نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

ریشۀ واژۀ واجبات

بی‌گمان واژۀ «واجِبات» جمع «واجب» نیست؛ بلکه جمعِ «واجِبة» است؛ البتّه این یک بحث ریشه‌یابی واژگانی است و این چیزی است که در آموزش صرف و نحو گفته نمی‌شود.
دلیل:
مى‌خواهیم براى «کوه» صفت بیاوریم؛ مى‌گوییم «اَلْجَبَلُ الشّاهِقُ» یا «اَلْجَبَلُ الرّاسی».
اگر براى جمع آنها صفت بیاوریم مى گوییم: «الجبال الشاهقة» یا « الجبال الراسیة» یا «الشاهقات» و «الراسیات». 
البته مى‌دانید مفرد جبال، جبل و غیر عاقل است.
ولى با گذرِ زمان این صفت را - که جمع است و موصوف مذکرش را از دست داده - به تنهایی به عنوان کنایه از موصوف به کار برده ایم و می گوییم: «اُنظُرْ إلى الراسیات.» یا «اُنظُرْ إلَی الشاهقات.» و منظورمان یقیناً از «الشاهقات» و «الراسیات» کوه‌ها می‌باشد.
اکنون آیا مى‌توانیم بگوییم راسیات جمع راسی است، به این دلیل که مفرد جبال جبل و مذکر است؟!
 بنابر توضیح فوق مفرد راسیات و شاهقات راسیة یا شاهقة است نه راسی و شاهق ولى چون موصوفش را از دست داد به نظر می رسد جمع راسی و شاهق است.
مثل کلمۀ الماشیة به معنای چارپایان.
ماشیة مفرد و صفتِ جانشینِ موصوف است؛ «اَلْماشیة» یعنى «الأنعام الماشیة»سپس «الأنعام» حذف شده و صفت جانشین موصوف شده است. 
یا مانندِ «اَلْمارّة» به معنای «رهگذران» که در اصل «الناس المارة» بوده است؛ سپس «الناس» حذف شد و «المارة» تنها ماند.
ولى با نگاه نخست به ذهن این گونه خطور مى کند که این کلمات جمع اند؛ در حالى که مفردند و صفت جانشین موصوف اند.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

شمس و قمر نکره اند.

پرسش:
قمرٌ و شمسٌ معرفه یا نکره اند؟
پاسخ:
نکره اند.
القمر و الشمس چه نوع معرفه ای هستند؟
معرفه به ال هستند.
افراد را تشبیه به شمس وقمر مى کردند و می گفتند: انت شمس وهى قمر.
غالبا مردان را به شمس و بانوان را به قمر تشبیه می کنند

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

همزه در فارسی

منشی واژه‌ای عربی است.👳‍♂️
اصل آن مُنشِئ است.😊
اسم فاعل از أنشَأَ یُنشِئُ إنشاء است. (یُنشِئُ = مُنشِئ)
ما در خوانش فارسى همزه‌اش را ی کرده‌ایم.😳 (مُنشِئ ==» مُنشی)
برابرنهادش در زبان فارسی پدیدآور است.
مؤذی نیز موذى شده و حرف ؤ به و تبدیل شده😊
و 
گاهی در نوشتن همزه را حذف می کنیم مانند رؤیا که گاهی رویا نوشته می شود.😉
ما در زبان فارسی حتى زهراء، حمیراء، شهلاء، صحراء را بى همزه می‌نویسیم.🙂
جالب است که حضرت علی (ع) فرموده‌اند: سَلونی قبل أن تفقدونی. = (اسألونی قَبلَ أن تَفقَدونی.)

