نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

عادل اشکبوس
استاد دانشگاه و دبیر دبیرستان‌های تهران
زبان‌شناس و پژوهشگر در ریشه‌یابی نام‌ها و واژه‌ها
دارای بیش از 50 تألیف از جمله بزرگ‌ترین فرهنگ کاربردی فارسی به عربی

۵۹ مطلب با موضوع «ریشۀ نام شهر» ثبت شده است

جابجاییِ دو واژه در فارسی و عربی

مَلْحَفَة واژه‌ای عربی است، ولی عرب به جایش واژۀ پارسی «شَرشَف» را به کار می‌برد. «شَرشَف» مُعَرَّب یعنی عربی شدۀ «چادُرشَب» است؛ در گویش عامیانۀ عراق «چَرچَف» می‌گویند؛ امّا واژۀ «مَلافه» دگرگون شدۀ «مَلحَفه» است.

عرب‌زبان، فارسی می‌گوید و فارسی‌زبان عربی. یعنی برعکس شده است.

«کَهرَباء» نیز ریشۀ فارسی دارد و عرب به الکتریسیته «کَهرَباء» می‌گوید که پیوند «کاه + رُبا» است. یعنی نیرویی که کاه را به خود جذب می‌کند. در این میان فارسی‌زبان واژۀ عربی «بَرْق» را به کار می‌برد. ولی «بَرْق» در عربی دو معنا دارد: «آذرخش» و در عربی معاصر «تلگراف».

دانش‌نامۀ نام‌ها و واژه‌ها. انتشارات مدرسه

 

پرسش: ریشۀ  نامِ «استانبول» چیست؟
پاسخ: «اسلامپول» یعنی «شهرِ اسلام»
پس از اینکه کنستانتین این شهر را به عنوان پایتخت نوین شرقی امپراتوری روم برگزید، این شهر نزد مردم به کنستانتینوپل به معنای «شهر کنستانتین» نامیده شد. «قُسطَنطَنیَّة» مُعَرَّب یعنی عربی شدۀ «کنستانتینوپُل» است.
در زبان یونانی هنوز به واژۀ شهر «پُلی» Πόλη گفته می شود.
در سال ۱۷۷۰ میلادی سلطان مصطفی سوم با ضرب سکّه‌هایی که روی آن نام اسلامبول (اسلام‌شهر) نقش بسته بود، کوشید تا این نام را فراگیر کند. در دورهٔ جمهوریت از سال ۱۹۳۰ ادارهٔ پست ترکیه از همۀ کشورهای جهان درخواست کرد تا در نوشته هایشان نام استانبول را به کار ببرند.
در حقیقت استانبول شکل نادرست اسلامبول است.
دانشنامۀ نامها و واژه ها. انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس


