نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

زیراب زنی یعنی چه؟

در خانه های قدیمی تا کمتر از صد سال پیش که لوله کشی آب تصفیه شده نبود در کفِ حوضِ خانه زیرابی بوده که برای خالی کردن آب کثیف و جلبک بسته،  آن را باز می کردند. این زیرآب به چاهی راه داشت و روش باز کردن زیراب این بود که کسی درون حوض می رفت و آن را باز می کرد تا لجنِ تهِ حوض از زیراب به چاه برود و آب پاکیزه شود.

در آن زمان هنگامی که کسی با کسی دشمنی داشت برای اینکه به او ضربه بزند زیرآب حوض خانه اش را باز می کرد تا همه آب تمیزی را که در حوض دارد از دست بدهد. آن هم آبی که هفته ای یک بار صاحب خانه سهمیه داشت.
صاحب خانه وقتی خبردار می شد بسیار آزرده و پریشان می شد چون تا یک هفته بی آب می ماند. این فرد آشفته به دوستانش می گفت: «زیرآبم را زده اند».

این اصطلاح که زیرآبش را زدند ریشه از همین کار دارد.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ریشه یابی واژۀ استاد

واژۀ «اُستاد» در زبان پهلوی «اَوِسْتات» بوده است. در کردی فَهلَوی (شرق عراق و استان ایلام) هنوز این واژه به صورتِ «وِسا» کاربرد دارد «اَوِستات» و «سِتا» همان است که در واژۀ امروزیِ «ایستادن» دیده می شود. استاد یعنی «ایستاده در پیش»؛ زیرا آموزگار در برابر شاگردانش ایستاده است. واژۀ استاد از فارسی به عربی رفته و «أُستاذ» شده و جمعِ آن «أَساتِذَة» می باشد؛ امّا در فارسی به صورت «اساتید» به کار برده اند.

استاد میر جلال الدین کَزازی نیز این ریشه را می پذیرد. (نامۀ باستان. جلد دوم. صفحۀ 535)

دانش‌نامۀ نام‌ها و واژه‌ها. کتاب در دست چاپ انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ماس یا الماس کدام درست است؟

ماس یا اَلْماس؟

«اَلْماس» واژه ای فارسی و در اصل «ماس» است. «ماس» یعنی سنگِ درخشان. «ماس» در عربی حرفِ «ال» تعریف گرفته  و «الماس» شده است؛ سپس از عربی به فارسی به شکلِ «الماس» آمده است.

خنده دار این است که دوباره «الماس» از فارسی به عربی رفته و «اَلْأَلماس» شده، یعنی دو بار حرفِ تعریفِ «أَلْ» گرفته است.

گاهی در عربی بدون «ال» هم به کار رفته است؛ مانند: «فُندُق ماسة: یعنی «هتل الماس»

«ماس» در زبان هندی و زبان پهلوی کرۀ «ماه» است؛ زیرا «ماس» یا «ماه» درخشان است.

 

معنای «ماس» در واژه نامه های فارسی

الماس را گفته اند و آن جوهری است معروف و بعضی گفته اند به معنی الماس عربی است . (بُرهان).

الماس . (مُنتَهَی الْأَرَب) (ناظم الأطِبّاء).

معرب الماس نام پارسی الماس را ماس گفته . (آنندراج ) (انجمن آرا).

اسم فارسی الماس است از احجار نفیسه .... (مخزن الادویة)

به زبان هندی ماه را گفته اند که عربان قمر خوانند. (برهان)

 

دانشنامۀ نام ها و واژه ها. انتشارات مدرسه (عادل اشکبوس)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ریشۀ واژۀ «سِنّ»:

ریشۀ واژۀ «سِنّ»:

«سِنّ» واژه ای عربی به معنای «دندان» و جمعِ آن «أَسْنان» است.

در گذرِ زمان، این واژه به معنای «عُمْر» شده است.

برای اینکه عمرِ جانورانی مانندِ «اسب» را دریابند به دندان هایش می نگریسته اند و آنها را می شمرده اند.

برای همین گفته اند: دندانِ اسبِ پیشکش را نمی شمرند.

اسبی را که با احترام به کسی هدیه داده اند که نباید دندانش را شمرد تا دریابیم چند ساله است.

