نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

عادل اشکبوس
استاد دانشگاه و دبیر دبیرستان‌های تهران
زبان‌شناس و پژوهشگر در ریشه‌یابی نام‌ها و واژه‌ها
دارای بیش از 50 تألیف از جمله بزرگ‌ترین فرهنگ کاربردی فارسی به عربی

۵۹ مطلب با موضوع «ریشۀ نام شهر» ثبت شده است

یکی از شهرهای آذربایجان شرقی نزدیک کلیبر است. نام قدیم آن، امیش احمه بوده است. دربارۀ ریشۀ نام آن کمتر پژوهش شده است.

  1. امیش به زمین­هایی گفته می­شد که در دوران خان­ها در دست مردم بود و احمه به معنای کاشتن است. در دیگر روستاها زمین­ها در دست خانها بود.
  2. آبش و احمد دو برادر بودند و شهر به نام آنهاست.

معنای نام آبسرد پیداست. جایی که آبش سرد است. آبسرد نام چند جاست:

آبسرد یکی از شهرهای خوش آب و هوای استان تهران است.

دربارۀ ریشۀ نام آبسرد سند تاریخی وجود ندارد؛ به گفتۀ بزرگان شهر نام نخستین آبسرد «دهوا» بوده است که جای آن در شرق اتابک فعلی است و بعدها نام­های گوناگون یافته است.

شاید در آغاز نام آن «آبسَر» به معنای «سرچشمه و سرآغاز آب­ها» بوده که بعدها «آبسَرد» شده است.

آبسرد روستایی در شهرستان زاهدان استان سیستان و بلوچستان نیز هست.

دربارۀ ریشه­ یابـیِ نام ابرکوه هم­سخنی و هم­اندیشی نیست.

از آنجا که این شهر در آغاز در پای کوه ساخته شده، آن را « بَرِ کوه» یعنی «کنار کوه» نامیدند؛ همانند پیشکوه و پشتکوه که «بَرِ کوه» در گویش مردم به «ابرکوه» تبدیل شد «ابرقو» شکل عربی این نام است که پس از اسلام جغرافی­دانان مسلمان آن را معرّب کردند. در سال 1350 این شهر به صورت رسمی «ابرکوه» نامیده شد. نام آن در منابع قدیم و جدید به صورت «ابرقو» ، «ابرکویه» ، «ابرقویه» ، «برقوه» و «درکوه» آمده است. «اَبَـر» در فرهنگ لغت به معنای «بالا ، روی و بر سر» است. نام ابرکوه به دلیل قرار گرفتن این سرزمین در بر یا پای کوه است.

در کتاب «داستان اصحاب رس» نوشته استاد حبیب الله فضائلی، تلاش بر آن است که ساکنان کهن ابرکوه را قوم «رس» معرّفی نـماید که در قرآن و در چند قسمت به همراه قوم عاد به آنها اشاره شده است. در این کتاب به داستانی اشاره می­شود که در آن (ابرکوه) و یازده روستای پیرامون درختان صنوبر تنومندی بوده و مردم بنا بر رسوم آیینی آنها را می­پرستیدند این روستاهای دوازده­ گانه به نام­های ماه­های شمسی بوده­اند. گفته شده این درخت را «یافث بن نوح» یکی از سه فرزند نوح کاشته و در این گفتار ابرکوه را «آبان» از آن روستاهای دوازده ­گانه می­داند.

در کتاب «شناخت ابرکوه و قِدمت آن» نوشته علی مدرّس زاده آمده که سه فرزند نوح (یافث- سام- حام) پس از طوفان نوح مأمور آبادی جهان شدند، «یافث» به سرزمین­های شرقی و ترکستان رفت، «سام» به سرزمین­های بین شرق و جنوب که شام، عراق عرب و عجم و فارس رهنمون شد و«حام» رهسپار سرزمین­های جنوبی و آفریقا شد. مسیر داد و ستد و بازرگانی بعدی توسّط قوم یافث که به شرق می­رفت ایجاد شد، ولی نسل و نژاد کسانی که در منازل میان راه ماندند از سام بود. از مهم­ترین این منزلگاه­ها یکی «مِـیَم» بود که هم­ اکنون یکی از روستاهای اطراف ابرکوه است. شایان ذکر است که حضور ابرکوه را در دو مکان و دو زمان می­دانند: یکی ابرکوهی که کوچک و بی ­شهرت بوده و دیگری ابرکوهی که در جایگاه کنونی است و در سفر نامه­ها و کتب گوناگون از آن یاد شده است.

گفتار نخست در ریشه ­یابی نام ابرکوه منطقی­ تر است.

آبدانان شهری کردنشین در استان ایلام است. طبیعت دست­نخورده و زیبایی دارد که در روزهای عید نوروز گردشگران بسیاری را جذب می­کند. جادّۀ آبدانان را می­توان خواهر جادّۀ چالوس نامید زیرا از نظر زیبایی و پیچ­ها همانندی بسیاری با جادّۀ چالوس داراست. آبدانان آمیزه ­ای از «آب+دان+ان» است؛ یعنی جای پر آب و آباد.

