نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

ریشۀ نام آرین¬شهر

آرین ­شهر در استان خراسان جنوبی است. این شهر در بخش سده از توابع شهرستان قائنات قرار دارد.

نام پیشین این شهر سده بوده که بعد از تصمیم هیئت دولت مبنی بر تغییر روستا به شهر نام آن به آرین شهر تغییر یافت. آرین ­شهر یعنی شهر آریاییان، شهر نژادگان، شهر نجیبان.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام آران و بیدگل

پس از ویرانی شهر باستانی سیلک (بخشی از کاشان) در اثر رویدادهای گوناگون، آبادی­های کوچک و بزرگی به صورت دژ و حصار پدید آمد و جایگاه بزرگی به نام چهل حصاران (کاشان) نامیده شد، سپس هر یک از دژها به مناسبتی نامگذاری شد. دربارۀ ریشۀ نامگذاری این منطقه هم­سخنی و هم­اندیشی نیست.

  1. شاید اصل واژه «آران» از«آریَن یا آریان: آریا» و به معنای جایگاه نجیبان باشد.
  2. نام«بیدگُل» در نگاه نخست پیوند «بید + گُل» است. پس این گونه می­نـماید که در گذشته بید و گُل در اینجا بسیار بوده است، امّا در این منطقه چندان گُل وجود ندارد.
  3. برخی «بیدگل» را دگرگون شده (ویگل: شهری باستانی در کنار شهر قدیمی هراسکان) و (بی گل) می­دانند.
  4. مردمان این شهر از قوم کاس یا کاسپین هستند که از قفقاز در غرب دریای مازندران به داخل ایران مرکزی کوچ کرده‌اند. شاید آران از آلان به معنای کاشانه و لانه گرفته شده باشد. نام کاشان و قزوین نیز از نام این قوم کاسپین‌ها گرفته شده است. در لغتنامه دهخدا آمده است که: آلان نام مملکت و قومی به نزدیکی ارمینیه مشتمل بر قراء کثیره.

           ستیزنده روسی زآلان و ارگ            شبیخون درآورد همچون تگرگ     (نظامی)

  1. شاید این مردم از لشکریانی به نام «آران بد» در قفقاز بوده­اند که نام آران و بیدگل از این اسم گرفته شده است.
  2. برخی نیز گویند که آران نام بنیانگذار شهر یعنی «آران بن قاسان» است که کاشان از قاسان گرفته شده است.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام آرادان

آرادان: نگهبانان دین

آرادان یا اَرادان در استان سمنان است؛ زبان مردم فارسی است، ولی محلّه شمال­غرب شهر به زبان دیلمی سخن می­گویند؛ آراد نام فرشته­ای است موکّل بر دین و تدبیر کارها و مصالحی که به روز آراد متعلّق است؛ روز بیست وپنجم از هر ماه خورشیدی که آن را ارد نیز گویند و در این روز نو بریدن و نو پوشیدن را نیک و سفر و جابجا شدن را شوم بر می­شمردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام آذَرشهر

آذَرشَهر (توفارقان یا دِهْخوارْقان) از شهرهای استان آذربایجان شرقی است.

نام کهن آذرشهر «دهخوارقان» بود که در دورهٔ پهلوی در سال 1316 آذرشهر شد. آذرشهر یعنی شهر آذری­ها، شهر آذر یا آتش.

آذرشهر یکی از شهرهای تاریخی آذربایجان است که در کتاب­های کهن نام آن را «ده نخوارگان» و «ده نخیرجان» نوشته‌اند و در کتاب‌های جغرافی قدیم به شکل «داخَرَّقان» و «دخارقان» نیز در آمده است.

یاقوت حَمَوی از این شهر با عنوان «دِه‌نَخیرجان» یاد کرده‌است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام آذَربایِـجان

آذربایجان در زمان مادها بخشی از ماد خُرد به شمار می­آمد. پس از شکست هخامنشیان از یونانیان «آتروپاتکان» نامیده شد که کلمۀ «آذربایجان» از آن ریشه می­گیرد. به قول «اِسْترابو» جغرافی­نویس یونانی چون اسکندر مقدونی بر ایران دست یافت، سرداری به نام «آتورپات» برخاست و نگذاشت شمال غرب ایران به دست یونانیان بیفتد، از آن پس ماد خُرد به افتخار این سردار «آتورپاتکان» یا «آتورپاتگان» نامیده شد. (جغرافیای تاریخی شهرها، عبدالحسین نهیچری، صفحه 281)

آتور یعنی آتش، پات یا پای به معنای پاییدن (نگهبانی) و کان پسوند مکان است. (گان نشانۀ صفت نسبی است.)

آتورپات یا آتروپات ساتراپ (استاندار) ایرانی بود که به فرماندهی سپاهیانش به سپاه اسکندر مقدونی اجازه نداد شمال غرب ایران یعنی «مادِ خُرد» را تصرّف کنند.

نام آذربایجان بر بخش شمالی رود ارس پیشینۀ تاریخی ندارد و هیچ­گاه بالا و پایین رود ارس یک نام نداشته است. این نام در سال ۱۹۱۷ و طی کنگره حزب مساوات جایگزین نام اصلی و تاریخی قفقاز، اران شد. برای نـمونه در هیچ یک از پیمان‌نامه‌های ترکمنچای و گلستان به بخش شمالی رود ارس نام آذربایجان داده نشده است.

در شاهنامۀ فردوسی آمده که در روزگار کیانیان، آذربایجان را به نام آتشکدۀ بزرگ و مقدّس «‌آذرگشسب»‌ می‌خواندند.

