نام بنیامین (بِن+یامین) به معنای «پسر دست راست» دارای ریشۀ عِبری است. یامین در بنیامین همان یَـمین در عربی است.
نام بنیامین (بِن+یامین) به معنای «پسر دست راست» دارای ریشۀ عِبری است. یامین در بنیامین همان یَـمین در عربی است.
«عَصا» به معنای «چوبدستی» مؤنّث معنوی مجازی است؛ به همین دلیل در قرآن کریم آمده است:
﴿ما تلک بیـمینک یا موسی﴾
و با اسم اشارۀ مؤنّث «تلک» اشاره شده است.
مثنّای آن «عَصَوان»، جمع قِلّت «أَعْصـی» و جمع کثرت «عُـصـیّ» است.
در زبان کُردی گوچان به معنای عصاست.
«نُقود» به معنای پول در گویشِ عراقی «فُلوس» و در سوریه «مَصاری» گفته میشود.
«مَصاری» جمعِ «مِصریَّة» واحد پول در گذشته بوده است.
واژۀ «آی» در نامِ «آیلار» در تُرکی به معنای «ماه» و پسوند «لار» نشانۀ جمع است.
واژۀ «آی» در نامهای دیگری مانند آیدین، آیناز، آیسان، آیگل، آیسودا نیز وجود دارد.
«آیلار» یعنی آنکه زیباییاش مانند چندین ماه است.
واژۀ «اَسْر» در کُردی جنوبی به معنای «اشک» است.
در کُردی شمالی «فِرْمیسک» بدین معناست.
«اَسرین» کنایه است از «دخترِ زیبا و با عاطفه مانند اشک».
ترجمۀ چند شغل:
آتش نشان: إطفائـیّ
آرایشگر زنان: مَشّاطَة صالَةِ التَّجمیل
آشپز: طَبّاخ
آهنگر: حَدّاد
اتوشوی: کَوّاء
افسر: ضابِط
بازرگان: تاجِر
بازنشسته: مُتَقاعِد
باغبان: بُستانیّ
برقکش: کَهرَبائـیّ
بَقال: بقّال
پارچهفروش: بَزّاز
پاسدار انقلاب اسلامی: حارِسُ الثَّورةِ الْإسلامیَّة
پرستار: مُمَـرِّض
پزشک پوست: طَبیبُ الْأمراضِ الْجِلدیَّة
پزشک زنان: طَبیب نِسائیّ، طبیبةٌ نِسائیَّـة
پزشک کودکان: طبیبُ الأطفال
پزشک گوش و حلق و بینی: طَبیبُ الْأُنفِ و الْأُذُنِ و الْحَنجَرَة
پزشک: طَبیب
پستچی: ساعی الْبَرید
پیرایشگر (سلمانی): حَلّاق
تعمیرکار: مُصَـلِّح
چشمپزشک: طَبیبُ الْعُیون
حسابدار: مُحاسِب
خبرنگار: مُراسِل
خلبان: طَیّار
خیّاط: خَیّاط
داروخانه دار: صَیدَلـیّ
دانشجو: طالِب جامِعیّ
دربان: بَوّاب
دفتردار: کاتِب
راننده: سائِق (در سعودی: سَوّاق)
راهنمای سفر: دلیلُ السَّفَرِ
رفتگر: کَنّاس
روزنامهنگار: صَحَفـیّ
سبزیفروش: بائعُ الْخُضرَوات
سپاهی (پاسدار): حارِسُ الثَّورَةِ
شغل آزاد: مِهْنَـةٌ حُرَّةٌ
شیرینی فروش: حَلْوانیّ
طلافروش: بائِعُ الذَّهَب، ذَهَبیّاتـیّ
فرش فروش: بائِعُ السَّجّاد
فروشنده: بائِـع
قصّاب: جَزّار، لَحّام، قَصّاب
کارمند: مُوَظَّف
«حَلْوانـیّ» به معنای «شیرینی فروش» است که در فارسی «قنّاد» می گوییم. [1]
[1] هرچند قنّاد بر وزن فعّال است امّا عربی نیست. در زبان عربی واژۀ «قند» نیز وجود ندارد. عربها اغلب چای را با قند نمینوشند. اصولاً حتّی واژۀ «قند» نیز بیجهت معرّب شده است. اصل کلمۀ «قند»، «کَنْد» است. مانند: کندو در کندوی عسل. احتمال دارد نام شهر «کَندوله» در نزدیکی «میانراهان» در استان کرمانشاه و نیز واژۀ candy در انگلیسی به معنای «آب نبات» از «کند» گرفته شده باشد.