عرب معاصر نیز در عامیانه با همزه رابطه خوبى ندارد و ماء (:آب) را مای و مِائة (:100) را میه می‌گوید.👳🏽
مثلا «مئتین» یعنی ۲۰۰ ولی آن را «میتین» می‌گویند.👳‍♀️
نامِ قوم «سَبَأ» در فارسی «سَبا»
و
واژۀ «خَطَأ» به صورت «خَطا» خوانده می شود.🗣
مصادر إجراء، انتهاء، إنشاء، انحناء نیز اجرا، انتها، انشا و انحنا نوشته می شود.
اسم فاعل های غائب، دائرة، سائر، نائل و ... نیز غایب، دایره، سایر و نایل نوشته می شود.
برخی به گمان اینکه در فارسی همزه نیست پا را فراتر نهاده اند و رئیس و عزرائیل را رییس و عزراییل نوشته اند. اما نگفته اند تکلیف واژه ای مانند زائو چیست؟ آیا آن را زایو بنویسیم یا زاوو؟! یا امام قائم (ع) را باید چگونه نوشت؟ نام قائم را نمی توان تغییر املایی داد.
این گروه همزه را ویژۀ زبان عربی می دانند؛ اگر چُنین است، تکلیف این واژه ها چیست؟ ژوئن، پنگوئن، زئوس، نئون، ژئوفیزیک⁉️
همزه از جنجالی ترین حروف در املای فارسی و نیز عربی است.🧐
مسأله، هیأت، رؤوس، شؤون، مسؤول درست است در حالی که مسئله، هیئت، رئوس، شئون و مسئول نوشته اند.
إن شاءَ الله یعنی اگر خدا بخواهد. ولی در فارسی انشاالله و انشاءالله نوشته اند. برخی نیز خواسته اند معانی نادرست برای انشاالله و انشاءالله بتراشند که درست نیست. 
همزه پایانی که قبل از آن یک حرف ساکن یا یکی از مصوّت‌های «ی» و «او» باشد، بدون پایه نوشته می‌شود؛ مانند: شیء، سوء، جزء.
همزه پایانی که قبل از آن حرفی با فتحه وجود داشته باشد، بر پایه الف نوشته می‌شود؛ مانند: خلأ، ملجأ، مبدأ و در فارسی همین طور گفته شده است
همزه پایانی که قبل از آن حرفی با ضمه آمده باشد، بر پایه واو نوشته می‌شود؛ مانند: تلألؤ، لؤلؤ
همزه مفتوحی که قبل از آن الف باشد، همه آن را به صورت ئ نوشته شده؛ مانند: قَرائت، دنائت، برائت.
البته در عربی قرائت را قِراءَة می نویسند.
همزه مفتوحی که قبل از آن، حرفی با ضمه آمده باشد، بر پایه واو نوشته شده؛ مانند: مؤدّب، مؤخّر، مؤلّف.
همزه مفتوحی که قبل از آن حرفی با فتحه آمده باشد، بر پایه الف نوشته شده؛ مانند: متأخّر، مستأصل.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

واژگان فارسی و ترکی در عربی

فی اللهجة الحجازیة کثیر من المفردات الفارسیة والترکیة:
در گویش حجازی (عربستان سعودی) واژگان فارسی به کار رفته است؛ مانند:
الروشان: نافذة خشبیة کبیرة تطل على الشارع ولها اشکال خارجة عن مستوی. (گونه ای پنجرۀ چوبی بسیار شیک)

الشربوش: غطاء الشیشة (همان سرپوش است.)
أندر: همان اندر فارسی است به معنای «اُخرُجْ».

در گویش حجازی (عربستان سعودی) واژگان ترکی نیز به کار رفته است؛ مانند:
الکوبری: پل

الدُندُرمة، البوظة: بستنی که در عراق نیز به کار می رود. دُندُرمة: یخ زده و بوظة: یخ است.

الزنبیل:  (زن + بال) بر بال زن، بر دست زن

دُغری: على طول او واضح مثلا کقول انا انسان دغری ما ادأحب اللف والدوران او مثلاً امشی دغری تحصل إشاره على یمینک.
ریشه ترکی دارد. که در سوریه هم به کار می رود.

کلمات ومصطلحات خاصة لهذه اللهجة فی ألسن الحجازیین.
ومعظم هذه المصطلحات اندثرت لا یعرفها إلا الآباء والأجداد وهذه بعض المصطلحات المتداولة حالیاً.

