نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

ریشه دو واژه با سواد و املا

سواد یعنی سیاهی و یک مصدر عربی است. کسانی که بلد بودند بنویسند  در حقیقت کاغذ سفیدی را سیاه می کردند . یعنی توانایی سیاه کردن کاغذ را داشتند . از این رو به آنان « با سَواد » گفته شد .این کلمه در عربی معادل ندارد و بدان می گویند : « الّذی یعرف الکتابة » پس ما ایرانیان واژه بامزه ای را از پیوند دو واژه ( با+سواد) ساخته ایم و دریافت نوینی به آن بخشیده ایم .

اِملاء نیز یعنی پُر کردن و هم خانواده ی مَملو است. زیرا در گذشته ای نه چندان دور که کاغذ گران  و دست نیافتنی بود برای نوشتن همه جای آن را پُر می کردند و جای خالی بر جای نمی ماند . پس براستی که با سواد ، با سواد بوده ؛ چون همه ی کاغذ را سیاه می و همچنین کاغذ را هم پر می کرد .

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چند کلمه ی مغولی در فارسی:

چاخان/ آقا/آغا/ بیگ/ بیگم/ خان/ خانم/ خپل / قُرُمساق / اُلاغ /یوغور / قلدر/ آلتون( زر)/ اردو/ ایل / ایلخان/ایلچی/بَهادُر/تومان ( به معنی ده هزار)/سوغات/سیورسات/قورچی/نوکر / یاسا( به معنی قانون)/ یاغی

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

زبانهای ایرانی کهن که از بین رفته اند .

مادی/ پارسی باستان/اَوِستایی/

 

مادی کهن : زبان مردم غرب ایران در 2700 سال پیش . ریشه ی زبانهای کردی ، لری ، لکی ، بختیاری. مثلاً به ماهی و آهن گفته می شود : ماسی ، آسِن . امروزه کردها مثلاً کردهای فیلی ( فهلوی) و جاف و سورانی این دو واژه را همچنان به کار می برند . رود گاماسیاب در کرمانشاه همان گاو ماسی آب است . یعنی رودی که ماهی به بزرگی گاو دارد.

در کتیبه های هخامنشی نوشتارهایی از این زبان مانده است . مادی کهن با پارسی باستان شباهت بسیار داشته و این دو قوم ایرانی زبان هم را می فهمیده اند اما امروزه نه تنها این گونه نیست  بلکه حتی گویشهای مختلفی میان خود کردها و لکها و بختیاریها و لرها وجود دارد که موجب می شود مثلاً کرد فِیلی ( فهلوی) زبان کرد هورامی را اصلاً نفهمد و یا زبان کردهای سوری و ترکیه  یعنی گویش کرمانج با گویش کرمانشاه و ایلام کاملاً گونه گون باشد .

پارسی باستان : زبان مردم پارس در مرکز و جنوب ایران بود. کتیبه بیستون در نزدیکی کرمانشاه به این زبان و البته دو زبان دیگر در کنارش است . مثلاٌ ( کَپوتـَه ) یعنی (کبود رنگ ).( اَوَهــیـَـه رادی ) یعنی (  برای او )  همین دو نمونه بیانگر میزان تغییر پارسی باستان است .

اوستایی: زبان مردم شرق و شمال شرق ایران بود. این زبان زبان اوستای زرتشت است. ( رَئوچـَه ) یعنی ( روز ) . در بلوچی امروزی ( روچ ) و در کردی ( روژ) به ( رَئوچه ) نزدیک ترند تا واژه ی ( روز ) در فارسی امروز .  هرچند در فارسی کنونی روشن و روشنایی بازمانده ی همین ( رئوچه ) هستند.

مثلاً (بِچو) به کردی ایلام و کرمانشاه یعنی برو . ولی در کرمانجی که دست بر قضا زبان کردهای اورمیه نیز هست ( وَرَه ) یعنی برو . و میان وره و بچو فرق بسیار هست .

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

محراب و مسجد

خَرابات ظاهراً جمع خرابه و به معنی ویرانه هاست .در ادبیّات فارسی منظور از آن جایگاه بی اعتنایی به دنیا و آداب و رسوم و جای رسیدن به پروردگار است .

ولی  ریشه ی خرابات ، « خْـوَر آباد » است . واژه ی « خْـوَر آباد » یعنی جایگاه خورشید . هنوز در کُردی ( کردی فَهلَوی )به خورشید می گویند « خْـوَر » و در نام « خراسان » نیز که پیوند « خْوَر + آستان » است  و به معنی جایگاه خورشید است ؛ نام خور دیده می شود .

