» مؤنّث معنوی مجازی است؛ به همین دلیل در قرآن کریم آمده است:

﴿ما تلک بیـمینک یا موسی

و با اسم اشارۀ مؤنّث «تلک» اشاره شده است.

مثنّای آن «عَصَوان»، جمع قِلّت «أَعْصـی» و جمع کثرت «عُـصـیّ» است.

در زبان کُردی گوچان به معنای عصاست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه واژه فلوس

«نُقود» به معنای پول در گویشِ عراقی «فُلوس» و در سوریه «مَصاری» گفته می­شود.

«مَصاری» جمعِ «مِصریَّة» واحد پول در گذشته بوده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آیلار یعنی چه؟

واژۀ «آی» در نامِ «آیلار» در تُرکی به معنای «ماه» و پسوند «لار» نشانۀ جمع است.

واژۀ «آی» در نام­های دیگری مانند آیدین، آیناز، آیسان، آیگل، آیسودا نیز وجود دارد.

«آیلار» یعنی آنکه زیبایی­اش مانند چندین ماه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اسرین یعنی چه؟

واژۀ «اَسْر» در کُردی جنوبی به معنای «اشک» است.

در کُردی شمالی «فِرْمیسک» بدین معناست.

«اَسرین» کنایه است از «دخترِ زیبا و با عاطفه مانند اشک».

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نام شغلها به عربی

ترجمۀ چند شغل:

آتش­ نشان: إطفائـیّ

آرایشگر زنان: مَشّاطَة صالَةِ التَّجمیل

آشپز: طَبّاخ

آهنگر: حَدّاد

اتوشوی: کَوّاء

افسر: ضابِط

بازرگان: تاجِر

بازنشسته: مُتَقاعِد

باغبان: بُستانیّ

برقکش: کَهرَبائـیّ

بَقال: بقّال

پارچه­فروش: بَزّاز

پاسدار انقلاب اسلامی: حارِسُ الثَّورةِ الْإسلامیَّة

پرستار: مُمَـرِّض

پزشک پوست: طَبیبُ الْأمراضِ الْجِلدیَّة

پزشک زنان: طَبیب نِسائیّ، طبیبةٌ نِسائیَّـة

پزشک کودکان: طبیبُ الأطفال

پزشک گوش و حلق و بینی: طَبیبُ الْأُنفِ و الْأُذُنِ و الْحَنجَرَة

پزشک: طَبیب

پستچی: ساعی الْبَرید

پیرایشگر (سلمانی): حَلّاق

تعمیرکار: مُصَـلِّح

چشم­پزشک: طَبیبُ الْعُیون

حسابدار: مُحاسِب

خبرنگار: مُراسِل

خلبان: طَیّار

خیّاط: خَیّاط

داروخانه دار: صَیدَلـیّ

دانشجو: طالِب جامِعیّ

دربان: بَوّاب

دفتردار: کاتِب

راننده: سائِق (در سعودی: سَوّاق)

راهنمای سفر: دلیلُ السَّفَرِ

رفتگر: کَنّاس

روزنامه­نگار: صَحَفـیّ

سبزی­فروش: بائعُ الْخُضرَوات

سپاهی (پاسدار): حارِسُ الثَّورَةِ

شغل آزاد: مِهْنَـةٌ حُرَّةٌ

شیرینی ­فروش: حَلْوانیّ

طلافروش: بائِعُ الذَّهَب، ذَهَبیّاتـیّ

فرش ­فروش: بائِعُ السَّجّاد

فروشنده: بائِـع

قصّاب: جَزّار، لَحّام، قَصّاب

کارمند: مُوَظَّف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آیا واژۀ قناد عربی است؟

«حَلْوانـیّ» به معنای «شیرینی­ فروش» است که در فارسی «قنّاد» می­ گوییم. [1]

 

[1] هرچند قنّاد بر وزن فعّال است امّا عربی نیست. در زبان عربی واژۀ «قند» نیز وجود ندارد. عرب­ها اغلب چای را با قند نمی­نوشند. اصولاً حتّی واژۀ «قند» نیز بی­جهت معرّب شده است. اصل کلمۀ «قند»، «کَنْد» است. مانند: کندو در کندوی عسل. احتمال دارد نام شهر «کَندوله» در نزدیکی «میانراهان» در استان کرمانشاه و نیز واژۀ candy در انگلیسی به معنای «آب نبات» از «کند» گرفته شده باشد.

