نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

عادل اشکبوس
استاد دانشگاه و دبیر دبیرستان‌های تهران
زبان‌شناس و پژوهشگر در ریشه‌یابی نام‌ها و واژه‌ها
دارای بیش از 50 تألیف از جمله بزرگ‌ترین فرهنگ کاربردی فارسی به عربی

۵۹ مطلب با موضوع «ریشۀ نام شهر» ثبت شده است

پژوهشگران اُسکو یا اُسکویه را با شهر اوشکایای کهن یکی می­دانند. از نوشته­های آشوری بر می­آید که اوشکایا شهری دارای قلعه و در دامنۀ کوه سهند بوده است. حمدلله مُستوفی در سدۀ هشتم اسکویه یا اسکو را یکی از روستاهای بزرگ ناحیه باویل رود دانسته است.

بر پایۀ سنگنبشتۀ شاه آشور «سارگُن دوم» در حملۀ او به «اورارتو»، «اوشکایا» بدون جنگ به تصرّف آشور درآمد و با چند روستای پیرامون آن آتش زده شد. دربارۀ ریشۀ نام آن پژوهش کم انجام شده است و به راستی پیدا نیست ریشه­اش چیست و نظریّات گوناگونی درباره­اش گفته می­شود:

  1. اوش یا اوچ در زبان ترکی به معنای سه و کایا طا قایا به معنای تخته سنگ است. پس اُسکو یعنی سه تخته سنگ.
  2. اوست یا اوس که در تلفّظ فارسی اُس گفته شده است به معنای بالاست و کوی همان کوی و برزن است؛ پس اوس کوی یعنی محلّۀ بالا.

اِسفَرایِن یعنی سپهر آیین یا آیین آسمانی

شکل­های گوناگون اسفراین در گذر تاریخ چنین است: «اسفراین، اسفرایین، سبراین، اسپرآیین، اسبراین، سپهرآیین و زابراین»

دربارۀ ریشه­یابـیِ نام اسفراین هم­سخنی و هم­اندیشی نیست.

  1. ریشۀ نام اسفراین، سپهرآیین است. اسفراین، پیوند دو واژۀ «سپهر» به معنای آسمان و «آیین» به معنای رسم و روش است؛ «سپهر­آیین» یعنی روش آسمانی و یا آیین آسمانی که در طول زمان به اسفراین تبدیل شده است.
  2. برخی گویند این شهر را اسفندیار ساخته است و به دلیل نسبت دادن به سازنده­اش آن را اسفراین نامیده­اند؛ این نظر بر اساس اساطیر است.
  3. ابوالقاسم بیهقی می­گوید: اصل این اسم اسپرایین بوده، مرکّب از «اسپر» به معنای سپر و «آیین» به معنای رسم و عادت. گویا در گذشته اهالی آن پیوسته با سپر گردش می­کرده­اند، بنابراین چنین نامیده شده است.

در گذشته این شهر را به شکل اِصطَهبانات می­نوشتند که در ۱۳۵۳ خورشیدی به استهبان تغییر کرد. استهبان به نام­های دیگری مانند اِصبَهبَذات، اِصطَبهان، اِصطَهبانات، اِستَنبات، سَوُنات، صابونات و استهبان خوانده شده است. در فارسنامه ناصری آمده است که نام این شهر اِستَهبانات بوده که پس از چیرگی عرب به اصطهبانات تغییر یافته‌است. حُدودُ العالَم با استناد از الْمَسالک و الْمَمالک اِصطخری شهر را اصطَهبان و همچنین اِصطَهجان می‌نامد، ابن بلخی در فارسنامه خود به اِصطهبان اشاره دارد ولی نُزهةالقلوب آن را اصطهبانان ذکر می‌کند، ابن حَوقَل و مقدّسی نیز در کتب خود اصطهبانات را آورده‌اند. مردم این شهر، استهبان را صابونات نیز می‌نامند. دربارۀ ریشۀ نام استهبان سخنان گوناگونی وجود دارد:

  1. استهبان واژه­ای پهلوی و آمیزه­ای از «سته + بان» به معنای نگهبان شهر است.
  2. ریشۀ استهبان از واژۀ پهلوی (اِسته، اَسته، هسته + بان) که بخش نخست به معنای انگور و بخش دوم به معنای نگاهدارنده یا نگاهبان است. روی هم به معنای انگورستان است.
  3. اگر «سته» را «اَستَه» بخوانیم واژه­ای پهلوی خواهد بود به معنای بدن و استخوان که به صورت «هسته» نیز به­کار می­رود.
  4. ریشۀ نام اِسْفِدِن
  5. اِسْفِدِن شهری است در استان خراسان جنوبی از توابع شهرستان قائنات. اِسفِدِن برگرفته از «اِسفید دِه» یا «اِسپید دِه» است. اسفدن یعنی روستای سفید.
  6. حمدالله مُستوفی دربارۀ اسفدن در کتاب خود این گونه می­نویسد: «بلاد قُهِستان نیمروز و زابلستان را ولایتی است به نام زیرکوه که آن را سه قَصَبه است یکی را اسفدن یکی را شاهرخت و دیگری را آبیز گویند.»

اِژیه یکی از شهرهای استان اصفهان است. اژیه در اصل «ژی» به معنای تالاب، آبگیر و زمین گود بوده و معرَّب آن «جی» است که هنوز در زبان محلّی مردم شرق اصفهان باهر دو نام «ژی ،‌ جی» گفته می­شود.

نام «دجله» در سنگنبشتۀ داریوش هخامنشی در بیستون، «تیگره» به معنای تیز و تند و سرکش آمده است. یونانیان آن را «تیگریس» کرده­اند. در انگلیسی و فرانسوی دجله را «tigre» می­گویند. در بابِلی «دیجلة» و در عربی «دِجْلَة» شد.

در روزگار ساسانیان «تیگرَه» را که واژۀ پارسی باستان است، به زبان پهلوی ترجمه کرده و آن را «اروند رود» نامیدند. واژۀ اروند همان معنای تیگره را دارد و از آن مفهوم تند و تیز و سرکش برمی‌آید. اروند دارای ریشه و بن اوستایی است و در اوستا به صورت «ائوروت» آمده و از ریشۀ «ائورو» به معنای سرکش و تند و تیز و پسوند «وت» یا «ونت» به معنای دارنده است و روی هم معنای «دارندۀ تندی و تیزی و سرکشی» است. در شاهنامه فردوسی از «اروند رود» به جای «دجله» نام برده شده است.

در جهان‌نامۀ محمّد بن نجیب بکران، از این رود به نام «زورآو» یاد شده است. زورآو آمیزه­ای از دو واژۀ فارسی «زور» به معنای نیرو و «آو» به معنای آب است و روی هم به معنای «آب زورمند» است و نشانگر این است که اروند به معنای تند و تیز و سرکش است.

در برخی از کتاب‌ها، بخشی از اروندرود «دجلة العورا» خوانده‌اند که می­پندارند عربی و به معنای «دجله یک چشم» است. عَوراء مؤنّث أَعْوَر یعنی یک­چشم. در حقیقت عَوراء شکل عربی شدۀ «اوراه» به معنای «آب­راه» است. ایرانیان این بخش پرآب را «دجله اوراه» نامیده بودند یعنی «دجلۀ قابل کشتیرانی» و در عربی «اوراه» معرَّب شد.

چندین نظر در بارۀ ریشۀ نام ارومیه وجود دارد و زبان­شناسان دربارۀ ریشه ­یابـیِ آن هم­سخنی و هم­ اندیشی نیستند.

