ارس نام رودخانۀ مرزی شمال غرب ایران است؛ ریشۀ آن از واژۀ اَرس به معنای اشک است؛ واژههای «اَسر، اَرس، هَرس، خَرْس،هَسری ... » در گویشهای گوناگون ایرانی همگی به معنای اشک هستند.
ارس نام رودخانۀ مرزی شمال غرب ایران است؛ ریشۀ آن از واژۀ اَرس به معنای اشک است؛ واژههای «اَسر، اَرس، هَرس، خَرْس،هَسری ... » در گویشهای گوناگون ایرانی همگی به معنای اشک هستند.
اردهال آمیزه ای از «ارد» + «هر» یا «ارد» +«هار» و نامی باستانی است. «ارد» یعنی «مقدّس» که در نامهایی مانند اردستان، اردکان، اردشیر، اردبیل نیز یافت میشود. «هر» یا «هار» به معنای رشته کوه و کوه میباشد اردهال یعنی کوه پاک و مقدس. «اردهار» با گذشت زمان «اردهال» شده است.
اردستان یکی از شهرهای استان اصفهان است. مردم آن در گویش محلّی از آن با نامهای ارسون، اردستون، ارسون، اسوم و اسون یاد میکنند. دربارۀ ریشهیابـیِ نام اردستان همسخنی و هماندیشی نیست.
اردستان به معنای سرزمین مقدّس است. ارد در اردستان به معنای مقدّس است و در واژههایی مانند اردبیل، اردکان و اردشیر نیز یافت میشود. پیش از اسلام آتشکدههای بسیاری در این شهر بوده از جمله آتشکدۀ مهر اردشیر.
نامهای کهن آن ارگدستان، ارگستان، ارد استان نوشته شده است.
نظریّات دیگری نیز دربارۀ ریشۀ نام اردستان وجود دارد؛ از آن جمله:
دربارۀ ریشهیابـیِ نام اردبیل همسخنی و هماندیشی نیست.
بیشتر زبانشناسان و تاریخنویسان نام کهن شهر را «آرتاویل» و از ریشۀ اوستایی میدانند. این نام از پیوند دو واژۀ «آرتا» به معنای مقدّس که در فارسی میانه تبدیل به «ارد» شده و در نامهایی مانند اردشیر، اردوان، اردستان و اردکان آمده است و «ویل» تشکیل شدهاست. امروزه در مناطق تالشنشین استان، هنوز هم به اردبیل، «آردویل» میگویند که معنای «شهر مقدّس» را میدهد. در شهر کُردنشین «اَربیل» در کُردستان عِراق نیز همین واژۀ «بیل» به معنای شهر وجود دارد. اَربیل به معنای شهر آریاییان است. ( اَر + بیل ). در آثار نویسندگان کهن نام اردبیل به گونۀ (آرتاویت) ، (آرتاویل) ، (آردویل) و (اردبیل) نوشته شده است. فردوسی و یاقوت حَمَوی چون ساخت آن را به فیروز ساسانی نسبت دادهاند، مازان فیروز یا فیروزگرد نامیدهاند . دکتر سیّد احمدکسروی تبریزی زبانشناس، اصل آن را «ارتاویل» و مرکّب از دو بخش «آرتا: مقدّس» و «ویل یا بیل: شهر» دانسته است و با این توجیه معنای آن «شهر مقدّس» میباشد. این معروفترین و بهترین نظریّه است.
امّا نظریّات گوناگون دیگری نیز در ریشۀ نام این شهر وجود دارد که در پی یافتن ریشهای تُرکی یا تالشی برای آن است و هر دو گروه در درستی نظر خود پافشاری میکنند و نظریۀ نخستین را درست نـمیدانند.
اردبیل از دو بخش ارد و بیل تشکیل شده است.
بیل در هیچیک از زبانهای ایرانی موجود در منطقه غیر از تالشی دیده نشده است. در تالشی دارای سه معناست:
1ـ در تالشی اسالـمی، بیل به معنای ژرف و صفت است. مثلاً میگویند «اَ جِگا بیلَه.» یعنی «آن جا عمیق است.»
2ـ برخی از قسمتهای رودخانه هم که نسبت به سایر جاها عمیقتر است نیز بیل نامیده میشوند.
3ـ معنای سوم این واژه را باید از میان نامهای این منطقه جست. نامهایی چون «بیلی: نام یک آبادی» که از دو بخش «بیل» و «ی» تشکیل شده که «ی» برای کوچکسازی به کار برده شده و به معنای کوچک است. پس بیلی یعنی بیل کوچک. «سیابیل: نام یکی از روستاهای اسالـم، همچنین نام روستایی در خوشابر» که از دو بخش سیا و بیل تشکیل شده. است؛ با دقّت در شکل ظاهری مناطقی که واژۀ بیل در نامشان وجود دارد، میتوان به یک همانندی پی برد؛ آن هم این که همۀ این جاها زمینهای هموار یا نسبتاً همواری هستند که اطرافشان را کوه فرا گرفته است. پس میشود بیل را دشت معنا کرد. اکنون اگر بپذیریم که بیل در زبان تالشی به معنای دشت است، میتوان گفت که «سیابیل» یعنی دشت پُر از سنگ «س اَ بیل».