کَمْ سِنُّه؟ سنّش چقدر است؟ یعنی دندان هایش چند تاست؟

منبع: دانشنامۀ نام ها و واژه ها. انتشارات مدرسه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

برق عربی است و کهربا فارسی

در عربی به برق می‌گویند کَهرُبا (الکَهرَباء)  و در فارسی می‌گوییم برق. حال آنکه برق عربی و کَهرُبا فارسی است و برعکس شده است.

کاه + رُبا = کاهربا  یا  کَهرُبا

در زمان گذشته که موی سر خود را با شانه‌های چوبی شانه می‌کردند الکتریسیته ایجاد می‌شد و این نیرو را در فارسی کهربا نامیدند زیرا کاه را  می‌ربود یعنی به خود جذب می‌کرد. حال در فارسی و عربی این دو کلمه جابه جا شده است و عرب ها فارسی می‌گویند و فارسی زبانان عربی.
در عربی نیز واژه‌ برق استفاده می‌شود اما به معنای آذرخش است.

امروزه معنای کهربا این گونه شده است:

۱. صمغی زردرنگ، فسیلی، و از دستۀ هیدروکربن‌ها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن کاه را جذب می‌کند و مصرف تزیینی دارد.

2. زرد رنگ
دانشنامۀ نام ها و واژه ها. انتشارات مدرسه

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ریشه ضرب المثل زاغ سیاه چوب زدن

منظور از زاغ در زاغ سیاه چوب زدن، همان پرنده شبیه به کلاغ نیست.

زاغ (‌زاج) گونه ای نمک است که رنگهای گوناگونی دارد: (سیاه، سبز، سفید و غیره)

زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی ،پارچه و چرم می‌رسد . اگر هنرمندی ببیند که نخ، پارچه یا چرم همکارش بهتر از مال خودش است، در پنهان سراغ ظرف زاغ همکارش می رود و چوبی را در آن می گرداند و با دیدن و بوییدن آن تلاش می کند که دریابد در آن زاغ چه چیزی افزوده اند یا نوع، اندازه و نسبت ترکیبش با آب یا چیز دیگر چگونه است.

این مثل هنگامی به کار می رود که کسی را می پایند و می خواهند ببینند او چه می کند و از چیزهایی پنهان و رازهایی آگاه شوند که برایشان سودمند است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ترجمه نوحه تزورونی باسم کربلایی

دانلود نوحه باسم کربلایی

 

تِزورونی اَعاهِدکُم

 

به زیارت من میآیید، با شما عهد میبندم

 

تِعِرفونی شَفیعْ اِلکُم

 

میدانید که من شفیع شمایم

 

أسامیکُم اَسَجِّلْهِه أسامیکُم

 

اسامیتان را ثبت میکنم

 

هَلِه بیکُم یا زِوّاری هَلِه بیکُم

 

خوش آمدید ای زائران من خوش آمدید

 

وَ حَگّ چَفِّ الکَفیل و الجود وَ الرّایه

 

قسم به دستان ابالفضل و کرامت و پرچم او

 

أنا وْ عَبّاسْ وَیّاکُم یَا مَشّایه

 

من و عباس با شماییم ای که با پای پیاده به سوی من میآیید

 

یا مَن بِعْتو النُفوسْ و جِئتـو شَرّایه

 

ای که جانهایتان را به بهای زیارت من به کف گرفتهاید

 

عَلَیّ واجِبْ اَوافیکُم یَا وَفّـایه

 

بر من واجب است تا به شما وفا کنم، ای وفاداران!

 

تواسینی شَعائرْکُم

 

عزاداریهایتان به من دلداری میدهد

 

 تْرَوّینی مَدامِعْـکُم

 

و اشکهایتان مرا سیراب میکند

 

اَواسیکُم أنَـا وْ جَرْحـی أواسیکُم

 

من و زخمهایی که بر تن دارم به شما دلداری میدهیم

 

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم

 

خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید

 

هَلِه یَلْ ما نِسیْتْ و عَلْ وَعِدْ  تِحْـضَـرْ

 

خوش آمدید ای که وعدهتان را فراموش نکرده و بر سر موعد حاضر میشوید

 

إجِیْـتْ و لا یْـهَـمَّـکْ لا بَرِدْ لا حَرّ

 

