نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

ریشه اصطلاح باج سبیل

در گذشته هرگاه کسی با زور و قلدری پول یا چیزی از کسی می­گرفت در اصطلاح به آن باج سبیل می­ گفتند. امّا امروزه این اصطلاح را بیشتر در مورد اخّاذی و رشوه به کار می ­برند.

شاه عبّاس صفوی با ریش گذاشتن مردان سخت مخالف بود و خودش نیز سبیل بلند و افراشته داشت. در زمان او ریش­ های بلند ترکان را جاروی خان می ­نامیدند. (سیاحت­نامۀ شاردن، جلد ۴ ، صفحۀ ۲١۶(

علاقۀ شاه عباس به سبیل گذاشتن تا اندازه ­ای بود که سبیل را آرایش صورت مرد می ­شمرد و بر حسب بلندی و کوتاهی آن بیشتر و کمتر حقوق می­ پرداخت. (سیاحت­نامۀ شاردن، همان ج)

استانداران و فرماندهان نظامی نیز ناگزیر از پیروی بودند و به دارندگان سبیل شاه عبّاسی و افراشته ­ای که مورد توجّه شاه عبّاس بود به فراخور کیفیّت و تناسب سبیل، حقوق و مزایای بیشتر می دادند که به باج سبیل تعبیر شد.

و ازآنجا که این سبیلداران، به آنچه که بابت سبیل خود دریافت می­ کردند قانع نبودند، از کدخدایان و روستاییان نیز به زور پول و اسب و آذوقه می­گرفتند که اهالی این اضافه درآمد را نیز باج سبیل نام نهاده بودند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه واژه باتوم (باتون، باطوم)

ریشۀ واژۀ باتوم یا باطوم bâton فرانسوی است. یعنی «تکه چوب یا فلز یا پلاستیکی که برای ایجاد نظم عمومی به دست نیروهای پلیس قرار می­گیرد تا ناراضیان را سرکوب کند.»

در انگلیسی batons است. پس باید در فارسی باتون نوشته و خوانده شود، ولی می­ بینیم که این گونه نیست.

خواندن واژۀ باتون به صورت باتوم طبیعی است. همۀ زبان­ها کلمات دخیل را دستکاری می­کنند. ولی نوشتن آن با «ط» نادرست است؛ زیرا «ط» ویژۀ کلمات دارای ریشه عربی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه دو واژه با سواد و املاء

سواد یعنی سیاهی و یک مصدر عربی است. کسانی که بلد بودند بنویسند در حقیقت کاغذ سفیدی را سیاه می کردند. یعنی توانایی سیاه کردن کاغذ را داشتند. از این رو به آنان «با سَواد» گفته شد. این کلمه در عربی معادل ندارد و بدان می گویند: «الّذی یعرف الکتابة.» پس ما ایرانیان واژه بامزه ­ای را از پیوند دو واژۀ (با+سواد) ساخته ­ایم و دریافت نوینی به آن بخشیده ­ایم.

اِملاء نیز یعنی پُر کردن و هم خانوادۀ مَملو است؛ زیرا در گذشته­ ای نه چندان دور که کاغذ گران و دست نیافتنی بود، برای نوشتن همه جای آن را پُر می­ کردند و جای خالی بر جای نـمی­ ماند. پس به راستی که با سواد، با سواد بوده؛ چون همۀ کاغذ را سیاه و کاغذ را هم پر می­کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ایراد بنی اسرائیلی

بنی اسرائیل فرزندان یعقوب پیامبر (ع) هستند که پیامبر آنان حضرت موسی (ع) است. آنان از حضرت موسی معجزه می­خواستند. بنی اسرائیل زیر ستم فرعون بودند و در داستان گریز آنان از رود نیل پس از رهایی از آن آن گرفتاری بزرگ به پیامبرشان گفتند: «ای موسی، ما به تو ایمان نـمی­آوریم، مگر آنکه توان خداوندی را در این بیابان به گونۀ دیگری به ما نشان دهی.» پس فرمان خدا بر ابر فرود شد که بر آن مردم سایبانی کند و تـمام مدّتی را که در آن بیابان به سر می برند برای آنها خوردنی فرستاد.

پس از چندی از موسی آب خواستند. حضرت موسی چوبدستی خود را به فرمان خدا به سنگی زد و از آن دوازده چشمه جوشید که  قبیله­های  دوازده­گانۀ بنی اسرائیل از آن نوشیدند و سیراب شدند.

بنی اسرائیل به آن همه نعمت­ها بسنده نکردند و خشنود نشدند و ایراد گرفتند که: یکرنگ و یکنواخت بودن این خوراک با سرشت ما سازگار نیست. به خوراک دگری نیاز داریم. به خدایت بگو که برای ما سبزی، خیار، سیر، عدس و پیاز بفرستد.