دحین: الآن وأصلها الجمع بین کلمتین " ذا " و " الحین " فالأصل أن معنى دحین هو: ذا الحین
هادا: هذا وأصلها هذا ومن المعلوم أن من لغة القرآن تغییر الذال دالاً، مثل قول الله تعالى : {هل من مدکر} 

ایش: ماذا ؟ وأصل هذه اللفظة الجمع بین لفظتین " أی " و " شیء ".

احنا: نحن 

هُمّا: هم وأصلها هم وقد طرأ علیها التحریف.
 
هادولا ..... هؤلاء وأصلها الجمع بین " ها " و " دولا " ودولا حرفت من أصلها الذی هو "ذا" وذلک ظناً من الناس مع مرور الزمن.
 
جواز جمع "ذا" لیقال: "ذو" واللام والألف فی "لا" زائدة وأصلها من التحریفات.

کمان: (همچنین) اصل هذا اللفظ من الکلمتین " کما " و " إن " لیکون اصلها کماإن وازیلت الهمزة بسبب سرعة نطق الناس بها.

(در عراق واژۀ فارسی «هَم» به کار می رود). 
إِشبک: ماذا بک ؟ وأصلها الجمع بین " أی " و " شیء " و " بک " لیکون أصلها : أی شیء بک.
در عراق إشبیک می گویند.

یاواد: یا ولد وأصلها یا ولد وحذف اللام کان بسبب سرعة نطق الناس لها. 

عشان: (زیرا) لانه؛ وقد تکون عربیة وجمع بین: "على" و " شأن "
لیکون الأصل على شأن، بمعنى: بخصوص (کذا أو کذا) ولکن حرف المعنى لیکون : "لأنه". 

ازهم: انادی و تستخدم کمثال فی جملة یا فلان ازهم علان, لایعرف لها اصل. 

ابغى: (می خواهم) أرید وهی کلمة أیضا عربیة صُرفت حیث وردت أکثر من مرة فی القرآن الکریم. 

اسوّیِ : أفعل أو أعمل.

استنی : انتظر ومنها تجی تصریفاتها مستنی وبأستنى

لسّه, لسّع : الى الآن  بمعنى ماساویت هادا الشی لسع !(تا حالا)
امکن , بلکن : یمکن(در عراق: بَلکِم) 

ادّینی : ناولنی أو أعطنی 

ودّینی : یعنی وصّلنی ومنها تجی تصرفیات ودّاکی 

خُــش : اُدخُل 

وش : وجه : " زی مابقولوها أهل مصر و سوریا" 
ست هانم : باللبنانی خانو هیا کلمة توبیخ زی لمن نقول لیش ما حلیتی الواجب یا ست هانم؟!
فینک : این انت ؟(در عراق: وینک) 
وَخِّر : ابعِد 

سییب , سیبو : اترکه

سکّر أو سکّ : أُغلق مثلا سکّر الباب وراک 
بطران : مریش او غنی مثلًا هادا فلوسو کتیرة وبطران

تلّیک ، صندل : المداس أو الشبشب (در عراق: نَعال) همان دمپایی است.

شاکوش : معناها الأصلی طبعاً المطرقة ، لکن حالیاً صاروا یقولوها للشخص
المو حلو ، قبیح الشکل ذمیم الخلقة

شویة شویة: آرام و آهسته که در عراق علی کیفک می گویند.
أدیلو : أعطِه

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه نامگذاری ابوموسی

نام اصلی و ایرانی جزیرۀ ابوموسی «بوموسو» است که به تقلید از نوشته‌های عربی «بوموسی» و «ابوموسی» گفته و نوشته شده است.

بایسته است که در نوشته‌های پارسی نام این جزیره را درست و با توجّه به ریشۀ ایرانی آن، «بوموسو» بنویسم و بخوانیم.

واژۀ فارسی «بوموسو» از دو بخش اصلی تشکیل شده است. بخش نخست بوم به معنای سرزمین است. بخش دوم آن «سُو» همان «سُوز» یا «سبز» است.پس ترکیب «بوم و سُو» نام اصلی و ایرانی این جزیره است که معنای آن بوم سبز یا سرزمین سبز است.