آمدید در حالی که نه گرما برایتان مهم بود و نه سرما

▪️

وَ حَـگ دَمْـعِ العَـقیله و طَبرَه الأکبَر

 

قسم به اشک زینب و فرق شکافته اکبر

 

اَحَضْـرَکْ و ما أعوفَکْ ساعـه المَحْـشَرْ

 

در محشر کنارتان خواهم بود و رهایتان نمیکنم

 

عَلَی المَـوعِـدْ اَجی یَمکُم و لا اَبْـعَـدْ و اعوفْ عَنْـکُم

 

در وقت دیدار پیشتان میآیم و دور نمیشوم و رهایتان نمیسازم

 

مُحامیکُم وَ حَگ حِیدَرْ مُحامیکُم

 

پشتیبانتان هستم به حقّ حیدر پشتیبانتان هستم

 

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم

 

آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید

 

یَا هَـلْشایِلْ رایه وْ جایْ گاصِدنی

 

ای آنکه پرچم به دست قصد دیدار مرا کرده اید

 

تِـعْـرُف رایَتَـکْ بی مَن تُذَکِّـرْنی؟

 

میدانی که پرچمت مرا به یاد چه کسی می اندازد؟

 

بِلکطَعو چْفوفه وْ صاحْ اِدْرِکْـنی

 

به یاد آن دست بریدهای که فریاد زد: مرا دریاب

 

صِحِتْ وَیلاه یا اخویه وْ ظَهَرْ مِحْنی

 

و با شنیدن آن صدا، آشکارا فریاد زدم که بی برادر شدم و اندوهم بر من آشکار شد

 

 کِسَرْ ظَهری سَهَمْ هَجْـرَکْ

 

تیر هجرت کمرم را شکست

 

نِفَدْ صَبری بَعَدْ عُمـرَکْ

 

بعد از شهادتت صبرم به پایان رسید

 

اُوَصّیکُمْ عَلَی الرّایِه اُوَصّیکُمْ

 

سفارش این پرچم را به شما میکنم

 

هَـله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم

 

خوش آمدید ای زائران من، خوش آمدید

 

 یَا مَنْ گاصِدْ إلَیَّ و دَمْـعِه تِجْـریـهْ

 

ای که با چشمان اشکبار قصد زیارت مرا کرده اید

 

اَعرُفْ حاجِتَکْ مو داعی تِحْـچیـهِ

 

حاجتتان را میدانم، نیازی به گفتن نیست

 

وَ حَـگ نَحـْـرِ الرِّضیع اِلـحاجِه اَگضیهِ

 

قسم به گلوی شیرخواره، حاجتتان را برآورده میکنم

 

یَا زائرْ عاهَدِتْ کِلْ عِلّه اَشْـفیهِ

 

زائران من، عهده کرده ام که هر بیماری را شفا دهم

 

اَخو زینب فَرَحْ بیکُمْ

 

برادر زینب به خاطرتان شاد شد

 

هَله وْ مَرحَبْ یُنادیکُم

 

خوش آمدید صدایتان میزند

 

یُحَیّیـکُم اَبو الغیـره یْحَیّیـکُم

 

مرد غیرتمند به شما درود میگوید

 

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم

 

خوش آمدید ای زائرانِ من، خوش آمدید

 

زینبْ  مَنْ تُشاهِدکُم  تِزورونی

 

زینب هنگامی که شما را میبیند که زیارتم میکنید، میگوید:

 

تُنادیکُم لِوَنْ بِالطَّفّ تحضُرونی!

 

کاش در جنگ حاضر میشدید

 

ما اَمْـشی یِسْره وْ لا یَسلِبونی

 

که مرا به اسیری نمیبردند و مرا غارت نمیکردند

 

و لا بسیاطهم غَدَر یْضرِبونی

 

با تازیانه های خیانت نمیزدند

 

تُنادینی: أنَا الجیره وْ صَد عَنّی أبو الغیره

 

صدایم میزند که من در بندم و سرور غیرتمندان از دستم رفت

 

اَبَچّیکُم عَلی مْصابه اَبَچّیکُم

 

شما را بر این مصیبت میگریانم

 

هَله بیکُم یا زُوّاری هَلِه بیکُم

 

خوش آمدید ای زائران من،خوش آمدید.