از آنجا که در آیین های یکتاپرستی روشنایی نماد پروردگار زمین و آسمان هاست  واژه ی « خْـوَر آباد » بیانگر  پرستشگاه  است واژه ی « مِهراب » که در عربی به صورت « مِحراب » به کار رفته است نیز دارنده ی واژه ی « مِهر » است که به معنای خورشید است .محراب را به نادرست در دستور زبان عربی اسم مکان می دانند حال آنکه اسم مکان بر وزن مَفعَل ، مَفعِل و مَفعَلَة است  و مِحراب بر وزن مِفْعال  اسم آلت می شود . شُوَنــد ( دلیل )این نادرستی این است که ریشه اش را ندانسته اند. مهراب نیز همچو خرابات بار معنایی همانندی دارد .

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه زبان زد ( ضرب المثل ) « حلوای لَن تَرانی تا نخوری ندانی . »

حَلوای لَن ترانی    تا نخوری ندانی

یعنی تا این بلا سرت نیاید نمی فهمی . تا دچار این درد یا این وضع نشوی درک نمی کنی. حلوا خوردن معمولا آدمی را به یاد مراسم ختم کسی می اندازد و حلوای کسی را خوردن یعنی مردن او.

از آنجا که مردم خواندن واژه ی لَن تَرانی را درست در نیافته بودند ؛ هرکسی آن را به گونه ای  خوانش می کرد . یکی تَنتَنانی دیگری به گونه ای دگر . امّا لن ترانی درست است .

لن ترانی اشاره به داستان موسی و قومش در قرآن است که قوم موسی از او می خواهند خدا را به ایشان بنمایاند و هرچه موسی بدیشان می گوید شدنی نیست ؛ همچنان مردم وی پافشاری می کردند .و آیه « لن ترانی یعنی هرگز مرا نخواهی دید » فرود می آید .

{ قالَ رَبِّ أرِنـی أنظُر إلَیکَ . قالَ لَن تَرانی ولکِن انظُرْ إلی الجَبَلِ فَإن استَقَرَّ مَکانَـهُ فَسَوفَ تَرانی .}   143 أعراف

گفت پروردگارا خودت را به من نشان بده . گفت هرگز مرا نخواهی دید ولی به کوه بنگر . اگر در جایش ماند؛ مرا خواهی دید.}

مردم همراه موسی (ع) برای دیدن خدا به سوی کوه راه می افتند که با جلوه گر شدن خدای به کوه آذرخشی می آید و جز موسی همگان نابود می شوند و موسی به درگاه خدا ناله می کند که من چگونه نزد قوم برگردم  و چه بگویم . آیا بگویم همه کشته شدند؟ و ...

پس این زبان زد ( ضرب المثل) ریشه از این داستان دارد .

این زبان زد را وقتی به کار می برند که بخواهند به کسی هشداری دهند و بگویند تو که نمی دانی با انجام این کار چه بر سرت خواهد آمد و چه خواهد شد .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه دو واژه تلفن و موبایل :

تلفن پیوند (تله + فون ) است .این واژه از زبان فرانسه به فارسی آمده اما ریشه یونانی دارد. تله در زبان یونانی در واژه هایی مانند تلگراف ، تلگرام ، تله کابین ، تله سی به معنی دور است و فون  نیز در این زبان شنیدن است . ای کاش همان آغاز کار اختراع تلفن ما به فارسی آن را دور شنو می نامیدیم .

پس تلفن یعنی شنیدن از راه دور .

اما موبایل، یا مُبایل. تلفن همراه (نام رسمی)، تلفن بدون سیم. این واژه انگلیسی است و در این زبان بصورت «Mobile» نوشته می گردد.موبایل در واژه اتوموبیل نیز هست . جالب است که برایش نام فارسی تلفن همراه برگزیده شده ناآگاه از اینکه بخش نخست آن بیگانه است . یعنی تغییر نام از موبایل به تلفن همراه کاری بیهوده بوده است . چون دست کن موبایل تک واژه است و تلفن همراه دو واژه ای است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

نام بیشتر پیامبران عربی نیست ؛ بلکه عبری است .

نام های پیامبران جز هفت نام عِبری  هستند. این هفت نام عبارتند از :

شیث ، شُعَیب ﺓ صالح ، لوط ، نوح ، محمّد ، هود

برای اینکه یادتان بماند حرف نخست این هفت کلمه را در شش صلنمه بگذارید .

بقیه ی نام ها عبری و یا زبان دیگر هستند . نام های چون زکریّا، یعقوب ، اسماعیل ، ابراهیم ، الیاس ، ادریس ، یوسف و... همه عبری هستند . عبری نام زبان قوم یهود است که برخی هم میهنان کلیمی ما با آن آشنا هستند.