آبدان شهری است در استان بوشهر ایران.

شهر آبدان مرکز بخش آبدان در شهرستان دَیِّر است؛ آبدان یعنی جایی که آب بسیار دارد. و به راستی نیز چنین است؛ زیرا آبدان دره‌ای به نام درّۀ جاشک دارد که سیلاب‌ها و حوضۀ آبریز دو رشته کوه، به سوی این درّه روان می‌شود و پس از آبیاری زمین‌های کشاورزی که در دو سوی جادّۀ بوشهر کنگان در شمال آبدان است به خور بَردِستان و سپس به خلیج فارس می‌ریزد.

ابارش، روستایی در شهرستان سبزوار در استان خراسان رضوی است.

شاید ابارش پیوندی از آب و بارش باشد و در گذشته بارش اینجا به نسبت روستاهای همسایه بیشتر بوده است.

آباده واژه ­ای فارسی و به معنای جای آباد است. آباد از واژۀ پهلوی «آپاتیه» گرفته شده و حرف «ه» نشانۀ نسبت است. امّا دربارۀ ریشۀ نامگذاری آباده هم­ اندیشی و هم­سخنی نیست.

  1. عدّه ­ای بر این باورند که در زمان نادرشاه­افشار و در زمان فتنۀ افغان، نادرشاه در سال 1063 هجری قمری به قصد تعقیب افغان­ها از اصفهان راهی شیراز می­شوند و در نزدیکی جرقویه تصمیم می­گیرد از راه شهرستان کنونی آباده رهسپار شیراز گردد، مردم منطقه که آمادگی پرداخت مالیات و تهیّـۀ آذوقۀ سپاهیان نادرشاه را نداشتند حسین نامی از مردم هرند اصفهان که ساکن این منطقه بوده را مأمور می­کنند که نادرشاه را از راه دیگری به شیراز روانه کند. حسین، نادرشاه را راضی می­کند از راه ابرکوه به شیراز رهسپار گردد و در قبال خدمات این شخص، نادرشاه به او لقب حسین سلطان می­دهد و او را مأمور آبادانی در این منطقه می­کند، این منطقه از همان زمان به آباده معروف می­شود.
  2. و عدّۀ دیگری در این باره می­گویند: در سال 1180 هجری قمری هنگامی که کریم­خان زند به این منطقه می­رسد فریفتۀ زیبایی آن می­شود و از شیراز معماران شایسته­ ای را برای ساختن چنین ساختمان به آباده گسیل می­دارد و نام آباده یعنی جای آباد را کریم­خان بر این منطقه می­نهد؛ ولی در سایر کتاب­های تاریخی نام آباده پیشتر از نادرشاه و کریم­خان زند موجود است.
  3. برخی آباده را برگرفته از نام «مه­ آباد» نام نخستین پیغمبر عجم می‌دانند و مذهب او را «آبادان» می­خوانند.

آباده طِشَک شهری در استان فارس است. روستای طشک از روستاهای قدیمی این منطقه می­باشد و دریاچۀ زیبای طشک در این بخش قرار دارد. در لغتنامۀ دهخدا چنین آمده است: آبادۀ طِشَک بخشی از ولایات خمسۀ فارس است و آن را به مناسبت یکی از قرای آن که طشک نام دارد آبادۀ طشک خوانده ­اند تا از آبادۀ اقلید ممتاز باشد. ازآنجا که حرف «ط» ویژۀ واژه­ های عربی است نه فارسی؛ پس نوشتن طِشَک با ط غلط رایج است و تِشَک درست است و شاید طِشَک نوشته ­اند که با تُشَک اشتباه نشود. تِش به معنای تشنه است. پیدا نیست اصل واژه تِش بوده یا تَش. تِش کوتاه شدۀ تشنه و تَش آتش است.

 در لغتنامۀ دهخدا دربارۀ تِش چنین آمده است: تِش عطش و تشنگی را گویند. (برهان) (ناظم الاطبّاء). تشنگی. (جهانگیری) (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). دکتر معین در حاشیۀ برهان آرد: به معنای تشنه. اوستا، ترشنه

تِشَک به معنای جای تشنه است.

در لغتنامۀ دهخدا دربارۀ تَش نیز چنین آمده است: تَش آتش را گویند که عربان نار خوانند. (برهان). آتش. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء):

از آن پس نَـبُـد زندگانیْش خْوَش     ز تیمار زد بر دلِ خویش تَـش        فردوسی

امّا تَشَک شاید اشاره به آتشکده باشد.

آبادان یعنی شهر مرزبانان دریایی

دربارۀ ریشۀ نام آبادان سخن­ها یکسان نیست و برخی ریشه­اش را عربـی و گروهی پارسی می­دانند.

گروهی می­گویند نام کهن آبادان، عَبّادان است. برخی عَبّاد را فرمانروای این شهر می­دانند و گروهی می ­اندیشند که عَبّاد مردی پرهیزگار و عابد بود که شاید در سدۀ دوم یا سوم هجری می­زیسته و آبادان را ساخته است.