در تائید این نکته، به نام‌های فارسی دیگر این جزیره نیز می‌توان اشاره کرد که دربرگیرندۀ هر دو جزء بوم و سبز هستند. این جزیره نزد مردم بوشهر و بندر لنگه و دیگر شهرهای پارس تا حدود 80 سال پیش به نام «گَپ سَبزو» به معنای «سبزه‌زار بزرگ» شناخته می‌شد و یا در اسناد تاریخی از آن با نام «بوموو» یاد کرده ­اند که از دو بخش بوم و اوو یا آب تشکیل شده و به صورت بومُف معرّب شده است. (منبع: سایت تحلیلی خبری اعتدال. به نقل از مهر)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه نامگذاری ابوزیدآباد

ابوزیدآباد از توابع شهرستان آران و بیدگل استان اصفهان و در منطقۀ جلگه‌ای کم­ ارتفاع کاشان واقع شده است؛ نام محلّی آن بیذُوُی Bizovoy است؛ مردم آن به گویش بیذوی سخن می­گویند که از گویش‌های شاخهٔ زبان‌های ایران مرکزی است. نام این منطقه در زبان محلی، بیذُوُی است و مردم کاشان تا دلیجان آن را بوزآباد می‌خوانند. بوز در زبان زرتشتیان یزد به معنی «بوی» است‌ و در زبان پهلوی بُوذbooz  خوانده می‌شود و در زبان اوستایی بَئُذَ است. بیذُوُی به تلفظ محلی همان بوزآباد است. پس شاید بیذوی به معنی بوی ­آباد است و شاید در گذشته به دلیل داشتن گل­های خوشبو چنین نامیده شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه نام ابهر

ابهر یکی از شهرهای استان زنجان است؛ ابهر در گذشته اوهر نامیده می‌شد. مردم محلی به آن اَبَر می‌گویند. نام ابهر آمیزه ­ای از «آب+هر» است؛ ابهر در زبان تاتی به معنای آب آسیاب است.( دائرةالمعارف تشیع، جلد نخست (آب-احیاء)، زیر نظر احمد صدر حاج سیّد جوادی، تهران: نشر شهید سعید محبّی، ۱۳۸۳)

همچنین ابهر نام شهری در استان ایلام است که تلفظ درست آن آوَه هَر است یعنی آبی که آسیاب می کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه نامگذاری آبعلی

شهر آبعلی در ۱۳۸۳ با تصویب مجلس از ادغام روستای آبعلی با روستای مبارک‌آباد و سرپولک و قایم‌محله (قاپوزمحله) از توابع همین بخش ساخته شد. دربارۀ ریشۀ نامگذاری آن کم پژوهش شده است.

به نظر می­رسد در این منطقه آبی منسوب به شخصی به نام علی وجود داشته است و آبعلی برگرفته از آن است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه نامگذاری آبِش اَحمَد

یکی از شهرهای آذربایجان شرقی نزدیک کلیبر است. نام قدیم آن، امیش احمه بوده است. دربارۀ ریشۀ نام آن کمتر پژوهش شده است.

  1. امیش به زمین­هایی گفته می­شد که در دوران خان­ها در دست مردم بود و احمه به معنای کاشتن است. در دیگر روستاها زمین­ها در دست خانها بود.
  2. آبش و احمد دو برادر بودند و شهر به نام آنهاست.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه نامگذاری آبسرد

معنای نام آبسرد پیداست. جایی که آبش سرد است. آبسرد نام چند جاست:

آبسرد یکی از شهرهای خوش آب و هوای استان تهران است.

دربارۀ ریشۀ نام آبسرد سند تاریخی وجود ندارد؛ به گفتۀ بزرگان شهر نام نخستین آبسرد «دهوا» بوده است که جای آن در شرق اتابک فعلی است و بعدها نام­های گوناگون یافته است.

شاید در آغاز نام آن «آبسَر» به معنای «سرچشمه و سرآغاز آب­ها» بوده که بعدها «آبسَرد» شده است.

آبسرد روستایی در شهرستان زاهدان استان سیستان و بلوچستان نیز هست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