الف

آش و لاش : بی چیز و داغان

آمار دادن : اطّلاع دادن

آمپر چسبوندن : خشمگین شدن

آنتن : آدم فروش ، جاسوس

آنتی حال زدن :  حال کسی را گرفتن

آویزون : بیچاره و ناتوان

آی کیو  : باهوش ، برای ریشخند به کار می رود.

اتو کشیده :  آدم شق و رق

اس :  اس ام اس ، پیامک

اُسکُل : نادانِ سرکار گذاشته شده

اشتب : کوتاه شدۀ اشتباه

افقی شدن : مُردن

اللَّهمَّ بیر بیر : یکی یکی

اَن تیلیت : حال ‌به‌ همزن

اِندِ مرام : خیلی بامعرفت

اوت : پرت

اوشکول : هیچی نفهم

اومد راه بره تک چرخ زد : کارش رو اشتباه انجام داد.

اونایی که واسۀ شما آرزوه، واسۀ ما خاطره س :  کاری را که شما آرزوی انجام آن را داری، ما قبلاً انجام داده ایم.

اهل بخیه : معتاد به موادّ مخدّر

 ای وَل، ای والله : حرف یا کار شما تأیید است.

ب

با اتیکت : با شخصیت

باتری قلمی : لاغر مردنی

با حال : شوخ و با معرفت

بادمجون واکس کن : علاف، بیکاره، کسی که کارهای بیهوده می کند.

با دنده سنگین رفتن : عجله نداشتن، آرام و با سنگینی راه رفتن

باربی : دختر کمر باریک

ببند گاله رو : خفه شو

بچّه م رو گازه : ترکیبی از دو بهانۀ خانم­ها برای فرار از صف­هایی مانند صف نانوایی : بچّه ام تنها در خانه است، غذایم روی گاز است. این ترکیب برای مسخره کردن بی پایه بودن بهانۀ کسی استفاده می شود.

بچّۀ پاستوریزه : بچّۀ خیلی با ادب که هیچ خطایی نـمی­کند.

بچّه مثبت : آدم سر به راه که فقط کارها و حرف­های خوب از او سر می زند.

بَر و بچ : کوتاه شدۀ بر و بچّه ها

برو بکس (بکس) : همان بر و بچ، دوستان و آشنایان از جنس مخالف. مثال: بزن بریم اونجا بر و بکس جمعند.

برو جلو بوق بزن : زیاد حرف نزن

برو دارمت : برو، از تو پشتیبانی می­کنم.

بُریدم : نتوانستم

بندری می­زنه : گیج است؛ متوجّه نـمی­شود.

به خط تعارف رسیده : وقتی سیگار به آخرش می­رسد می­گویند.

بیلبورد شد : خیلی واضح شد. 

پ

پاچه خوار : چاپلوس

پا دادن : پذیرفتن پیشنهاد

پارازیت : حرف بی موقع

پایه بودن : حاضر به همکاری

پدیده : به ریشخند به کسی می گویند که کارهای عجیبی می­کند.

پسته خانم : زن بدکاره

پوز زدن : رو کم کردن

پیچوندن : از سر باز کردن و فرار از زیر بار کاری 

 ت

 تابلو : خیلی واضح

تخم داشتن : جرأت داشتن

ترکوندن : کاری را در اوج کمال انجام دادن

تریپ (تیریپ) : تیپ ، قیافه

تریپ زدن : خوش تیپ کردن

تگری شکوفه : حالت تهوّع، بالا آوردن

توپ و تانک : سینه و باسن خانم چاق یا درشت اندام. مثال: عجب توپ و تانکی داره!

تو راه گوز کسی زدن : حال کسی را گرفتن

تو کار کسی بودن : تلاش برای جذب کسی

تو کف چیزی بودن : از چیزی تعجّب کردن

تو کف کسی بودن : به کسی علاقه مند بودن

تی تیش مامانی : نازک رفتار و وسواسی

تیریپ لاو  : روابط عاشقانه

تیکّه انداختن : متلک گفتن

تیغی زدن : شرط بندی

ج

جان کوچولو : آدم درشت هیکل

جَوات : بی کلاس

جیب ملّا : جیب بزرگ

جیرجیرک : پر حرف 

چ

چایی نخورده پسر خاله شد : فوری صمیمی شد

چاغال : پسر همجنس­گرا

چای شیرین : کسی که خودش را برای دیگری لوس و چاپلوسی می­کند.

چپو کردن : مال و اموالی را بالا کشیدن. از چپاول به معنی غارت کردن می­آید.

چراغ خاموش : مخفیانه

چس کلاس نذار : سریع بیا خودت را لوس نکن

چَلغوز : لاغر دست و پا چلفتی

چمنتم : چاکرتم، مخلصتم، نوکرتم  

ح

حسّش نیس : حوصله­ اش را ندارم 

خ

خاک انداز : کسی که خودش را در هر کاری دخالت می‌دهد.

خالی بند : کسی که دروغ بزرگ می­گوید

خبرگزاری : سخن­ چین

خجسته : بی­ خیال، خوش­ خیال

خَز : رفتار و هر چیز زشت و ناجور. از مد افتاده؛ مثال: عجب آدم خزیه!

