نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۶۴ مطلب با موضوع «واژگان عربی» ثبت شده است

فرق جَلَسَ و قَعَدَ

اِجْلِسْ و اُقعُدْ هر دو به معنای بنشین هستند. جَلَسَ و قَعَدَ هم­معنا هستند. امّا برخی میان آنها فرق قائل­اند. [1]

 

[1] برخی اصرار دارند بین جلوس و قعود فرق بگذارند و می­گویند: جُلوس نشستن از پایین به طرف بالاست. امّا قُعود از بالا به پایین است. به شخص خوابیده می­گوییم اِجلِسْ و به شخص ایستاده می­گوییم اُقعُـدْ. زمان اِجلِسْ کوتاه و اُقعُد طولانی است.

قَعَدَ الشّخصُ : جلس بعد إن کان واقفاً.

امروزه در گویش عامیانه اُقعُد و در فصیح اِجلِسْ گفته می­شود. اُقْـعُـدْ را در گویش محلّیِ عراق اُگْـعُـدْ، در کویت اِگْـعِـدْ و در سوریـه عُـدْ می­گویند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرق آخِر و آخَر

«آخِـر» یعنی «پایان» و با «آخَـر» فرق دارد. «آخَر» بر وزن «أفعَل» در اصل «أَأْخَـر» بوده و مؤنّث آن «أُخْرَی» به معنای «دیگر» است. امّا آخِـر در اصل «ءٰاخِـر» و مؤنّث آن آخِـرَة است که گاهی به معنای الدّارُ الآخِرة به کار می­رود.  [1]

 

[1]آخِر: (اسم) الآخِر : مقابل الأَوَّل ، الآخِر من أسماءِ الله تعالى : الباقی بعد فناء خلقه

وَصَلَ فی آخِرِ الأمْرِ : فِی نِهَایَةِ الأمْرِ ، قَرَأ القُرآن إِلَى آخِرِه : أیْ بکَامِلِهِ ، الیوم الآخِر : یوم القیامة

أُخْرَى: (اسم) الجمع : أُخَرُ ، أُخْرَیاتٌ/ الأُخْرَى : مؤنّث الآخَر ، أحد شیئین یکونان من جنس واحد

الأُخْرى : الآخرة ، الحیاة بعد الموت / فی أُخْریاتِ أیَّامه : فی آخرها / اِنْتَقَلَ إِلَى الدُّنْیَا الأُخْرَى : الآخِرَةُ ، دَارُ البَقَاءِ

آخِرة: (اسم) الجمع : أَواخِرُ : المؤنث آخِر / الآخِرة : مقابل الأُولى ، الآخِرة دار الحیاة بعد الموت

آخَرُ: (اسم) الجمع : آخَرُون و أُخَّر و أَواخِرُ ، المؤنث : أُخْرى ، الجمع المؤنث أُخْرَیات و أُخَرُ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معانی کَیفَ

«کَیفَ» برای پرسش از حالت و چگونگی به کار می­رود. کاربردهای کیف عبارت است از:

کیف برای شرط به کار می­رود؛ مثال: کیف تفعلْ أفعلْ. هرچه انجام دهی انجام می­دهم.

کیف برای استفهام حقیقی است؛ مثال: کیف مصطفی؟ یعنی مصطفی چطور است؟

کیف برای استفهام غیر حقیقی و برای تعجّب به کار می­رود؛ مثال: ﴿کیف تکفُرون باللّٰه چگونه به خدا کافر می­شوید؟

﴿کیف فعل ربُّک﴾، کیف جاء أخوک؟ کیف حال است که برخی مفعول مطلق هم گفته ­اند. [1]

 

[1] در لهجۀ عراقی «اِشلون، شْـلون» و در حجازی «کیفْ» (kif) گفته می­شود؛ مثال:

کَیفَ حالُکَ؟ در عراق:  اِشـلَونَـکْ؟ (مذکّر) و اِشـلَونِـچ؟ (مؤنّث)

در عربستان: کیفَـکْ؟ (مذکّر) و کیفِـکْ؟ (مؤنّث)

در مصر: إزَیَـکْ؟ (مذکّر) و إزَیِـکْ؟ (مؤنّث)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

سماء مذکر است یا مؤنث؟

«سَماء» مذکّر و مؤنّث است. هرچند طبق قاعده ظاهراً مذکّر باید باشد؛ چون همزه ریشۀ کلمه است. (سَماو= سَماء)

