نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

ارابه یا عربیة در زبان عربی

«سَیّارة» به معنای «خودرو» است. در گویش عامیانۀ سوریّه به «خودرو»، «عَرَبیَّـة» نیز گفته می­شود که برگرفته از «ارابه» و ریشۀ فارسی دارد.  [1]

 

[1] سَیّارة: (اسمٌ) الجمع : سَیّارات

السَّیَّارَةُ : القافِلَةُ ﴿وَجاءتْ سَیّارَةٌ فَأَرْسَلوا وارِدَهُمْ﴾ یوسف: 19

السَّیَّارَة : مَرْکَبَةٌ آلِیَّةٌ تَسیرُ بِـمُحَرِّکٍ مُحْرِقٍ لِلْبِنْزینِ تُستَخْدَمُ لِلرُّکوبِ و النَّقْلِ

سیَّارة أُجْرة : تاکسی ، سیارة لِنقل النَّاس مقابل أُجرة ،

سیَّارة إسعاف : سیَّارة مُعدّة طـبِّـیّاً لِنقل الْمَرضى إلى الْمستشفى ،

سیَّارة إصلاح : سیارة تصلیح فی الطَّریق یُـمکِنها عند الحاجة أن تَرفَعَ عَطَلَ السَّیّارات.

سیَّارة دَوْریَّة : سیارة یطوف بها رجالُ الأمن لیلاً ،

سیَّارة رُکّاب : سیارة تُستعمل لنقل النَّاس ،

سیَّارة شحْن : سیارة تُستعمل لنقل البضائع وتسمّى شاحنة ،

سَیَّارة مصفَّحة : سیَّارة حربیَّة مکسوَّة بصفائح من الفولاذ تکون دِرعًا لها ، و تحفظها من قَذائف العدوّ ، و سُلِّحت بِـمدافع دبّابة.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بئر در زبان عربی

«بِئْر» به معنای «چاه» و جمع مکسّر آن «آبار» است. امّا طبقِ قاعده جمعِ «بِئر» باید «أَبآر» شود. در گویش عامیانه «بیر» و جمعش «أَبیار» گفته می­شود. مانند «مسجد ابیار علی» در مدینۀ منوّره [1]؛ کلمۀ بئر مؤنّث معنوی است.  [2]

 

[1] یقع مسجد ذی الحلیفة (أبیار علی) على الجانب الغربی من وادی العَقِیق المبارک فی المنطقة المعروفة باسم "أبیار علی" و یطلق علیه البعض مُسمّى مسجد أبیار علی أو آبار علی. و یبعُد عن المسجد النبوی قرابة أربعة عشر کیلومترا.

[2] بِئر: (اسمٌ) الجمع : أبْؤُرٌ و أبْآر و آبار و بِئار ، وَ قَد تَقَدَّمَت الهمزة عَلَی الباءِ (أَبئار !أَأْبار) فَأَصبَحَت آبار.

البِئْر : حفرةٌ عمیقةٌ ، یُسْتَخرَجُ مِنها الْماء أو النِّفْط و غَیرِهِما.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ترجمۀ بیا در عربی

«تَعالَ» فعل امر به معنای «بیا» است. افعال «أَتَـی، یَأْتـی» و «جاءَ، یَجـیءُ» به معنای «آمد، می­آید» هستند؛ ولی فعل امر از آنها پرکاربرد نیست.  [1]

 

[1] تَعالَ: (فعلٌ) اسم فعل أمر للمذکَّر بِـمعنى أقْبِل ، هَلُمَّ ، و تتَّصل به الضَّمائرُ فیبقى على فتحِهِ ؛ تَعالَیْ للمؤنَّث و تعالَیَا للمثنَّى و تَعالَوْا للجمع المذکَّر و تعالَیْن للجمع المؤنَّث ، و ربـمّا تضمّ اللام مع جمع المذکّر و تکسر مع المؤنث (تَعالُوا و تَعالِیـنَ)

تَعالَ فی أَیِّ وَقْتٍ یُعْجِبُکَ : اُحْضُرْ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

تلفظ ثلاثون در عربی

«ثَلاثونَ» یا «ثَلاثینَ» در گویش­ عامیانه به صورت «ثَلاثینْ» به کار می­رود؛ در گویش شامی و برخی گویش­های دیگر «تلاتیـنْ» گفته می­شود؛ تلفّظ «ث» در برخی گویش­ها به «ت» تبدیل می­شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه واژۀ ریال

«ریال» کلمه ­ای به زبان اسپانیایی و پرتغالی (real) است که وارد فارسی و عربی شده است. ریال به معنای «شاهی» است، نام سکهٔ نقره رایج در آن دو کشور و سرزمین‌های وابسته به آنها بود. ریال از زمان حضور اسپانیاییان و پرتغالیان در خلیج فارس وارد دو زبان فارسی و عربی شده است. ریال از واژۀ لاتینی «رِگالیس» (regalis) به معنای «شاهنشاهی» می‌آید که صفتی از اسم «رکس» (rex) به معنای «شاه» است. واژۀ انگلیسی «رویال» (royal) همریشه با «real» اسپانیایی و پرتغالی است.