bedouin بدوی و sheik شیخ، caliphخلیفه وsultan سلطان. camel شتر،wadi وادی، وdhow دهو.mosque مسجد و minaret مناره .بودن چنین واژه هایی از عربی در انگلیسی کاملاً طبیعی است زیرا مثلاً در انگلیس که شتر ندارند و شگفت نیست که کَمِل را از جَمَل بگیرند. اما...
در قرون وسطا، واژگان عربی زیادی از طریق زبان فرانسه به انگلیسی وارد شد. و چیز جالب در مورد این واژگان این است که غالب آن ها لغات علمی و فنی و در ارتباط با ریاضیات، نجوم، و شیمی بودند. واژه ی alchemy ، که در سال های 1300 به زبان انگلیسی راه یافت، تقریبا ً بدون هیچ تغییری نسبت به اصل عربی آن، الکیمیا، که خود از یونانی گرفته شده، استفاده می شود. alkali قلیا، algorithmالگوریتم،alembic انبیق، وalmanac سالنما، در حدود همان دوره به زبان انگلیسی وارد شدند. هجای al در این کلمات از عربی گرفته شده که در آن زبان حرف تعریف معین است. به عنوان مثال، alkali ترکیبی از al(the) و qili است. انبیق دستگاهی است که قبلا ً از آن در تقطیر استفاده می شد و این کلمه در زبان عربی به معنی تقطیر است.
در دوران قرون وسطا، تمدن عربی اسلامی در اوج خود بود، و برای مدت 500 سال یا بیشتر، زبان عربی زبان یادگیری، فرهنگ و پیشرفت های فکری بود. در قرن نهم، غالب رسالات علمی و فلسفی یونان، به عربی ترجمه می شد. علما و دانشمندان، فیزیکدانان و ریاضیدانان عرب، با چنین زمینه ای پیشرفت های چشمگیری کرده بودند ودانش آن ها از طریق دانشگاه های اسلامی در اسپانیا، به اروپای غربی هم گسترش پیدا کرد. به طور مثال، ما سیستم ده دهی شمارش را از ریاضیدانان عرب داریم، که بر پایه ی مفهوم صفر هندی استوار است – واژه ای که مانند مترادف خود cipher ، از کلمه ی عربی صفر، به معنی "خالی" می آید.
یادگیری عربی در قرون وسطا، از قرن 11 تا قرن 13، و حتی بعد از آن، در انگلستان گسترش داشت. آبلارد اف بات ، یکی از دانشمندان بنام وقت در اروپا، در اوایل قرن 12، جداول نجومی خوارزمی را از عربی به لاتین ترجمه کرد. دو اصطلاح ریاضی از این طریق وارد زبان شد: جبر و الگوریتم. الگوریتم از نام خود خوارزمی اقتباس گردیده است، و algebra از al-jabr می آید، به معنای "اتحاد تکه های جدا شده"؛ این کلمه در یکی از رسالات ریاضی خوارزمی، حساب الجبر و المقابله، استفاده شده بود.
عجیب است که این کلمه هم در عربی و هم در انگلیسی مربوط به جراحی شکستگی استخوان هم هست. فرهنگ انگلیسی آکسفورد، که معانی را به ترتیب کاربرد تاریخی آن ها می آورد، اولین معادل برای الجبر را "جراحی شگستگی استخوان"، و نقل قولی از سال 1565 را ذکر کرده است: "این واژه عربی به معنی شکستگی استخوان، و غیره، و معالجه آن نیز هست."