زرتشت و کورش دو پیامبر ایرانی اند . نام این دو فارسی است . موسی نیز قبطی است . مو یعنی آب و شا ( سا) درخت است . موسی یا موشا یعنی آب و درخت ( داراب ) . نام موسی اشاره به نجات او در آب و گیر کردن صندوقچه حاوی موسی در رود نیل است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه زبانزد ( ضرب المثل ) « پاشنه ی آشیل » چیست »؟

در افسانه های یونانی این گونه آمده که پیشگویی شد، آشیل در جنگی با برخورد تیر کشته خواهد شد. بنابراین مادرش تتیس آشیل را به رود ستوکس برد که گفته می‌شد اگر کسی در آن شسته شود دارای نیروی آسیب‌ناپذیری خواهد شد. تتیس فرزندش را در آن رود شست . ولی چون او فرزندش را از پا گرفته بود تا بدنش را بشوید، پاهای وی آسیب‌پذیر ماند. او در جنگ‌های بسیاری جنگید و زنده ماند.

آشیل قهرمان افسانه ای یونان است . مادرش او را در دریایی به نام دریای سیاه مردگان برای رویین تن شدن فرو برده بود .
تنها جایی از بدن او که آب دریا به آن نرسید پاشنه ی او بود که تنها ناتوانیگاه (نقطه ضعف‌) او به شمار می آمد این رویین تن از همین جا آسیب دید و پس از برخورد تیر با پاشنه، جان خود را از دست داد.

ای کاش گویندگان و نویسندگان ما به جای این زبانزد از زبانزد « چشم اسفندیار » بهره می بردند . اسفندیار یا اسپندیار پسر گشتاسپ از کتایون و نواده لهراسب بود. اسفندیار رویین‌تن بود، در شاهنامه به چگونگی رویین‌تن شدن اسفندیار اشاره‌ای نشده ولی در زراتشت‌نامه از زرتشت بهرام پژدو آمده است که زردشت اسفندیار را که نوزادی بیش نبود، در آب سپنتا ( مقدس)شست‌وشو داد که همین سبب رویین‌تنی او گشت و تنها چشمانش آسیب‌پذیر ماند.زیرا هنگامی که در آب رفت چشمانش را بست . اسفندیار در نبرد با ارجاسب فرماندهی سپاه گشتاسب را به دست داشت، و با پیروزی به نزدیک پدر برگشت اما گرزم پادشاه را بر اسفندیار شورانید؛ چنان که دستور داد اسفندیار را در گنبدان‌دژ زندان کنند.اسفندیار به دست رستم (با راهنمایی سیمرغ) با تیر دو سری که به چشمانش برخورد کرد کشته شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

پاره ای همانندی میان زبان ریشه دار بلوچی با پهلوی باستان و نیز کردی فَهلوی ( فَیلی)

منبع:کِلک بلوچستان (جلال الدین میردادی)

آب: āp  ئاو

آبستن: āpus  ئاوِس

آزاد­­:

āz āt   ئازاد

آبکی: ā­pih ئاوه کین

آوردن:   ā­wurtā­n ئاوِردِن

آهن: āhēn   ئاسِن

اجازه دادن: hishtan   هِشتِن

اجتناب:pahrēč  پیه ریز

اختر: stār  ئاساره

اره:arrak  ئه رره

اسب:asp  ئه سب

استطاعت:  ­ tuwā­n  تووان

اسیر:bastak  دیل

اشک:ars   ئه سر

اعطا کردن: baxšitan  به خشین

استفراغ: gōkā­rtan  هِق کِردِن

افسوس:apsōs  ئه فسووس

اکنون:n­ū­n  ئیسَه

امر کردن: farmāten فه رموودن

امید: ōm­ēt  ئمیت

امیدوار:­ ōm­etvār­   ئمیتوار

اولاد:z­āhak­   مِنالَل

دود: d­ū­t  دوو

شتر: uš­­tur   شُتُر

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنای تمرتاش

تمر تاش یک نام دارای ریشه ی ترکی است به معنی کسی که همچو آهن و سنگ سخت و استوار (نیرومند) است .

تاش . (نام ترکی ) در ترکی ، سنگ را گویند. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا).

 تمرتاش نام امیری بوده و معنی آن سنگ و آهن است . (آنندراج ) (انجمن آرا).

تمرتاش {ت ُ م ُ } (اسم خاص ) یا تیمورطاش امیر حسام الدین بن نجم الدین ایلغازی که بدست بنی ارتق در دیار بکر حکومت یافت والی حلب و حاکم ماردین بود و بعد از 30 سال حکومت در ماردین و میافارقین در سال 547 هَ . ق . درگذشت و مرد کریم الطبع و بردبار بود. (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 164 و ج 2 ص 229 شود.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