«قُرآن» مصدر از «قَرَأَ، یَقْرَأُ» است. «قُرآن»، «قِراءَة» و «قَرْأ» هر سه مصدرهای «قَرَأَ» هستند. «قُرآن» به معنای «خواندن» است که به تدریج اسم خاصّ برای کتاب دینی مسلمانان شده است. با این وجود در قواعد عربی، اغلب آن را معرفه به ال میدانند نه عَلَم؛ امّا حقیقت این نیست و «القرآن» عَلَم بِالْغَلَبَة است که پس از گردآوری، عَلَم یعنی اسم خاصّ آن شد.
«جَعَلَ» به معنای «گذاشت، قرار داد» است. شاید انتقاد شود که بهتر بود دانشآموز با فعل «وَضَعَ» آشنا میشد نه فعل «جَعَلَ»؛ امّا فعل «وَضَعَ» معتلّ مثال است و در مضارع آن حرف «واو» حذف میشود. از سوی دیگر این فعل در قرآن، روایات و احادیث کاربرد بسیار دارد.
مثال از قرآن که فعل «جَعَلَ» به معنای «وَضَعَ» به کار رفته است:
﴿فَلَمّا ذَهَبوا بِهِ وَ أَجْمَعوا أَنْ یَجْعَلوهُ فی غَیابَتِ الْجُبِّ ...﴾ یوسف: 15
پس وقتی او را بردند و همداستان شدند تا او را در نهانخانۀ چاه بگذارند.
در گویش عامیانه به جای آن «خَلَّی» یا «حَطّ» به کار میرود؛ مثال:
ترجمۀ «اینجا قرار بده» به عربی فصیح میشود «ضَـعْ هُنا» یا «اِجعَلْ هُنا»؛ امّا به عربی حجازی «حُطّ هینا»، به عربی عراقی «خَـلّـی اِهْـنا» و به عربی شامی «خَـلّـی هون» میشود.
«لِسان» به معنای «عضو گوشتی داخل دهان» یا همان «زبان» است. در عربی قدیم «اللِّسانُ الْعَرَبیّ» گفته می شد؛ امّا امروزه «اللُّغَةُ العربیَّةُ» گفته می شود. کلمۀ «لُغَة» واژۀ جدیدی است که در قرآن و متون قدیم به کار نرفته و از واژۀ یونانی logo گرفته شده است.
«بَنَفسَجـیّ» یعنی «بنفش» و فارسی معرَّب است.
نام بسیاری از گُلها در عربی ریشۀ فارسی دارد؛ مثال بیشتر:
نَرجِس، سَوسَن، مَرزَنجوش، یاسَـمَن، وَرد، بابونَج ...
«سَیّارة» به معنای «خودرو» است. در گویش عامیانۀ سوریّه به «خودرو»، «عَرَبیَّـة» نیز گفته میشود که برگرفته از «ارابه» و ریشۀ فارسی دارد. [1]
[1] سَیّارة: (اسمٌ) الجمع : سَیّارات
السَّیَّارَةُ : القافِلَةُ ﴿وَجاءتْ سَیّارَةٌ فَأَرْسَلوا وارِدَهُمْ﴾ یوسف: 19
السَّیَّارَة : مَرْکَبَةٌ آلِیَّةٌ تَسیرُ بِـمُحَرِّکٍ مُحْرِقٍ لِلْبِنْزینِ تُستَخْدَمُ لِلرُّکوبِ و النَّقْلِ
سیَّارة أُجْرة : تاکسی ، سیارة لِنقل النَّاس مقابل أُجرة ،
سیَّارة إسعاف : سیَّارة مُعدّة طـبِّـیّاً لِنقل الْمَرضى إلى الْمستشفى ،
سیَّارة إصلاح : سیارة تصلیح فی الطَّریق یُـمکِنها عند الحاجة أن تَرفَعَ عَطَلَ السَّیّارات.
سیَّارة دَوْریَّة : سیارة یطوف بها رجالُ الأمن لیلاً ،
سیَّارة رُکّاب : سیارة تُستعمل لنقل النَّاس ،
سیَّارة شحْن : سیارة تُستعمل لنقل البضائع وتسمّى شاحنة ،
سَیَّارة مصفَّحة : سیَّارة حربیَّة مکسوَّة بصفائح من الفولاذ تکون دِرعًا لها ، و تحفظها من قَذائف العدوّ ، و سُلِّحت بِـمدافع دبّابة.