بسیاری از واژه مانند dhow، شیشه، اسامی ادویه ها و پارچه ها، لیمو، شتر، قهوه و زعفران از زبان عربی گرفته شده اند.
سهم بزرگی که دانشمندان عرب در اشاعه دانش داشتند، گسترش علم نجوم بود. اگر به جدول ستارگان نگاه کنید، به نام صد ها ستاره برخورد خواهید کرد که از عربی گرفته شده: آلتر ، الدباران ، بتلگز ، وگا ، ریگل ، و الگول ، چندتایی از این نامهاست. منشأ آخرین نام جالب توجه است: این کلمه از واژه ی عربی الغول گرفته شده، که در انگلیسی هم آن را ghoul و صفت آن را هم ghoulish از عربی غول گرفته اند. این ستاره را در عربی با این نام خوانده اند چون ظاهری هراس انگیز داشته و در نظر مه آلود جلوه می کند و هر دوروز یک بار، شدت نور آن تغییر می یابد. علاوه بر نام های ستارگان، بسیاری از واژگان مربوط به نجوم هم از زبان عربی گرفته شده است مانند سمت الرأس zenith، سمت القدم nadir، و سمت azimuth.
واژه های طلسمtalisman و اکسیرelixir از الکیمیا در عربی مشتق شده اند، وواژه تقویم almanacاز کلمه ی عربی نجوم اقتباس شده. دیگر واژگان علمی و فنی عبارتند از: قطرسنج caliper، کالیبرcalibre ، آنیلین aniline، مرکزیتmarcasite ، و کافورcamphor. ما به لطف زبان عربی سنگ های قیمتی را با معیار قیرات سنجیده و کاغذ را با واحد بند شمارش می کنیم. دو واژه ی دیگر که در این زمینه جالب هستند، معدل/حد وسط و الکل است. کلمه ای که ما برای معدلaverage استفاده می کنیم به طور مبهمی از کلمه ی عربی awariya ، به معنی کالا های آسیب دیده آمده است. این واژه این گونه مورد استفاده قرار گرفته که برای تعیین ارزش کالا های آسیب دیده که از طریق دریا حمل می شد، و پرداخت خسارت به طرفین معامله، باید میانگین آن را حساب می کردند.
در موردالکل هم ، این کلمه از al-kohl مشتق شده است، یعنی گرد سیاهی که در خاورمیانه به عنوان سایه چشم طبی یا سرمه استفاده می شود. یافتن ارتباط میان سرمه و الکل کار چندان ساده ای نیست، اما اگر این گرد را در نظر بگیرید – دقیقا ً سولفاد آنتیموان – جوهر یک ماده است. حتی در قر ن نوزدهم نیز، ساموئل کالریج ، در یکی از رسالات خود درباره ی شکسپیر، ایاگوی خبیث را "جوهر خودبینی" خوانده است.
فراوانی واژگان علمی و فنی که در قرون وسطا از زبان عربی به انگلیسی وارد شد، نشان دهنده برتری کلی تمدن عربی-اسلامی در زمینه ی دستاورد های علمی در این دوره است. گروه بعدی واژگان عربی که وارد زبان انگلیسی شد نیز نشان دهنده تجملات، آسایش، و نتیجتا ً استاندارد بالا تر زندگی است.
در زمان ملکه ی الیزابت اول (1603-1533)، بازرگانان دریانورد انگلیسی به کشف جهان ماورای مرز های اروپا و وارد کردن اشیاء ، مواد و رسوم غریب و ناآشنا از خاور میانه ودور تر از آن مشغول بودند.
بسیاری از واژگان عربی که در این دوره توسط مسافران به زبان های اروپایی وارد شد، نشانی از زندگی تجملی و پرآسایش داشت. کلماتی چون شکر، شیره، گلاب، شربت، و مارزیپن ، با این که هیچکدام در لیست خرید یک خانم خانه دار زمان ملکه ی الیزابت دیده نمی شد، ریشه ی عربی دارند. قهوه، واژه ای عربی است که منشأ آن در یمن بوده، و موکا از نام یک شهر بندری در یمن گرفته شده است. علاوه بر این، نام ادویه جاتی چون زیرهcaraway، زعفرانsaffron، و زیره ی سبزcumin نیز همگی نام های عربی هستند.
کلماتی چون شالsash، پولکsequin، ململmuslin، موهرmohair، پارچه ی موجدارdamask، و پنبه cottonهم نشانی از استغنا و توانگری دارند. موسلین، نام خود را از شهر موصل در عراق فعلی دارد، که درآن جا بافته می شد. وشال هم شکل دیگری از کلمه ی عربی "شاش" به معنی ململ است. نام پارچه ی موجداراز نام شهر دمشق گرفته شده است. حتی کلمه tabby (گل باقالی) که به گربه های با نقش پلنگی اطلاق می شود، ازنام نوعی تافته ابریشمی گرفته شده که در منطقه ای در نزدیکی بغداد و به همین نام(al-Tabiyya) بافته می شده است. کلمه ی پولک (sequin) از واژه ی عربی سکه آمده است.
کلمات کاناپهsofa، شاه نشینalcove، کوزهjar، ُتنگ carafe، که هرکدام نمود زندگی آسوده هستند هم وام واژه های عربی می باشند: کاناپه از سوفّا گرفته شده؛ شاه نشین از القبّه؛ کوزه از جرّه؛ تنگ از غرّابه. واژگان ما با نام رنگ های زرشکیcrimson، قرمز سیرcarmine، نیلیazure، وبنفش روشنlilac که آن ها هم نام هایی عربی هستند، غنی تر شده است. و در زمینه ی سرگرمی ها و اوقات فراغت هم باز کلماتی مانند راکت، مثل راکت تنیس، از واژه ی عربی راهه "کف دست"، گرفته شده است .
اعراب، مردمانی بازرگان و دریا نورد بودند، به همین خاطر جای تعجب نیست که برخی اصطلاحات دریانوردی، وام واژه هایی از این زبان باشد. دریانوردان دکل پاشنه (mizzen mast) را از کلمه عربی mazzan اقتباس کرده اند. واژه آدمیرال، از امیر ال-، شکل مختصر شده ی امیر البحر، "شاهزاده ی دریا" اقتباس شده. زرادخانه arsenal از دارالصنعه گرفته شده، که از صنعت می آید. و magazine در عربی همان مخزن است. واژه ی tariff تعرفه هم واژه ای عربی است.
واژگان جالب توجه دیگری هم هست – مثل، خشت adobe ، گل زعفران crocus ، نابغه/جنّی genie ، آدم طاووس خصال popinjay- که آن ها نیز کم و بیش اشکال تغییر یافته و مخدوش کلمات عربی به همان معنا هستند. حتی واژه garbled مخدوش هم از غربال در عربی آمده، که در رابطه با فروش ادویه جات مورد استفاده داشته است که به معنی جا به جا کردن و برگزیدن است. اما مخدوش یا غیر مخدوش، باید گفت مجموع واژگانی که از زبان عربی گرفته شده در توسعه و غنای زبان انگلیسی سهم زیادی داشته است.
این مقاله با اجازه ی سعودی آرامکو ورلد چاپ مجدد شده است،مارس/آوریل 2007
 