خط خطی بودن اعصاب : خرد بودن اعصاب

خِفت کردن : زورگیری کردن

خفن : خیلی عالی، خیلی تحسین برانگیز، بی نقص

خلافی داشتن : شکم بزرگ داشتن (اشاره به اینکه ساختمانی قسمتی از پیاده رو یا خیابان را اشغال کند.)

خودش رو اَن می کنه : خودش را با چاپلوسی ضایع می­کند.

خونه خالی : جای امن برای انجام کار خلاف

خیار شور : آدم بی­مزه

خیالی نیست : اشکالی ندارد

 د

داف : دختر جوان که لباس جذّاب تحریک کننده پوشیده است.

دافی : دوست دختر

دُخی : دختر

در دیزی باز بودن : وقت مناسب برای دزدی

دستمالیسم : فرهنگ چاپلوسی

دُمبه : خیلی تنبل

دو دره باز : حقّه باز

دهنش کف کرد : خیلی حرف زد  

ر

رادار : جاسوس

راه دادن : پذیرفتن پیشنهاد

را گوزتو ببند : راگوز همان باسن (راهِ گوز) است. برای توهین به دهان نیز گفته می شود.

رَ دَ دَ : به پایان رسیدن

رفیق دُنگ : رفیق صمیمی

روی آنتن رفتن : در جریان قرار گرفتن همه

ریز دیده شدن : برای تحقیر به کار می­ رود. مثال: خیلی ریز می‌بینمت: هنوز خیلی کوچکی. 

ز

زاخار : مزاحم، چیز ضعیف و بی کلاس

زارت (زرت) :  فرز و سریع. مثال: زارتی زد تو گوشم

زاقارت : ضایع، غیر عادی. مثال: این لباست خیلی زاقارته، اوضاع مالی زاقارته.

زلزله : بچّۀ شلوغ کار  

س

ساختن خود : معتادان از آن به معنی مصرف مواد مخدر استفاده می کنند، اما در زبان عامیانه به معنی هر نوع خوبی رساندن به خود (یا دیگران) است. مثال: بیا ببرمت رستوران بسازمت (غذا بدم بخوری)

سوتی دادن : حرفی محرمانه را اشتباهاً در جمع مطرح کردن

سه شدن : ضایع و شرمنده شدن

سه سوت : خیلی سریع

سیاه بازی: حقه بازی

سیرابی : آدمی که به پستی سیرابی حیوان است.

سیریش : سمج

سیماش قاتی کرده : دیوانه شده و حالت عادی ندارد.

 

ش

شاسی بلند : قد بلند

شاخ شدن : پر رو و مدّعی شدن

شاسکول : نادان از همه چیز بی خبر

شصت تیر : با سرعت

شلغم : کنایه از آدم بی‌بخار و بی اراده

شله زرد : شل و ول

شوخی افغانی : شوخی خطرناک

شوخی شهرستانی : شوخی همراه با زدن

شیرین عسل : چاپلوس

شیمْبَل : جاسازی کردن، مخفی کردن

ص

صاف شدن دهن : تحمّل فشار بیش از حد. مثال: این کار خیلی سنگینه، دهنم صاف شد. 

ض

ضایع : خراب

ضد حال : چیز ناخوشایند

ضد حال زدن : گرفتن حال 

ع

عُمراً : هرگز 

ف

فاب (فابریک) : دوستی که فقط با تو باشد. مثال: مریم فاب منه. (فقط دوست منه.)

فراخ : مؤدّبانۀ کون گشاد است، تن پرور

فَک زدن : زیاد حرف زدن

فک کسی به زمین خوردن : دهان کسی از شدت تعجّب باز ماندن

فنچ (فنچول) : برای تحقیر طرف مقابل استفاده می ­کنند. دختر کم سنّ و سال 

ق

قات زدن : قاتی کردن، عصبانی شدن

قُزمیت : عقب افتاده 

ک

کاهگل لقد نـمی-کنم : دارم حرف می­زنم، گوش کن.

کف کسی بریدن : برای ابراز تعجّب است؛ مثال: قیمتشُ بفهمی کفِت می­بُرّه...

کَل کَل: لجبازی

کم آوردن : اظهار ضعف در برابر کسی یا چیزی

کمپوت هلو : ماشین پر از دختر 

گ

گاگول : نفهم

گُرخیدن : ترسیدن

گلابی : تنبل، پَخمه

گوشت­کوب : هر چیز به دردنخور قابل حمل؛ مثال: اون گوشکوبتُ (موبایلُ) بده من.

گولاخ : در ترکی یعنی گوش و به آدم درب و داغون و نخراشیده می­گویند.

گیر سه پیچ : اصرار بسیار

ل

لایی کشیدن : با سرعت از وسط دو ماشین دیگر رد شدن 

م

ما هم بله : ما هم خبر داریم.

مُخ زدن : با کسی صحبت­های شیرین گفتن به منظور گول زدن او  

ن

نا فُرم : بد شکل

نـمودن : وقتی کسی بیش از حد خودشیرینی می‌کند و دیگران را آزار می دهد؛ به او می‌گویند: نـمودی مارُ!

نَـموره : کمی 

ه

هاگیر واگیر : گیر و دار

هَپَلی : آلوده و شلخته 

ی

 یول : خیلی نفهم