شاید واژۀ Candida در انگلیسی نیز از همین ریشه باشد. بدین جهت که نامزدهای انتخابات در گذشته در غرب، جامه­ای به سفیدی قند می­پوشیدند.

«حَلْواء» یا «حَلْـوَی» هر خوردنی­ای است که با شکر یا عسل ساخته شود. «حَلْوانیّ» از این ریشه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنای س و سوف در عربی

«سَـ» و «سَوفَ» دو حرف استقبال هستند که بر سر فعل مضارع می­ آیند. مشهور است که «سَـ» برای آیندۀ نزدیک و «سَوفَ» برای آیندۀ دور است؛ امّا این نکته قطعی و دقیق نیست.

ترجمۀ آیۀ ﴿کَلّا سَوفَ تَعلَمونَ ثُـمَّ کَلّا سَوفَ تَعلَمونَ﴾ این است:

نه چنین است، به زودی آگاه می­شوید. [1] سپس نه چنین است. به زودی آگاه می­شوید.

در قرآن ﴿ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ﴾ نیز آمده است. سوف تعلمون را می­توان به دو صورت معنا کرد:

به زودی می­دانید، خواهید دانست.

 

[1] ترجمۀ فولادوند

باز هم نه چنین است، زودا که بدانید.

ترجمۀ مجتبوی

باز چنین نیست [که مى‏پندارید]، به­زودى خواهید دانست.

ترجمۀ مشکینی

آرى چنین نیست، به­زودى (در روز جزا) خواهید دانست.

ترجمۀ بهرام پور

باز چنین نیست، [که مى‏پندارید] به زودى خواهید دانست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نامگذاری (وجه تسمیه) «شُرطَة» چیست؟

ریشۀ نامگذاری (وجه تسمیه) «شُرطَة» چیست؟ نخستین کسی که نام شُرطة را بر دستگاه امنیّتی نهاد خلیفۀ اموی «عبدالملک بن مَروان» بود. در روزگار وی برای نخستین بار در نظام حکومتی دستگاه امنیّتی «شُرطة» بنیان نهاده شد و مأموران امنیّتی را با گذاشتن نواری پارچه ­ای که در عربی به آن «شَریط» می­ گویند از عامّۀ مردم متمایز می ­کردند و به دلیل همین نوار پارچه ­ای به آنها شُرطة گفتند. ضمناً «شُرطیّ» به معنای «یک پلیس» و «شُرطة» به معنای «مرکز پلیس» است.[1]

 

[1] إنّ أول مَن أطلَقَ اسمَ الشُّرطةِ على الجهازِ الأمنیِّ هوَ الخلیفةُ الأمویُّ عبد الملک بن مروان حیثُ تَمَّ فی عهده إنشاءُ الجهازِ الأمنی (الشرطة) لأوَّل مرَّة فی نظامِ الدَّولةِ وقد تقرّر تمییزُ رجال الأمن عَن عامَّةِ الناسِ بِوَضع علامةٍ خاصةٍ مِن شَریطٍ من القماش فوقَ ثَوب رجل الأمن. (و مِن ثَمَّ تَمَّتْ تَسمیَتُهُم بِرِجالِ الشُّرطة لِوجود هذا الشریط مِن القماش.)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنای واژۀ عین در عربی

واژۀ «عَین» معانی بسیار دارد؛ مانند:

چشم، چشمه، خورشید، پرتو خورشید، ساکنان شهر، اهل خانه، ارزنده، نفیس، عزّت، پرچم، دیده­بان، جاسوس، رئیس لشکر، پیشرو سپاه، بزرگ قوم، سرور، آقا، برگزیدۀ چیزی، گروه، ثروت، چشم زخم، انسان، مانند، ذات هر چیزی، نگهبان و ... امّا امروزه دو معنای چشم و چشمه غلبه دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نام ورزش ها به عربی

فرهنگستان زبان عربی برای ورزش­های گوناگون معادل­های عربی برگزیده است؛ مثال:

کَرَةُ الْقَدَم: فوتبال/ کُرَةُ السَّـلَّـة: بسکتبال/ الکُرَةُ الطّائِرة (کرة الطائرة): والیبال/ کُرَةُ الماء: واترپلو/ کُرَةُ الیَد: هندبال و ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