یاقوت حَمَوی در مُعجَمُ البُـلدان آورده است که: «برخی را عقیده بر آن است که عبادان توسّط مردی مقدّس به نام عَبّاد در قرن ۸ و یا ۹ میلادی بنا شده است و مردم بصره و پیرامون آن که بنا به گفته احمد بن مطهّر مقدّسی همگی عجم هستند پسوند نسبت «ان» را به این نام افزوده و به این ترتیب نام شخص را به نام جای بدل کرده ­اند.»

برخی را نیز سخن آن است که چون این جزیره جایگاه عابدان راستین بوده این­گونه نامیده شده است.

ابن بَطوطه این مکان را این چنین توصیف می­کند:

«…جزیره ­ای است که در آن دیرها، مساجد و معابد بسیار است و همیشه در آنجا گروهی به عبادت و نیایش مشغولند.»

گروهی دیگر نیز نام عبادان را بر گرفته از نام عشیره بَنوعَبّاد که قبیله­ ای در سرزمین حجاز قدیم بوده دانسته و می­گویند که عشیرۀ آلبوعبادی که امروزه در کرانۀ شرقی رود بَهمَنشیر خانه دارند نیز بازماندگان ایشانند.

یاقوت حموی که خود این جزیره را دیده از آن به عنوان «میان رودان» یاد کرده است.

ریشه ­یابی دیگری نیز که برای این جزیره وجود دارد واژه اپاتان است. دکتر بهمن فَـرَه­وَشی در کتاب ایرانویچ می نویسد: واژه عبادان که در کتب و متون اسلامی وارد شده مانند بسیاری کلمات مشابه دیگر، صرفاً صورت عربی داشته و نامی کاملاً ایرانی است و در واقع از واژۀ کاملاً پارسی اپاتان گرفته شده است که به دلیل محدودیّت­های زبان عربی توسّط اعراب بدین گونه تلفّظ و تلقّی گردیده است.

Opatan واژه­ای است متشکّل از سه جزء «او» به معنای آب، «پات» از ریشه پاییدن و «ان» که پسوند نسبت است و در مجموع به معنای جایی است که از آب دریا پاسبانی می گردد. این تعبیر گفتار بسیاری از ادباء و سفرنامه­نویسان را از جمله استخری، ابن حوقل، ناصر خسرو قبادیانی و... را پشتیبان دارد. ابن حوقل در این باره چنین آورده است: «امّا عبادان قلعۀ کوچک آبادی بر کنارۀ دریا و محلّ گرد آمدن آب دجله است و آن رباطی است که جنگجویان و دیگر دزدان دریایی در آن می­باشند و در آنجا پیوسته مرزدارانی مراقبت می­کنند.»

ناصر خسرو چنین گفته است : «در این جزیره مردمانی بر سر عمودهایی چوبین و نیز برخی بر سر بام خانه ­ها آتش روشن می­دارند تا از نزدیک شدن کشتی­ها به آبهای خطرناک باز دارند.»

حکیم ابوالقاسم فردوسی نیز در شاهنامه در باره فریدون و ضحّاک آشکارا به وجود پاسبانان در کنار رودخانه اروند اشاره می­کند.

همین سخن را دکتر مرتضی اسعدی در کتاب دائرة المعارف تشیّع چنین می نگارد: «…لفظ آبادان صورت تغییر شکل یافتۀ «اوپاتان» به معنای مرزبانان دریایی است و لفظ «اوپا» یعنی کسی که در روستاها در کنار نهرهای آب نگهبانی می­کند، تا آب هرز نرود، هنوز در خوزستان و بنادر جنوبی کشور به­کار می رود»

از نگاه این گروه عَبّادان معرَّب نام پارسی اوپاتان است که با گذشت زمان به عَبّادان شده است.

آبادان در گذر تاریخ نام­های دیگری نیز داشته است.

در روزگار هخامنشی این جزیره به نام­های «مسنه» و «خاراکس» خوانده می­شد.

در روزگار اشکانیان این منطقه به نام­های «آنتیوخ»، «آلکساندر تیگریما» و نیز نام­های اسکندریه، انتاکیه، هارک، خاراکس اسپاسینو و… نامیده شده است.

در روزگار اردشیر یکم ساسانی آبادان «وهشت آباد: بهشت آباد» و «بهمنشیر: بهمن اردشیر» نام داشت.

در پایان روزگار صفوی و به ویژه در آغاز پادشاهی قاجار در متون رسمی و بین المللی نام این جزیره را «جَزیرةُ الخِضْر» می­خوانیم که یا اشاره ­ای به وجود قدمگاه و مقام حضرت خضر پیامبر (ع) در این جزیره است یا به دلیل سرسبزی این شهر چنین نامیده شده است.

بخشی از مطالب به نقل از سایت آبادان شهر خدا با دخل و تصرّف بسیار است.