سماء به معنای سقف مذکّر است؛ مانند: ﴿السَّماءُ مُنفَطِرٌ بِـهِ﴾

سماء به معنای آسمان مؤنّث است؛ مانند: ﴿إذا السَّماءُ انفَطَرت﴾ (معجم المذکر و المؤنث، دکتر محمّد أحمد قاسم، دار العلم للملایین)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرق عام و سنة

فرق عام و سَنَة: معمولاً این دو مترادف گرفته می­شوند. در فرهنگ­های لغت عربی و فارسی هر دو را مترادف یا با تعاریفی نزدیک به هم ذکر کرده­اند، المنجد ذیل عام (عَوَمَ) آن را این­گونه تعریف کرده است: ‌أربعة فصول، سنة کاملة متوالیة و در تعریف سنة (سنا- سنو) آورده­اند: «اثناعشر شهراً» و «3٦٥ یوماً». یعنی «سَنَة» همان سال خورشیدی است. گفته می­شود: عام الفیل، عام الحزن، عام الوفود، عام فتح مکة؛ ولی گفته نـمی­شود: سنة الفیل، سنة الحزن و سنة فتح مکة. امروزه عام 201٤ و سنة201٤ هر دو گفته می­شود؛ امّا در متون کهن (سنة) گفته می­شد و (عام) برای حوادث بوده است.

امروزه اصطلاح العامُ الدِّراسیُّ کاربرد بیشتری از السَّنَـةُ الدِّراسیَّـةُ دارد.  [1]

 

[1] عام: (اسم) الجمع : أَعوام / العامُ : السَّنة / رأس العام : أوَّلُه

عام الحُزْن: العام العاشر من بعثة النبیّ (ص) و هو العام الذی تُوفّی فیه أحبّ النّاس إلى الرسول و آثرهم عنده؛ زوجته خدیجة، و عمّه أبو طالب

عام الفیل: العام الذی هجم فیه الأحباشُ بأفیالهم على الکعبة، و فیه کانت ولادة النبیّ .

سَنة: (اسم) الجمع: سنوات، و سِنونَ

السَّنة البسیطة : عدد أیامها 365 یومًا ، / السَّنة الدِّراسیّة أَو السَّنة الْمَدرَسیّة: مُدّة الدِّراسة و تَـمتَدّ عادةً من أوائل الخریف حتى أوائل الصَّیف من العام التَّالی / السَّنة المیلادیّة: السَّنة الَّتی یبدأ عَدُّها عام ولد المسیح / رأس السَّنة : أوَّلُ یوم منها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرق قامَ و وَقَفَ

«قـامَ» یعنی ایستاد، برخاست، بلند شد؛ امّا وَقَفَ یعنی ایستاد، توقّف کرد  [1]

 

[1] قامَ: قامَ إلى / قامَ بـ / قامَ على / قامَ لـ یَقوم، قُمْ، قیامًا، و اسم فاعله قائم و اسم مفعوله مَقوم

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنای ابن

جمعِ «اِبن» به دو صورت أَبْناء و بَنونَ (بَنینَ) درست است. واژۀ بنین ملحق به جمع مذکّر سالـم است. ملحق به جمع مذکر سالـم کلماتی ­اند که اعراب جمع مذکر را می­گیرند امّا شرایط آن را ندارند و معروف­ترین آنها عبارت­اند از کلماتی که معنای جمع دارند و مفردی از خود ندارند، مانند:

«أولو» و «عالَمونَ» (جمع عالَم) و «اعداد عقود» مانند «عِشرون» تا «تِسعون» و کلماتی نظیر «بَنون» و «أَرضون» و «سِنون» که ملحق به جمع به شمار می ­آیند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معانی ما در عربی

«ما» معانی و کاربردهای زیادی دارد؛ مثال:

﴿ما عَلَّمْناهُ الشِّعْرَ : به او شعر نیاموختیم

﴿ما یَنبَغی لَـهُ : شایستۀ او نیست.

﴿ما هذا بَشَراً این آدمی­زاد نیست.

﴿و أَوصانی بِالصلاة و الزکاة ما دُمتُ حیّـاً مریم/31 در اینجا ما دُمتُ یعنی مدّت زندگی­ام.

ما هذا؟ این چیست؟

﴿ما عندکم یَنفَدُ و ما عنداللهِ باقٍ آنچه نزد شماست تـمام می­شود و آنچه نزد خداست ماندگار است.

﴿إن تبدوا الصدقات فنعما هی یعنی فنعم الشیء هی.