سکّۀ نقره با نام ریال در اسپانیا از سالِ ۱۴۹۷ تا ۱۸۷۰ میلادی ضرب می‌شد. ریال همچنین واحدِ پولِ بسیاری از مستعمره‌های اسپانیا بود؛ به‌عنوان مثال واحد پول برزیل، «رئال» نام دارد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام آخوند

آخوند
شاید واژه «آخوند» کوتاه شدۀ «آقا خواند» باشد. «آقا» به «آ» و  «خواند» به «خوند» تبدیل شده است. سپس «آقاخواند» به  «آقاخوند» تبدیل شده و «آقا خوند» به «آخوند» تغییر کرده است. 
پس آخوند یعنی «آقایی که می تواند بخواند.» از زنجیرۀ پادشاهی صفوی به بعد که مذهب ارزش بسیار یافت و پیشوایان دینی جایگاه والایی یافتند کم‌کم سواد در دانش‌های مذهبی نـمایان شد و هرکه در جهان دانش فرو می‌رفت، از راه دانش دینی بود که ارج می‌یافت و نـمود این واژه در این دوره بس نـمایان است. 
ضمناً خود واژۀ «آقا» فارسی نیست. احتمالاً این واژه مغولی یا ترکی است و هر واژه‌ای که قاف دارد ترکی، مغولی، عربی و یا مُعَـرَّب (عربی شده) می‌باشد.
کلمات دارای حرف قاف دریکی از این گروه‌ها واقع می‌شوند:
دارای ریشۀ عربی. در این صورت تشخیص آنها آسان است؛ زیرا دارای سه حرف اصلی و وزن هستند و به سادگی چندین همخانواده برای آنها ردیف می‌کنید؛ مانند: تقدیر  
همخانواده‌هایش: مقدّر/ اقتدار / قدرت / قدیر / قادر / قدر / مقتدر و ...»
وزن تقدیر هم تفعیل است.
دارای ریشه مغولی: قلدر / قلچماق /قُـرُمساق
دارای ریشه ترکی: قزل آلا / قره قروت /قره قاتی /اتاق
یک واژه روسی یا سُغدی یا ... :  قوری
معرَّب (دارای ریشه فارسی اما عربی شده): قهرمان معرب کهرمان / خندق معرّب کنده یا کندک/قند معرّب کند/ قباد معرب کَواذ
دارای غلط املایی: قورباغه درست آن غورباغه است.
کوتاه شدن (تخفیف) در واژه‌ها پدیده‌ای طبیعی است. برای نـمونه هفده یا هیفده در ریشه «هَفت ده» و هجده در اصل «هشت ده »و دویست در ریشۀ «دوی سَد» بوده‌اند. خراسان در اصل «خْــوَرآسان» بوده یعنی سرزمین برآمدن خورشید. مازندران، «ماز اَندَر آن» بوده یعنی «سرزمینی که پیچ و خم در آن است». «بَلبَشو» در اصل «بِـهـِل و بشو» یعنی «بگذار و برو» بوده است. این مثال‌ها نوشته شد تا تبدیل «آقا خواند» به «آخوند » توجیه شود  و با خواندن این چند مثال با این شیوه کوتاه شدن کلمات آشنا شوید.
توضیحات دایرة المعارف بزرگ اسلامی در بارۀ واژۀ آخوند چنین است:
(جلد: ۱، شماره مقاله: ۱۰۸، از محمّدعلی مولوی) از این قرار است: آخوند: واژه‌ای فارسی به معنای دانشمند، پیشوای دینی و معلّم. دربارۀ اشتقاق این کلمه آراء مختلف آورده‌اند: پاوْل هُرن در «اساس اشتقاق فارسی» آن را از پیشوند «آ» + «خواند» (از فعل خواندن) مرکّب دانسته (صفحۀ ۳)؛ رَدْلُف «خوند» را در این کلمه، مخفّف «خداوند» دانسته، مانند «خاوند» و جزء «خوند» در اسامی میرخوند و خوندمیر (نگاه کنید به: ایرانیکا)؛ محمّد قزوینی جزء اوّل کلمه را مخفّف «آقا» گفته (یادداشت‌ها، ۱/۱) و دهخدا نیز آن را مخفّف «آغا»، و «خوند» را مخفّف «خداوندگار» دانسته است (لغت‌نامه). 
زکی ولیدی طوغان، پژوهشگر ترک در مقاله‌ای که در اسلام آنسیکلوپدیسی نوشته است این کلمه را تلفّظ و تحریفی از آرْخون یا آرگون یونانی، که عنوان روحانیون مسیحی و رؤسای کلیسای نسطوری بوده و در سرزمین‌های آسیایی رواج داشته، دانسته است. هیچ‌یک از این اشتقاقات خالی از اشکالات تاریخی و زبان‌شناسی نیست و هنوز توافق کلّی بر سر اصل و ریشه این کلمه حاصل نشده است. 
این کلمه به معنای دانشمند و پیشوای دینی و معلم، در اغلب لهجه‌های ترکی وارد شده (افندی، ۶؛ ردهاوس، ۴۷) و در اویغوری جدید به صورت «آخنیم» عنوانی است که در خطاب مؤدّبانه به اشخاص داده می‌شود (اسلام آنسیکلوپدیسی). در میان مسلمانان چین نیز به صورت آهونگ به معنای «امام مسجد» به کار می‌رود. (دولون، ۴۳۹)