دالَکی: شهری در استان بوشهر در بخش مرکزیِ شهرستان دَشتِستان است. ریشۀ نامِ آن به درستی پیدا نیست.
1. دالَکی در اصل «دارِ لَکی» یا «دارِ لَکّه¬ای» بوده است. درختِ سِدر یکی از درختان محلّی منطقه است که در گویش بومی «دار« و «کُنار» گفته می¬شود و از دیدگاهِ مردمِ عوام، مقدّس بوده است. در نزدیکیِ شهر، تک درختِ سدری وجود داشته که مردمان، پارچه¬های سبز رنگی به نشانۀ نظرکردۀ امامان به آن می¬آویختند و رهگذران در پاسداشت و نگاهداشتِ درخت، کوشا بودند. این درخت در آغاز «دارِ لَکی» یا «دارِ لَکّه¬ای» نام داشت. در گویش دشتستان «لَکه» به تکّه¬های پارچه گفته می¬شود.
2. «دالَکی» پیوندِ (دال: عقاب + پسوند ـَک + ی نسبت) است. 
نام «دالَکی» نشانگر این است که در گذشته در این سرزمین عقاب یا کرکس بسیار بوده است.
پسوندی « ـَک» در بسیاری نام¬ها به جز «دالَکی» (دالَک) یافت می¬شود؛ مانند: 
اَنارَک، قُلهَک، شِمشَک، وَنَک، کاشانَک، لَشکَرَک، اِصفَهانَک، نِیِستانَک، بیابانَک، سوهانَک، کَهریزَک، پَرَندَک و ... 
نام «دال» در شهر دالاهو در استان کرمانشاه (دال + آهو) همانند «دالَکی» است. همچنین «اَلَموت» قزوین نیز در اصل «دال آموت» (دال به من آموخت) است. جمله¬ای که حسن صبّاح با یافتن این دژ استوار و تبدیل آن به پایگاه خودش بر زبان آورد. در برخی روستاهای ایران نیز نام «دال» به چشم می¬خورد: مانند دالخانی رامسر.
دانشنامه‌ی نام‌ها و واژه‌ها. انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس.
https://t.me/ketabearabi

«بَغ» واژه‌ای فارسی به معنای «خدا» است. ایرانیان پس از سرنگونی تیسفون پایتخت ساسانیان و فروپاشی پادشاهی ایران بعدها در روزگار فرمانروایی عرب شهر بغداد را به روش ایرانیان به صورت گِرد ساختند و «بَغ+داد» به معنای «هدیۀ خدا» نامیدند. شهرهای ایرانی گرد بودند. مانند دارابگرد، دهگرد، بروگرد، دستگرد، سوسنگرد، خسروگرد و ... 
در نام بیستون (بغستان) نزدیک کِرماشان (کرمانشاه) نیز واژه‌ی «بغ» وجود دارد. 
همچنین در «فغفور» خاقان چین (بغ + پور = پسر خدا) «بَغ» به تُرکی وارد شد؛ امّا معنای «سروَر» و «بزرگ» یافت. و «بیک»، «بیگ» و «بیوک» و «بی» شد و به انگلیسی رفت و big شد. 
واژۀ «ماست» نیز از راه ترکان از بلغارستان به سایر کشورها راه یافته است.
واژه‌ی  انگلیسی (yogurt) ریشه‌ی ترکی دارد. در ترکی به (ماست) قاتِق و یوغورت می‌گویند.
دانشنامه‌ی نام‌ها و واژه‌ها. انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس.