غَسَلْتُـهُ غُسلاً نِعما و دَقَقْـتُهُ دقّـاً نعما؛ یعنی نِعمَ الغُسل و نِعمَ الدَّقّ.

مَرَرْتُ بِـما مُعجِب لَکَ؛ یعنی بشیءٍ مُعجِبٍ لَکَ.

ما أجمَلَ الرَّبیعَ! : بهار چه زیباست!

إنَّـما أخوکَ ذو هِمَّـةٍ. در اینجا حرف کافّـۀ ما اجازه نداده است که إنَّ بتواند کلمۀ أخ را منصوب کند. إنَّ أخاکَ ذو همةٍ.

مادامت السماوات و الأرض؛ یعنی چندان­که آسمان­ها و زمین بپاید. (از اقسام مای زائده مای تأکید به معنای «چندان­که» است.)

﴿القارعة ما القارعة ؛ یعنی قیامت و چه قیامتی! در اینجا «ما» برای تفخیم به کار رفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نام شغلها به عربی

ترجمۀ چند شغل:

آتش­ نشان: إطفائـیّ

آرایشگر زنان: مَشّاطَة صالَةِ التَّجمیل

آشپز: طَبّاخ

آهنگر: حَدّاد

اتوشوی: کَوّاء

افسر: ضابِط

بازرگان: تاجِر

بازنشسته: مُتَقاعِد

باغبان: بُستانیّ

برقکش: کَهرَبائـیّ

بَقال: بقّال

پارچه­فروش: بَزّاز

پاسدار انقلاب اسلامی: حارِسُ الثَّورةِ الْإسلامیَّة

پرستار: مُمَـرِّض

پزشک پوست: طَبیبُ الْأمراضِ الْجِلدیَّة

پزشک زنان: طَبیب نِسائیّ، طبیبةٌ نِسائیَّـة

پزشک کودکان: طبیبُ الأطفال

پزشک گوش و حلق و بینی: طَبیبُ الْأُنفِ و الْأُذُنِ و الْحَنجَرَة

پزشک: طَبیب

پستچی: ساعی الْبَرید

پیرایشگر (سلمانی): حَلّاق

تعمیرکار: مُصَـلِّح

چشم­پزشک: طَبیبُ الْعُیون

حسابدار: مُحاسِب

خبرنگار: مُراسِل

خلبان: طَیّار

خیّاط: خَیّاط

داروخانه دار: صَیدَلـیّ

دانشجو: طالِب جامِعیّ

دربان: بَوّاب

دفتردار: کاتِب

راننده: سائِق (در سعودی: سَوّاق)

راهنمای سفر: دلیلُ السَّفَرِ

رفتگر: کَنّاس

روزنامه­نگار: صَحَفـیّ

سبزی­فروش: بائعُ الْخُضرَوات

سپاهی (پاسدار): حارِسُ الثَّورَةِ

شغل آزاد: مِهْنَـةٌ حُرَّةٌ

شیرینی ­فروش: حَلْوانیّ

طلافروش: بائِعُ الذَّهَب، ذَهَبیّاتـیّ

فرش ­فروش: بائِعُ السَّجّاد

فروشنده: بائِـع

قصّاب: جَزّار، لَحّام، قَصّاب

کارمند: مُوَظَّف

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنای س و سوف در عربی

«سَـ» و «سَوفَ» دو حرف استقبال هستند که بر سر فعل مضارع می­ آیند. مشهور است که «سَـ» برای آیندۀ نزدیک و «سَوفَ» برای آیندۀ دور است؛ امّا این نکته قطعی و دقیق نیست.

ترجمۀ آیۀ ﴿کَلّا سَوفَ تَعلَمونَ ثُـمَّ کَلّا سَوفَ تَعلَمونَ﴾ این است:

نه چنین است، به زودی آگاه می­شوید. [1] سپس نه چنین است. به زودی آگاه می­شوید.

در قرآن ﴿ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ﴾ نیز آمده است. سوف تعلمون را می­توان به دو صورت معنا کرد:

به زودی می­دانید، خواهید دانست.

 

[1] ترجمۀ فولادوند

باز هم نه چنین است، زودا که بدانید.

ترجمۀ مجتبوی

باز چنین نیست [که مى‏پندارید]، به­زودى خواهید دانست.

ترجمۀ مشکینی

آرى چنین نیست، به­زودى (در روز جزا) خواهید دانست.

ترجمۀ بهرام پور

باز چنین نیست، [که مى‏پندارید] به زودى خواهید دانست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