چنین گفت خسـرو به کاوس شـاه                که جز کردگار از که جویـیم راه

بدو گفت ما هم‌چنین با دو اسب                بـتــازیـم تا خـاک آذرگُـشَـسـب

 سر و تـن بـشوییـم با پا و دست                 چنان چون بود مرد یزدان­پرست

دیاکونف دربارۀ ریشۀ نام آذربایجان نوشته است: «‌این نظر بسیار شایع است که آتروپات «شخص» نیست و لقب کاهنی است که در ماد حکومت می کرده است و اشتقاق این کلمه «نگهبان آتش» چنین تعبیری را اجازه می دهد.»

برخی نیز می­گویند در روزگار شاهنشاهی مادها و پس از آن در زمان هخامنشیان، مغان افزون بر سمت پاسداری از آتش مقدس، شغل استانداری آذربایجان را هم برعهده داشتند. این لقب تا زمان حمله اسکندر لقب استانداران بود.

اما آخرین ساتراپ (استاندار) هخامنشی برای جلوگیری از ورود یونانیان به سرزمین آتش مقدس و حفظ حرمت استان آذرگشسب خود را نه استاندار، بلکه پاسدار آتش مقدس یعنی «‌آتروپاتن» خواند و از آن پس عنوان و لقب او «‌آتروپاتن» به صورت نام این استان درآمد.

دکتر سیّداحمد کسروی تبریزی زبان­شناس نیز ضمن بررسی نام «آتروپات» واژه «‌اتور» را همان آذر یا آتش و واژه «‌پات» را که بعدها به صورت «‌پاد» و «‌باد» درآمد به معنای «‌نگهبان» دانسته است. این نام تا پایان عصر ساسانی در ایـران رایج بوده است. چنان­که یکی از موبدان سرشناس «‌آذرباد ماراسپندان» یا «‌آذرباد مهراسپندان» نام داشته است.

 در زبان فارسی آتورپات به صورت‌های، آذرآبادگان، آذربایگان و آذربایجان آمده است. چنانکه فردوسی نیز «‌آذر آبادگان» به کار برده است:

 به یک ماه در آذر آبــادگــان                    ببودند شاهان و آزادگان

وز آن جایگه لشکر اندر کشید                   سوی آذر آبادگان برکشید

در کتاب‌های عربی نیز آذربایجان و آذربیجان به کار برده شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام آبْـیِک

آبیِک شهری است در بخش مرکزی شهرستان آبیک استان قزوین ایران است.

در گذشته خوبـیِ آب آن زبانزد مردم بوده و آبِ یک (آبیک) نامیده شده یعنی آبِ آن یک (تک ، بی مانند) است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام اَبْـیانه

اَبیانه روستایی در چهل کیلومتری شمال غربی نطنز به دلیل گویش و فرهنگ کهن آن نامدار است. در زبان محلّی به ابیانه "ویونا" (Viuna) می‌گویند. "وی" (Vi) یعنی بید و "ویانه" (Viyane) به‌ معنای بیدستان است. ظاهراً درخت بید در گذشته در این منطقه بسیار وجود داشته است؛ در گذر زمان "ویونا" به "اویانه" و سپس به "ابیانه" دگرگون شده است. ابیانه شکل رسمی و اداری نام ویانه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنای آفتابه

واژۀ آفتابه دگرگون‌شده واژهٔ آب‌تابه است. تابه به معنی گونه‌ای ظرف است.

آب تابه مانند ماهی تابه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنای سارینا

نام دخترانه فارسی است .در چند دهه اخیر رایج شده است .بیشتر به خاطر خوش آهنگ بودن این واژه آن را به عنوان نام برمی گزینند .معنی دقیق آن معلوم نیست . معمولاً آنرا پاک و خالص و بی غلّ و غش معنی می کنند .

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه زبان زد ( ضرب المثل ) « از میان این همه پیغمبر تو هم جرجیس را پیدا کرده ای ! » چیست ؟

نخست ببینیم جرجیس کیست .

جرجیس از پیامبران بنی اسرائیل است، که پس از حضرت عیسی می زیسته ‌است.  خداوند جرجیس را پیامبر گردانید و او را به سوی پادشاهی به نام داذانه که در شام بود فرستاد.البته در برخی کتابها جرجیس یک قِدّیس است .

جرجیس ، شاه  را از بت پرستی بازداشت.شاه فرمان داد او را به زندان بیندازند و وی را شکنجه کردند و به روایتی وی را چهار بار کشتند. جرجیس هفت سال به دعوت پرداخت و پیوسته گرفتار شکنجه شاه می شد و سی و چهار هزار تن از مردم موصل از جمله همسر شاه به او ایمان آوردند.سرانجام او و همگی مؤمنان را کشتند و خداوند به آن قوم خشم نمود و به آتش قهر خود شهرشان و هر که در آن بود را سوزاند.

اما داستان این زبان زد ( ضرب المثل )

روباهی خروسی  را شکار کرد و خواست بخورد . خروس از او خواست که آخرین خواسته اش را برآورده کند و پیش از خوردن او نام یکی از پیامبران را بر زبان آورد. روباه نام جرجیس را بر زبان ‌آورد.

اگر نام جرجیس را بر زبان آورید ؛ پی می برید که نه تنها دهان باز نمی شود که دندان ها بیشتر روی هم فشار داده می شوند . خروس بینوا آه از دل برآورد که از میان این همه پیامبر تو هم جرجیس را پیدا کرده ای .

این داستان را از این روی ساخته اند که در هنگام بدبیاری فرد بدشانس به مخاطب کم لطف خودش بگوید . شخصی دنبال گشودن گره بسته ی کار خویش است و یا به دنبال چیزی است اما طرف مقابل او به جای حل دشواری او کارش را بدتر کرده گره کوری نیز بزند. در اینجا این زبان زد را به کار می برند.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