نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

کرسی یعنی چه؟

«کُرسیّ» یعنی «صندلی» و تقریباً با «مَقعَد» مترادف است. کُرسیّ صندلی متحرّک و مقعد ثابت است؛ مانند صندلی هواپیما؛ امّا این نکته بسیاری اوقات رعایت نـمی­شود. جمع کُرسیّ، کَراسیّ بر وزن مَفاعِل و غیر منصرف است؛ لذا تنوین نـمی­گیرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

بنات چه جمعی است؟

«بَنات» مُلْحَق به جمع مؤنّث سالـم است. [1] (مبادئ العربیَّـة، جلد 4، صفحۀ 88 ، فائده 151)

 

[1] دیده شده که متأسفانه برخی به تقلید از کتاب های غیر استاندارد نوع جمع کلماتی مانند أخوات، بَنات، سماوات، بَنین، ظُلُمات و ... را از دانش ­آموز می­خواهند که مطلقاً کار درستی نیست.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

قرآن یعنی چه؟

«قُرآن» مصدر از «قَرَأَ، یَقْرَأُ» است. «قُرآن»، «قِراءَة» و «قَرْأ» هر سه مصدرهای «قَرَأَ» هستند. «قُرآن» به معنای «خواندن» است که به تدریج اسم خاصّ برای کتاب دینی مسلمانان شده است. با این وجود در قواعد عربی، اغلب آن را معرفه به ال می­دانند نه عَلَم؛ امّا حقیقت این نیست و «القرآن» عَلَم بِالْغَلَبَة است که پس از گردآوری، عَلَم یعنی اسم خاصّ آن شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

کاربرد فعل جعل در عربی

«جَعَلَ» به معنای «گذاشت، قرار داد» است. شاید انتقاد شود که بهتر بود دانش­آموز با فعل «وَضَعَ» آشنا می­شد نه فعل «جَعَلَ»؛ امّا فعل «وَضَعَ» معتلّ مثال است و در مضارع آن حرف «واو» حذف می­شود. از سوی دیگر این فعل در قرآن، روایات و احادیث کاربرد بسیار دارد.

مثال از قرآن که فعل «جَعَلَ» به معنای «وَضَعَ» به کار رفته است:

﴿فَلَمّا ذَهَبوا بِهِ وَ أَجْمَعوا أَنْ یَجْعَلوهُ فی‏ غَیابَتِ الْجُبِّ ...﴾ یوسف: 15

پس وقتی او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانۀ چاه بگذارند.

در گویش عامیانه به جای آن «خَلَّی» یا «حَطّ» به کار می­رود؛ مثال:

ترجمۀ «اینجا قرار بده» به عربی فصیح می­شود «ضَـعْ هُنا» یا «اِجعَلْ هُنا»؛ امّا به عربی حجازی «حُطّ هینا»، به عربی عراقی «خَـلّـی اِهْـنا» و به عربی شامی «خَـلّـی هون» می­شود.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرق لسان و لغة

«لِسان» به معنای «عضو گوشتی داخل دهان» یا همان «زبان» است. در عربی قدیم «اللِّسانُ الْعَرَبیّ» گفته می ­شد؛ امّا امروزه «اللُّغَةُ العربیَّةُ» گفته می­ شود. کلمۀ «لُغَة» واژۀ جدیدی است که در قرآن و متون قدیم به ­کار نرفته و از واژۀ یونانی logo گرفته شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

واژۀ جَزَر در عربی ریشۀ فارسی دارد

«جَزَر» ریشۀ فارسی یا کُردی دارد. اصل آن «گَزَر» است. مانند «گَوز» که «جَوز» شده «گَـزَر» نیز «جَزَر» شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنای واژۀ تعویض در فارسی و عربی فرق دارد.

«تَـعویض» در فارسی و عربی به دو معنای متفاوت است. در فارسی به معنای «عوض کردن» و در عربی «تاوان دادن»، «بازخرید»، «پاداش بازنشستگی»و «جبران کردن» است. جمع آن تعویضات است.

تعویض الوفاة : هو إعطاءُ مالِ التَّأمین لِأَهلِ الْمُتَوَفَّـی

معادل اصطلاح اداری «بازخرید» و «پاداش» در زبان عربی: ما یُدفَع لِلموظّف أَو العامِل عند انصرافه مِن الخدمة لِبلوغه سِنّ التقاعد، أو عند تَرکِهِ لِلعَمَل

تعویضات حربیَّة: غرامت­های جنگ. مَدفوعات و غَرامات تَفرُضها الدُّوَلُ الْمُنتَصِرة على الْمُنهَزِمة کَغَرامة حَربیَّة لِاستِرمام الخَسائرِ الَّتی لَحِقَت بِها مِن جَرّاء الحَرب، و یُنشَأ لِذلک لِجان مُحدّدة.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نام بسیاری گلها و گیاهان در عربی ریشه فارسی دارد.

«بَنَفسَجـیّ» یعنی «بنفش» و فارسی معرَّب است.

نام بسیاری از گُل­ها در عربی ریشۀ فارسی دارد؛ مثال بیشتر:

نَرجِس، سَوسَن، مَرزَنجوش، یاسَـمَن، وَرد، بابونَج ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ کلمۀ فلوس، مصاری و نقود

«نُقود» جمع «نَقْد» و به معنای «پول» یا «پول­ها» است. در گویش عراقی و سعودی به جای آن «فُلوس» و در گویش شامی «مَصاری» گفته می­شود. [1]

 

[1] الْفُلوسُ عُملة نقدیّة عربیّة مُستعملة فی الأردن و الإمارات و البحرین و العراق و الکویت و الیمن و یختلف سعرها بحسب البلد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ترجمۀ اشکالی ندارد به عربی

«لا بَأْسَ» اصطلاحی معادل «اشکالی ندارد.» است. در گویش سعودی «مافی مُشکِلَة» گفته می­شود که در اصل «مافیـهِ مُشکِلَة» بوده است و در گویش عراقی «مَـیْخالِفْ» (ما یُخالِفُ) گفته می­شود. خود کلمۀ «بَأْس» به معنای «نیرو، شجاعت، شکنجه و...» است. [1]

 

[1] لاَ بَأسَ عَلَیْکَ : لاَ خَوْفَ عَلَیْکَ (باکی بر تو نیست.) / لاَ بَأْسَ فیهِ: سختی و دشواری در آن نیست. / لا بَأسَ مِنهُ: مانعی از آن نیست. / لا بَأسَ بِـهِ: خواری و نقصانی در آن نیست؛ عیبی ندارد.

مصدرٌ مِنْ بَؤُسَ و بَئِسَ ، رَجُلٌ ذو بأْس : قویّ شدید ، شدید البأس : شجاع

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