در این میانه جوانی از بنی اسرائیل کشته شد و بر سر یافتن کُشندۀ او هنگامه به پا شد. حضرت موسی گفت: «خدای می­فرماید اگر گاوی را بکشید و دم گاو را بر پیکر کشته شده بزنید، کشته  به زبان می­آید و کُشنده  را می­شناساند.»

بنی اسرائیل گفتند: «از خدا بپرس که چگونه گاوی را بکشیم؟»

پیام آمد آن گاو نه پیر از کار رفته باشد و نه جوان کار ندیده.

سپس از رنگ گاو پرسیدند. جواب آمد زرد ناب باشد. باز هم ایراد گرفتند که این نام و نشانی بسنده نیست و خدای تو باید ویژگی­های دیگری از  این گاو بدهد. حضرت موسی (ع) از آن همه ایراد و بهانه به ستوه آمد و باز  به کوه طور رفت، پیام آمد که این گاو باید رام باشد، زمینی را شیار نکرده باشد، از آن برای آبکشی، برای کشاورزی استفاده نکرده باشند و کاملاً بی عیب و یکرنگ باشد.

بنی اسرائیل گاوی به این نام و نشان را پس از مدّت­ها جستن و پرس­و­جو یافتند و از صاحبش به بهای گزافی خریداری کرده سر بریدند و سرانجام کُشندۀ آن جوان را به روشی که نوشته شد یافتند.

از آن پس این داستان زبانزد مردمان شد و «ایراد بنی اسرائیلی» نام گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ایاب و ذهاب

ایاب و ذَهاب به معنای «برگشتن و رفتن»؛ «آمد و شد» دو مصدر عربی است؛ إیاب را نادرست تلفّظ می­کنیم. اَیاب درست نیست و ایاب بر وزن نیام است.

آبَ : برگشت - یَؤوبُ : بر می گردد - إیاب : برگشتن

خود عرب ذَهاباً و مجیئاً یا ذَهاباً و إیاباً و در زبان گفتاری راحة و جَیّة می­گوید. بهتر است از واژۀ فارسی بهره ببریم؛ زیرا هدف از سخن گفتن فهمیدن و فهماندن است و اگر از واژه­های دشوار و ناآشنا استفاده کنیم، زبان را به ناتوانی می­کشانیم.

ما ایرانیان در بهره­گیری از واژگان زیبای عربی فزون­روی کرده­ایم. اینکه از توانایی­های دیگر زبان­ها بهره ببریم کاری پسندیده است که در همۀ زبان­های جهان هست از جمله در زبان عربی که چند هزار واژۀ فارسی در آن راه یافته است. در کتاب استاد دانشگاه الأزهر دکتر محمّد التونجی به نام مُعجَمُ الْمُعَرَّباتِ الْفارِسیَّةِ نزدیک به دو هزار واژۀ فارسی دخیل در عربی آمده است؛ امّا همین عرب­ها در بهره ­گیری از واژگان دیگر زبان­ها خردورانه کار می­کنند.

خوب است به جای واژه ­های ناآشنایی مانند استیصال بگوییم درماندگی یا بیچارگی و از سوی دگر به بیراهه تعصّب نیز گام بر نداریم و نخواهیم که زبان را از هر واژۀ غیر فارسی پاک کنیم که این کار نه تنها نشدنی است که بسی ناخردمندانه می­نـماید؛ چرا که زبان سره یافت نـمی­شود و زبان­ها از همدیگر یا واژه ستانده­ اند و یا به هم واژه داده ­اند و این کار زبان­ها را نیرومندتر ساخته است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

آوی سنت یعنی چه؟

آوی سنت جامۀ دانش ­آموختگان (فارغ التحصیلان) در مراسم پایان دوره تحصیلات عالیه همان جامۀ ابوعلی سینا است.

گاهی یک نـماد فرهنگی از جایی رشد می کند سپس فراگیر می­گردد. واژه، فرهنگ، باور، فن­آوری و بسیاری از چیزها از جایی به جای دیگر در حال حرکتند.

این نام چیزی شبیه نام ابوعلی سینا در زبان­های غربی است. این جامه همان لباس بوعلی سیناست. همان جامۀ گشاد و همان دستار ایرانیان خراسان که به شکل کتاب برای آسانی در­آمده است. دانش­آموختگان خارجی (فارغ التحصیلان) یک لباس بلند مشکی بر تن می­کنند و یک کلاه چهارگوش که از یک گوشۀ آن یک منگوله آویزان است بر سر می نهند سپس لوح فارغ التحصیلی را می­خوانند.