بیلی هم به معنای دشت کوچک و اردبیل نیز به معنای دشتِ مقدّس است. دشت اردبیل در نزدیکی کوه سبلان قرار داشته و برای ایرانیان باستان جای مقدّسی بوده است.
البتّه نامهای دیگری هم هستند که واژۀ بیل را میتوان در آنها دید؛ مثل بیلنَی (نام یکی از آبادیهای اسالـم) که در اصل «بیلی نَی» و به معنای »جلوی بیلی» بوده که با گذر زمان به صورت «بیلنَی» درآمده است و چون در بخش جلوی بیلی قرار دارد این گونه نامیده شده است. «بیلگا: نام یکی از آبادیهای کرگانرود تالش» که از دو واژۀ بیل و گا تشکیل شده که بیل یکی از معانی بیل را دارد. «بیلگا دول» که به معنای بخشهای عمیقتر و ته دره بیلگا است؛ یعنی دولِ بیلگا.
نظریّۀ دیگر میگوید در تالشی و تاتی به آبگیر «بیل» گفته میشود و اردبیل به معنای «آبگیر مقدّس» است. این نظریّه نیز به نامهای تالشی که دارای واژۀ بیل هستند اشاره میکند.
دربارۀ ریشهیابـیِ نام اراک همسخنی و هماندیشی نیست.
اراک در گذشته سلطانآباد نام داشت. یکی از اهداف ساخت شهر، ایجاد جایگاهی نظامی و دژی جنگی در میان بخشهای آن بودهاست؛ از این رو شهر یا دژ نو بنیاد را «قلعه سلطان آباد» نامیدند و پس از چندی واژۀ «قلعه» افتاد و این شهر سلطان آباد نامیده شد. در سده های آغازین اسلامی میان دو رودِ دجله و فرات را عراق نامیدند و سرزمین میانِ همدان، ری و اصفهان را عراق عجم نام نهادند. کم کم «سلطان آباد عراق» به شهر عراق تبدیل گردید. در همۀ اسناد تا سال ۱۳۱۷ خورشیدی که در دست است نام این شهر عراق بود. این شهر در دورۀ رضاشاه پهلوی اراک نام گرفت. در سال ۱۳۱۷ هنگام بهره برداری راه آهن سراسری ایران و اتّصال راه آهن شمال و جنوب بود که همۀ ایستگاههای راهآهن شمال تا جنوب را با نام شهرها و روستاهای کنار آنها نامگذاری نـمودند، که از آن سال نام این شهر از عراق به اراک تبدیل شد.
برای واژۀ «اراک» چند معنا برشمردهاند؛ مانند: پایتخت، باغستان، نخلستان و شهرستان.
برخی نام «اراک» را برگرفته از «ایراک» که معرَّب آن «عراق» است، دانستهاند. در دوره اسلامی جغرافی نویسان مسلمان اراک را معرَّب و تبدیل به عراق کردند. ولایت اراک جایگاه پهناوری را در بر میگرفت. جفرافی نویسان مسلمان سرزمین میان دو رود دجله و فرات را عراق عرب و استانهای کنونی اصفهان، اراک، همدان و شرق زاگرس را عراق عجم نامیدند.
اراک در لغتنامه های فارسی و عربی به معنای درخت مسواک آمده است؛ مثال:
درختی است که به چوب آن مسواک کنند. (مُنتَهی الارب).
درخت پیلو که از بیخ آن مسواک سازند. (غیاث اللغات).
از بیخها و شاخهای آن مسواک سازند و برگهای آن به شتران چرانند و آنرا به هندی پیلو خوانند. (آنندراج ).
پروفسور هِرتسفلد آلمانی اراک را شکل فارسی عراق و به معنای سرزمین هموار گرفته است.
حبیبالله نوبخت نویسندۀ کتاب دیوان دین، در بارۀ واژه ارائک مینویسد:
«اَرائک جمع اَریکه است و اَریکه معرَّب است از کلمه اراکه و اَراک درفارسی به معنای تخت پادشاهی است در مرتبۀ اول، به معنای پایتخت است در مرتبه دوم و به معنای استانی است که پایتخت پادشاهان در اوست در مرتبه سوم.»
اَصمَعی نام عراق را پارسی دانسته و به معنای باغستان و نخلستان گرفته است.