https://t.me/ketabearabi

اشکنان از شهرهای کهن استان فارس است. در ایران باستان فرماندهان اشکانی در این شهر حکومت داشتند. در کتاب مُنتخب التواریخ لارستان آمده است: «اشکنان قریه­ای است از آثار هوشنگ که به جهت اشک اوّل که اوّلین سلطان اشکانیان بوده ساخته بودی و هم اسم آن قریه به نام اشک اوّل خواندی.» و در سرودۀ شاعر زیباسخن «صحبت لاری» آمده است:

مقام امن و ایـمـان اَشکنان است    نـژاد اَشکنـــان زاشکــــانیـان است  

سه دانــــا کـــدخدا دارد نکوکار    که هر یک رشک میر اصفهان است  

در برخی نوشته ­ها اَشکَنان با کسر الف نوشته شده است.

اشکنان در گذشته سودابگرد، سودابه­گرد و سوداوه گِرد نیز نامیده شده است؛ گِرد در زبان پارسی به معنای شهر و سودابه نام یکی از شاهزادگان ساسانی است که به نوشتۀ منتخب التّواریخ، پس از گریختن از فرمانروای شبانکاره به سوی جنوب می­آید و در نزدیکی اشکنان بدرود زندگی می­گوید و فرزندان وی در اشکنان ساکن می­شوند و نام شهر را به یاد نام مادرشان، به سودابه گرد به معنای شهر سودابه تغییر می­دهند. بازماندۀ سودابگرد در یک کیلومتری شمال شهر وجود دارد.

برخی «سودابگرد» را به «شهر آب گرفته» معنا کرده­اند.

اشکذر یکی از شهرهای استان یزد است؛ گفته می­شود ساختِ شهر اشکذر به­دست «اشکین زال» یا «اشک فرزند زال» از شاهان اشکانی است؛ امّا دربارۀ بخش دوم نام اشکذر یعنی «ذَر» گفته شده «اشک فرزند زال» همسری به­نام «آذر» داشته و «ذر» کوتاه شدۀ آذر است.

اِشتِهارد یکی از شهرهای استان البرز و از شهرهای باستانی ایران است. زبان مردم اشتهارد تاتی است که بازماندۀ زبان کهن ماد یا زبان آذری است. دربارۀ ریشۀ نام آن کم پژوهش شده است و نظریّات گوناگونی وجود دارد:

  1. نام اشتهارد آمیزه­ای از دو بخش «اشته» و «ارد» است؛ در زبان تاتی اشتهارد، اِشْتَ یعنی ایستادن و ارد در زبان پهلوی یعنی مقدس؛ مانند اردکان: معدن مقدّس، اردستان: سرزمین مقدّس، اردشیر: شهریار مقدّس، اردبیل: شهر مقدّس. اشتهارد ایستگاه یا سکونتگاه مقدّس است.
  2.  نام اشتهارد در اصل «اشترده» بوده که گونه­ای از واژۀ «استرده» است و «سترده» به معنای صاف و هموار و بی­درخت است. مردم اشتهارد بیشتر نام شهرشان را «اشتارد» تلفظ می‌کنند.
  3. نام اشتهارد یا اشتارد باید آمیزه­ای باشد از اشتار که در پهلوی به معنای خنجر است و حرف «د» که کوتاه شدۀ ده‌ است. یعنی روستایی که جای ساخت خنجر است.

جالب است که در زبان آلمانی واژۀ Echt hart به معنای «واقعا دشوار» است. البتّه ربطی به اشتهارد ندارد.

اشترینان از شهرهای استان لرستان است. دربارۀ ریشۀ نامگذاری­اش سخنان گوناگون گفته شده است:

  1. شاید در اصل اُشتُربان یا نامی شبیه به همین و از کاروانسراهای روزگار کهن لرستان بوده است.
  2. ازآنجاکه اشترینان محصول کشاورزی بسیاری داشته، مبادلۀ پایاپای در آن صورت می­گرفته است و گوسفند، استر و الاغ را با گندم را عوض می‌کردند. از این روی به این منطقه «اُشتُر به نان» گفتند که کم­کم اشترینان شد.