الشاعر : سیّد عبدالخالق المِحَنّه / القارئ : باسم کربلائی /
 
 المترجم : عادل اشکبوس
۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

معنای اشکبوس

اَشــکبـوس یک نام پسرانه ایرانی است .معنی آن « فرزند پهلوان » است . به دو صورت اشکْبوس و اشکَبوس آمده است . ریشه ی آن « اَشکپوس » است . « اَشک » همان « اَرَشک » به معنی پهلوان است . « پوس » نیز همان « پسر » است . پس « اشکبوس » می شود « پسر پهلوان » .پسر در اوستایی « پوثْرا » و در سانسکریت « پوتـْرا » بوده است.

این نکته را استاد دکتر میر جلال الدین کزازی در کتاب « نامه باستان » جلد نخست صفحه 231 این گونه بررسی می کند :

«پسر » در پهلوی « پُسَر » بوده است . « ار » در آن پساوند است .

ستاک واژه « پُـس » در پهلوی و دری کهن ، در همین معنی به کار می رفته است .

نمونه را ، رودکی گفته است :

جُز به مادندر نماند این جهان کینه جوی

با پُـسَـنْدَر کینه دارد همچو با دُختَندَرا

نیز دقیقی راست:

پُـس شاه لهراسپ گُشتاسپ شاه نگهدار گیتی ، سزاوار گاه

به گمان ریختی از این واژه« پوس » یا « بوس » را در « اشکبوس » یا « اشکپوس » باز می یابیم به معنای « پورِ اشک »که نام یکی از پهلوانان شاهنامه و هماوردان رُستم است.

این سخن در باره معنی اشکبوس منطقی و به راستی نزدیک تر است .

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

شغال و هشت در چند زبان

همانندیِ برخی واژه های سرزمین های هند و ایران و اروپا نشانگر هم خانواده بودن این زبان هاست.

در این میان «شغال« واژۀ جالبی است که در بسیاری زبانهای هند و اروپایی، همانندی بسیار به هم دارد.

این واژه  و صدها واژۀ همانندِ دیگر نشان می دهد که در گذشتۀ دور همۀ این زبانها یکی بوده اند و گذر زمان موجبِ دگرگونی شده است.

در روسی shakal

در فرانسوی chakal

در انگلیسی jackal

در آلمانیSchakal

در کردی چَقَل

در ارمنی شاگال Շագալ

در  فنلاندی Sakaali

در لهستانی Szakal

در لیتوانی Šakalas

در لاتین Jackal

در هلندی یاکالز Jakhals 

در یونانی چاکالی Τσακάλι

در ولزی Jacal

در نروژی شَکّال Sjakal 

در مقدونیه ای شاکال Шакал

در لوکزامبورگ Jackal

در کروآتی Šakal

در سوئدی Schakal

در پرتغالی شاکال Chacal

در بوسنیایی جاکل Чакал

در ایسلندی سیاکل Sjakal

در ایرلندی Seacail

در ایتالیایی شاکالّو Sciacallo

در اسپانیایی چاکال Chacal

در  آلبانیایی چاکالی Çakalli

 

عدد هشت نیز مانند واژۀ شُغال است که در زبان های عند و اروپایی همانندیِ بسیار دارد.

فارسی: هشت

هندی: آت आठ

انگلیسی: ایت eight

آلمانی: آخت

ارمنی: اوت

فرانسه: هویت huit

اسپانیایی: اُچُ ocho

پرتغالی: اُیتُ oito

بنگالی: آت আট

پشتو: آته

دانمارکی: اُتِ otte

سوئدی: اُهتا åtta

گُجراتی: آت આઠ

نروژی: اُتِ åtte

هلندی: آهت acht

یونانی: اُکتُ οκτώ

 

دانشنامۀ نامها و واژه ها. انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

واژه های عربی در فارسی که در عربی معنای دیگری دارند

بسیاری از کلمات عربی که در فارسی به کار می روند ساختۀ خود ایرانیان است و شاید نتوان آنها را عربی دانست چون فقط ریشه اش عربی است. مثلا عکاس در عربی معنا ندارد چون عرب به عکس می گوید المُصَوِّر و عکس بی معناست. حتی عکس نیز بازتاب چهره در آب است و عکس را در عربی صورَة یا تصویر می گویند.

چند کلمۀ عربی که در فارسی کاربرد دارد و با معنای عربی آن متفاوت است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