  1. واژهٔ ارومیه از ترکیب دو واژۀ آشوری اور (شهر) + میه (آب) تشکیل شده‌ است. اور در زبان آشوری به معنای شهر است؛ اور در نام اورشلیم: شهر آشتی» نیز وجود دارد و میه به معنای آب است. (هم‌ریشه با ماء در عربی فصیح و مویه یا مای در عربی عامیانه) و اورمیه یا ارومیه در زبان آشوری به معنای «شهر آب» است. نام این شهر در آغازِ روزگار پهلوی به دلیل علاقۀ رضا شاه به این شهر به رضائیه تغییر نام داد و بعد از انقلاب اسلامی دوباره به نام ارومیه برگشت. اُرومی، اُرومیه، اُرْمیه، اورمیه و اُرم از دیگر نام‌های آن بوده است.
  2. برخی نام آن را برگرفته از شهر ارومچی ترکستان چین می­دانند که منطقی به نظر نـمی­رسد.
  3. برخی نیز ارومیه را از شهرهایی می­دانند که انوشیروان ساخته و می­گویند پس از آنکه سپاهیان ایران به فرماندهی انوشیروان وارد شامات (سوریه) شدند و شهر انطاکیه را گرفتند، انوشیروان دستور داد تا مردم آن شهر را به ایران کوچ داده و در این شهر اقامت دهند؛ سپس شهری به نام «ارومیه» ساخته شده و مردم انطاکیه در آن ساکن شدند؛ سپس نام «رومیه» کم­کم به ارومیه تبدیل شد.

ارکواز یکی از شهرهای استان ایلام و جایگاه یکجانشین شدن ایل ملکشاهی است. در گذشته ارکواز، ارکواز ملکشاهی، قلعه دره و قلعه درهٔ ملکشاهی نام داشت. در روزگار سلطان ملکشاه سلجوقی در این ناحیه ارگ نظامی بوده است. اَرکَواز آمیزه ­ای از «اَرک یا اَرگ+واز» است. ارگ (قلعه و بارو) + واز (پهناور)

در لغتنامۀ دهخدا دربارۀ معنای ارک آمده است: اَرگ یا اَرک قلعۀ کوچکی باشد که در میان قلعه ­ای بزرگ سازند. (برهان قاطع). دِز در دِز. قلعه . حصار

به ارگ اندرون باز دارم وِرا            به جز نیکویی پیش نارم وِرا            فردوسی

اَرسَن + گان: جای شایستۀ گِرد آمدن

نام نخستینِ این شهرستان «اَرسَنگان» بوده که از دو بخش «اَرسَن» به معنای «جای خوش آب و هوا» و «گان پسوند نسبت ساز» تشکیل شده و پس از حملۀ عرب به ارسنجان تغییر یافت.

صاحب فارسنامه ناصری می­نویسد : برای خوشیِ آب و هوا آن را «ارسنگان» گفتند یعنی «شایسته و سزاوارِ محفل» برای آنکه ارسن محفل و مجلس است و گان یعنی سزاوار و بعد از تصرّف عربی ارسنجان گفتند.

بسیاری از نام­های شهرهای ایران مُعَرَّب شده­اند؛ مانند آتورپاتگان که آذربایجان شده و زنگان که زنجان شده است.

شهر ارسک از توابع شهرستان بشرویه استان خراسان جنوبی است. ارسک تا سال ۱۳۸۹ روستا بود و در این سال شهر شد. دربارۀ ریشۀ نامگذاری آن کم پژوهش شده است.

واژهٔ ارسک جایی است که در میان دو رود قرار گرفته باشد. دلیل این نامگذاری این بوده که ارسک تا پیش از گسترش، در میان دو رودخانه فصلی «کال آخوند» و «کال قل‌آباد» قرار داشته‌است.

ارس نام رودخانۀ مرزی شمال غرب ایران است؛ ریشۀ آن از واژۀ اَرس به معنای اشک است؛ واژه­های «اَسر، اَرس، هَرس، خَرْس،هَسری ... » در گویش­های گوناگون ایرانی همگی به معنای اشک هستند.