منبع: دانشنامۀ نامها و واژه‌ها. انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنای جمعه

آدینه (جمعه)
《آدینه》 در اصل 《آذینه روز》 بوده است. ایرانیان، خودشان را در روز پایانی هفته می‌آراستند و به گردش و مهمانی می‌رفتند. 《آدینه》 همان 《آذینه》 است. 
ما امروزه تلفّظ ذال را در فارسی نداریم. ذال به دال تبدیل شده است. 
عرب این روز را 《جُمُعَة》 نامیده یعنی روز گردهمایی. 
تبدیل ذال به دال یا ز در فارسی امروز نمونه دارد؛ مانند: ذانستن (دانستن در فارسی/ زانستن در کُردی و تالشی)/ ذاماد (داماد در فارسی/ زاما یا زاوا در کُردی)

منبع: دانشنامۀ نامها و واژه‌ها. انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

آذوقه یا آزوقه

آزوقه (آذوقه)
در اصل «آب‌زُقّه» بوده است. (غیاث اللُّغات صفحۀ 14) 
زُقّه در عربی یعنی دانه و آن است که پرنده🦜🦢🕊 از گلو بر می‌آورد و در دهان جوجه می‌اندازد و نیز دارویی است که با شیر مادر در دهان کودک 👼ریزند. حرف 《ب》 در 《آب‌زُقّه》 افتاده است؛ درست مانند «آخور» که آن هم «آب‌خور» بوده است.
آزوقه را آذوقه هم نوشته‌اند که بهتر است با 《ز》 نوشته شود.✍️

منبع: 📘
دانشنامۀ نامها و واژه‌ها. 
انتشارات مدرسه. 
عادل اشکبوس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نگوییم اعراب بگوییم عرب

فرق عرب و اعراب:🤔
در زبان فارسی به نادرست جمع «عرب» را «اعراب» به معنای «عرب ها» می پنداریم.🗣
اَعراب به معنای «عرب بادیه نشین» است. 🐫🐪👳🏽‍♂️👳🏽‍♀️👳🏽‍♀️👳🏽‍♂️
مفردِ آن «أَعرابـیّ» و جمعِ آن «أَعاریب» است. 
أعراب کسانی اند که شهرنشین نیستند و وارد شهر نمی شوند مگر برای برطرف کردن نیازشان.🏢🏠
عرب مفهوم عام است و «عَرَبـیّ» یعنی «مرد عرب».

 (وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ ۚ أَلَا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ ۚ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ)
 (الْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّـهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ)

واژۀ اعراب بار مثبت ندارد.
منبع: 📘
دانشنامۀ نامها و واژه‌ها. 
انتشارات مدرسه. 
عادل اشکبوس

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معادل «است» در چند زبان هند و اروپایی:

معادل «است» در چند زبان هند و اروپایی:
انگلیسی: ایز  Is   
ایتالیایی: اِ   è 
 پرتغالی: اِ   é  
اسپانیایی: اِس   es    
رومانیایی: یِستِه  este
هلندی: ایس  is  
هندی: هِه   है  
لیتوانی: اِستی  
اسلاو: جِستی    
سانسکریت: اَستی
آلمانی: ایزت  ist  
فرانسه: اِ est  
کردی: هَس  

در زبان عربی واژۀ «است» معادل ندارد. او نیرومند است. هوَ قَویّ.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