شاید واژۀ Candida در انگلیسی نیز از همین ریشه باشد. بدین جهت که نامزدهای انتخابات در گذشته در غرب، جامهای به سفیدی قند میپوشیدند.
«حَلْواء» یا «حَلْـوَی» هر خوردنیای است که با شکر یا عسل ساخته شود. «حَلْوانیّ» از این ریشه است.
«سَـ» و «سَوفَ» دو حرف استقبال هستند که بر سر فعل مضارع می آیند. مشهور است که «سَـ» برای آیندۀ نزدیک و «سَوفَ» برای آیندۀ دور است؛ امّا این نکته قطعی و دقیق نیست.
ترجمۀ آیۀ ﴿کَلّا سَوفَ تَعلَمونَ ثُـمَّ کَلّا سَوفَ تَعلَمونَ﴾ این است:
نه چنین است، به زودی آگاه میشوید. [1] سپس نه چنین است. به زودی آگاه میشوید.
در قرآن ﴿ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ﴾ نیز آمده است. سوف تعلمون را میتوان به دو صورت معنا کرد:
به زودی میدانید، خواهید دانست.
[1] ترجمۀ فولادوند
باز هم نه چنین است، زودا که بدانید.
ترجمۀ مجتبوی
باز چنین نیست [که مىپندارید]، بهزودى خواهید دانست.
ترجمۀ مشکینی
آرى چنین نیست، بهزودى (در روز جزا) خواهید دانست.
ترجمۀ بهرام پور
باز چنین نیست، [که مىپندارید] به زودى خواهید دانست.
ریشۀ نامگذاری (وجه تسمیه) «شُرطَة» چیست؟ نخستین کسی که نام شُرطة را بر دستگاه امنیّتی نهاد خلیفۀ اموی «عبدالملک بن مَروان» بود. در روزگار وی برای نخستین بار در نظام حکومتی دستگاه امنیّتی «شُرطة» بنیان نهاده شد و مأموران امنیّتی را با گذاشتن نواری پارچه ای که در عربی به آن «شَریط» می گویند از عامّۀ مردم متمایز می کردند و به دلیل همین نوار پارچه ای به آنها شُرطة گفتند. ضمناً «شُرطیّ» به معنای «یک پلیس» و «شُرطة» به معنای «مرکز پلیس» است.[1]
[1] إنّ أول مَن أطلَقَ اسمَ الشُّرطةِ على الجهازِ الأمنیِّ هوَ الخلیفةُ الأمویُّ عبد الملک بن مروان حیثُ تَمَّ فی عهده إنشاءُ الجهازِ الأمنی (الشرطة) لأوَّل مرَّة فی نظامِ الدَّولةِ وقد تقرّر تمییزُ رجال الأمن عَن عامَّةِ الناسِ بِوَضع علامةٍ خاصةٍ مِن شَریطٍ من القماش فوقَ ثَوب رجل الأمن. (و مِن ثَمَّ تَمَّتْ تَسمیَتُهُم بِرِجالِ الشُّرطة لِوجود هذا الشریط مِن القماش.)
واژۀ «عَین» معانی بسیار دارد؛ مانند:
چشم، چشمه، خورشید، پرتو خورشید، ساکنان شهر، اهل خانه، ارزنده، نفیس، عزّت، پرچم، دیدهبان، جاسوس، رئیس لشکر، پیشرو سپاه، بزرگ قوم، سرور، آقا، برگزیدۀ چیزی، گروه، ثروت، چشم زخم، انسان، مانند، ذات هر چیزی، نگهبان و ... امّا امروزه دو معنای چشم و چشمه غلبه دارد.