آیسک یکی از بخشهای شهرستان سرایان خراسان جنوبی است. نام این شهر برابر سخن بزرگان و سالخوردگان در آغاز «آیاس» بود. آیاس در فرهنگ مردم جنوب خراسان به معنای هوای صاف، روشن و پرستاره است. ایاس شهری بزرگ و آباد بود ولی بر پایۀ داستانـی که در کتاب تاریخ رَوضةُ الصفا به آن اشاره شده، نادرشاه افشار قلعۀ ایاس را ویران ساخت و اکنون ویرانه هایش به نام «کله کوب» معروف است. به همین دلیل ایاس کوچک شد و «ایاسک»، کوچک شدۀ «ایاس» جایگزین این نام شد و باگذشت زمان تبدیل به آیسک شد.
آوَج شهری در استان قزوین است. در بسیاری از گویشهای ایرانـی «آو» به معنای «آب» است. آوج به معنای «جای پُر آب» است. ریشۀ آن «آوَگ» و «آوَه» بوده که تحت تأثیر عربی «آوَج» شده است.
نام «آوه» در کتاب جغرافیای بطلمیوسی قلوذی (حدود 150 میلادی) با تلفّظ یونانی اَباخینه (Abaxine) یا اَباکینه آمده است. گونۀ مادی یا پارسی باستان این نام در کتیبه داریوش هخامنشی در شهر باستانی شوش دو بار به عنوان آوَهَنَه (Avahanah) و در ادبیات ارمنی نیز آون (Avan) آمده است که بنا به نظر فرانسوا واولا (مکان یابی سرزمینهای عیلامی) آوان محلی در جنوب همدان در زاگرس می باشد.
نام برخی شهرها و آبادیها از نام پهلوانان گرفته شده است و «آوه» نیز از پهلوانان روزگار کیخسرو است. که در جنگ با افراسیاب حضور دارد. شاید نیز آوه برگرفته از نام این پهلوان است.
سوی آوه و سمنگان کرد روی که بودند شیران پرخاشجوی
آهوان روستایی در چهل کیلومتری سمنان است؛ گفته میشود امام رضا (ع) هنگام سفر از مدینه به مرو در این جایگاه درنگ میکند و میبیند که شکارچی ای آهوی ماده ای را در بند انداخته و میخواهد آن را بکشد. حضرت از دیدن پستانهای پرشیر آهو در مییابد که آهو بچه هایی دارد که در اثر گرفتار شدن مادرشان بیشیر مانده اند. بنابراین از شکارچی درخواست میکند که آن آهو را در راه خدا آزاد کندو آن جایگاه «آهوان» نامیده میشود.
صاحب تحفةالرضویه مینویسد: هنگامیکه امام رضا (ع) به نزدیک دامغان که در حال حاضر به آهوان مشهور است رسید، آهویی چند به خدمت آن حضرت رسیدند و عرض کردند یا بنَ رسولِ الله مخالفان قصد کشتن شما را دارند خوب است برگردید. آن حضرت فرمود: از اجل نتوان گریخت و برای آنها دعای خیر فرمود و بدین جهت آن محل را آهوان میگویند.
سخن دوم افسانه وار و عوامانه است و نـمیتواند راست باشد. امّا نظر دوم تا اندازهای خردپسندانه تر مینـماید.
در بارۀ ریشۀ نامگذاری آمل نظریّههای گوناگونی وجود دارد:
پورداود نوشته است: «آمیانوس Ammianus در حدود سال ۳۶۰ میلادی کتاب خود را نوشت؛ وی و چند تن دیگر در طی جغرافیا و تاریخ روزگار هخامنشیان و سلوکیان و اشکانیان و ساسانیان از قومی به نام مَردوی Mardoi یا آمَردُی Amardoi نام میبرند که در کنارۀ دریای مازندران میزیستند و تیرهای از همین مردم در آسیای مرکزی، نزدیکی مرو رود جیحون (آمویه) بسر میبردند.»
آلاشْت یکی از شهرهای شهرستان سوادکوه استان مازندران و زادگاه رضاشاه پهلوی است؛ نام آلاشت در زبان محلّی به معنای آشیانۀ عقاب است. اصلِ آن «دال آشتیان» بوده که به «آلاشت» تبدیل شده است. ریشۀ نامگذاری آن نیز به دلیل وجود عقابهای فراوان در کوههای بلند این منطقه است.
دالاهو درغرب کشور (دال+آهو) و اَلَموت (دال+آموت) نیز مانند آلاشت (دال یا ال + شت ) به همین گونه هستند. دالاهو یعنی کوه دارای آهو و عقاب
اَلَموت نیز یعنی (دال آموت: عقاب به من آموخت). این جمله از زبان حسن صبّاح است که با الهام از عقابی که بر این دژ فرود آمد؛ این مکان را یافت و پی برد که جای خوبی برای پایتخت اوست.