«آوی سنت» دگرگون شدۀ «ابو سینا» است.

آنان به گرامی­داشت «آوی سنت» که همان «ابن سینا»ی ایرانی است جامه بلند رداگونه می پوشند، آن کلاه هم نشانۀ همان دستار است ولی کمی فانتزی شده و منگولۀ آن نـمادی از گوشه دستار خراسانی که ایرانیان در گذشته دور از گوشه دستار آویزان می­کردند و به دوش می انداختند.

برخی این جامه را نـماد غرب­زدگی می­ انگارند و می­گویند این جامۀ کشیشان است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ریشه ok

دربارۀ ریشه­ یابی این واژه اختلاف نظر هست؛ ولی همۀ این گفته ­ها شباهت بسیار دارند:

در انبار کالایی در آمریکا یا انگلیس، کارگر کم­سوادی کار می­کرد. او باید کالای درون هر گونی را می­شمرد و اگر شمارش درست بود می­نوشت All Correctکه در انگلیسی به معنای «بسیار خوب» است.

و چون این کارگر کم ­سواد بود و نوشتن این واژه را به خوبی  نـمی­دانست،

با بهره گیری از صدای نخستین واژه­­ ها، نشانه­ای روی گونی­ ها می­نهاد؛ وی به جای All از O و به جای Correct  از K بهره می­گرفت و به جای واژۀAll Correct   روی گونی­ ها می­نوشت: ok

هنگامی­ که از او دربارۀ ok پرسیده شد که یعنی چه؛ مایۀ خندۀ دوستانش شد. آنها نیز از روی شوخی و خنده همین کار را کردند.

به کارگیری واژۀok  کم ­کم فراگیر شد و در دیگر انبارها و بعدها در جاهای دیگر گسترش یافت. از آنجا که واژۀ خوش ­آهنگی است و در زبان به سادگی می ­چرخد ؛ نزد همگان پذیرفتنی شد.

داستان­های دیگری نیز گفته شده است که بسیار فرق دارد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ریشه انگار از دماغ فیل افتاده

انگار از دماغ فیل افتاده.

این مثل در مورد افراد خودپسند است که تکبّر آنها موجب آزرده خاطر شدن دیگران گردد. در چنین مواردی گفته می­شود: انگار از دماغ فیل افتاده.

حضرت نوح (ع) به هنگام طوفان همراه پیروان و همراهانش داخل کشتی شد و به فرمان الهی از هر نوع حیوان و جانور نیز جفتی نر و ماده به کشتی برد تا نسلشان در روی زمین از بین نرود.

شش ماه که کشتی نوح روی آب بود از سرگین و پلیدی مردم و فضولات حیواناتی که در کشتی بوده اند، کشتی ناپاک شد و ساکنان کشتی به ستوه آمدند و نزد نوح رفتند. نوح (ع) از خدا خواست که مردمان را نجات دهد.

فرمان الهی صادر شد که دست به پشت فیل بزند. چون به موجب فرمان عمل کرد، خوک از فیل زاده شد. پلیدی­ها را خورد و کشتی پاک شد. آورده ­اند که ابلیس دست بر پشت خوک زد و موشی از بینی خوک بیرون آمد. در کشتی خرابی بسیار می­کرد و نزدیک بود که کشتی را سوراخ نـماید. خداوند به برکت دست مبارک نوح که به فرمان خداوندی بر روی شیر مالید، شیر عطسه ­ای زد و گربه از بینی شیر بیرون آمد و زحمت موشان را برطرف کرد.

در این عبارت دماغ به معنای بینی است که در اصطلاح عامیانه گفته می شود: از دماغ فیل افتاده، یعنی: از بینی فیل افتاده است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ریشه واژه آنفلوانزا

احتمالاً ریشۀ واژۀ آنفلوانزا واژۀ عربی «أَنفُ الْعَنزَة» به معنای «بینی بز» است.

شاید کسانی که دچار این بیماری می­شدند، عطسه­ هایی مانند بز می­کردند و یا بینی آنان مانند بز می­شد و یا چیزی مانند این. در این صورت این واژه در روزگار پیشرفت مسلمانان در پزشکی به زبان­های غربی وارد و به شکل آنفلوانزا در آمده است.

در زبان­های غربی تقریباً اغلب به شکل Influenza تلفّظ می­کنند.

سه واژۀ عَنزة، ماعِز و تیس در عربی به معنای بز است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ریشه آنتیک و عتیقه

ریشۀ واژۀ آنتیک واژۀ عربی العَتیق به معنای کهنه است. البتّه ما در فارسی از واژۀ عَتیقه نیز بهره می بریم که ریشه ­اش عربی است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