«تَعالَ» فعل امر به معنای «بیا» است. افعال «أَتَـی، یَأْتـی» و «جاءَ، یَجـیءُ» به معنای «آمد، میآید» هستند؛ ولی فعل امر از آنها پرکاربرد نیست. [1]
[1] تَعالَ: (فعلٌ) اسم فعل أمر للمذکَّر بِـمعنى أقْبِل ، هَلُمَّ ، و تتَّصل به الضَّمائرُ فیبقى على فتحِهِ ؛ تَعالَیْ للمؤنَّث و تعالَیَا للمثنَّى و تَعالَوْا للجمع المذکَّر و تعالَیْن للجمع المؤنَّث ، و ربـمّا تضمّ اللام مع جمع المذکّر و تکسر مع المؤنث (تَعالُوا و تَعالِیـنَ)
تَعالَ فی أَیِّ وَقْتٍ یُعْجِبُکَ : اُحْضُرْ
فرق عرب و اعراب:🤔
در زبان فارسی به نادرست جمع «عرب» را «اعراب» به معنای «عرب ها» می پنداریم.🗣
اَعراب به معنای «عرب بادیه نشین» است. 🐫🐪👳🏽♂️👳🏽♀️👳🏽♀️👳🏽♂️
مفردِ آن «أَعرابـیّ» و جمعِ آن «أَعاریب» است.
أعراب کسانی اند که شهرنشین نیستند و وارد شهر نمی شوند مگر برای برطرف کردن نیازشان.🏢🏠
عرب مفهوم عام است و «عَرَبـیّ» یعنی «مرد عرب».
(وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ وَیَتَّخِذُ مَا یُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللَّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ ۚ أَلَا إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَّهُمْ ۚ سَیُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِی رَحْمَتِهِ)
(الْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْرًا وَنِفَاقًا وَأَجْدَرُ أَلَّا یَعْلَمُوا حُدُودَ مَا أَنزَلَ اللَّـهُ عَلَىٰ رَسُولِهِ)
واژۀ اعراب بار مثبت ندارد.
منبع: 📘
دانشنامۀ نامها و واژهها.
انتشارات مدرسه.
عادل اشکبوس
گاهی علمای صرف و نحو برای یک کلمه در جمله چند نقش متصوّر میشوند.
در کتاب مغنی جلد 2 ص 729
باب منصوبات متشابهه مثالهایی وجود دارد که نشان میدهد گاهی برای کلمهای در یک جمله چند وجه اعرابی وجود دارد.
نمونه👇
سِرتُ طویلاً.
لکلمة (طویلاً) یحتمل ثلاثة أوجه.
1. مفعول مطلق: سرتُ سیراً طویلاً.
2. مفعول فیه: سرت زمنا طویلا.
3. حال: سرتهُ طویلا.
جاءَ زیدٌ رکضاً.
1. مفعول مطلق: جاء زید یرکض رکضاً.
2. حال: جاء زید راکضا.
یُریکُم الْبَرقَ خَوفاً وَطَمعاً.
نقش خوفا:
1. مفعول مطلق
2. حال
3 . مفعول له
مثال در این باره بسیار است.
🔵 نکته ی صرفی : اسلوب تمَّ + مصدر
🔸 گاهی علی رغم اینکه می توان از یک فعل معلوم یا مجهول استفاده کرد، اما به دلایلی از آن صرف نظر می شود و مصدر فعل(به عنوان فاعل «تمَْ») یا(یتمُّ) استعمال می گردد. به عنوان مثال به جای جملات گروه (الف) از جملات گروه (ب) استفاده می شود :
🔹گروه الف:
🔻ٱعتُقِلَ المجرم :جنایتکار بازداشت شد
🔻إرتدیتُ معطفی:پالتوى خود را پوشیدم
🔻ٱرسِلَت الرسالة : نامه فرستاده شد.
🔻ینَفِّذُ الحـکم: حکم اجرا مى شود.
🔹گروه ب:
🔺 تمَّ إعتقال المجرم
🔺 تمَّ ارتدائی المعطف
🔺 تمَّ إرسال الرسالة
🔺 یتمُّ تنفیذ الحکم
🔴توجه :
🔶 استفاده از این روش در صورتی صحیح است که معنای « سرانجام یافتن » در فعل وجود داشته باشد. مثلا به جای «ماتَ سعیدٌ» گفته نمی شود : تمَّ موتُ سعیدٍ.
◽️منبع : فن ترجمه یحیی معروف