نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

عادل اشکبوس
استاد دانشگاه و دبیر دبیرستان‌های تهران
زبان‌شناس و پژوهشگر در ریشه‌یابی نام‌ها و واژه‌ها
دارای بیش از 50 تألیف از جمله بزرگ‌ترین فرهنگ کاربردی فارسی به عربی

غلام

پیشینیان برای نشان دادن ارادتشان نسبت به بزرگان دین و گاهی برای فروتنی چنین می­کرده­اند. منظورشان از غلامعلی یعنی کسی که به علی (ع) ارادت دارد و خدمتگزار اوست. غلام نامی است که ایرانیان بر سر نام­هایی چون رضا، علی و حسین می آوردند و گاهی نیز نام غلام را به تنهایی بر فرزندان پسر خود می نهادند. امّا عرب چنین نامگذاری نمی­کند. امروزه به جای نام­هایی چون غلامحسین ،غلامعلی و غلامعباس؛ امیر حسین، امیرعلی و امیرعباس به کار می برند. امیر فرمانرواست و غلام نوکر و پسربچه و برده.

معنای غلام در صفحۀ 1532 فرهنگ عربی فارسی لاروس:

پسربچه ، کودک ، مزدور ، بنده ، برده . جمع آن غِلمان

غلامة نیز کنیزک است که در فارسی راه نیافته اس. غلام بیشتر به معنی پسربچۀ برده است. پسرکی که در جنگ به دست عرب اسیر و به بردگی کشیده شده است.

در کتاب قرآن نیز غلام به صورت غِلمان (حالت جمع) آمده و همانند حوریان که مؤنثند این مذکّرها نیز در خدمت بهشتیانند.

 مانند واژۀ «حقیر» در نامه­نگاری­های رسمی که هیچ­گاه عرب به خود حقیر نـمی­گوید ولی ما می گوییم . حال آنکه حقیر دشنامی بس گزنده است. حقیر یعنی پست و فرومایه.

غُلام: کودک (منتهی الارب) (غیاث اللغات ). پسر از هنگام ولادت تا آمد جوانی. (از منتهی الارب). کودک که خطش دمیده باشد و بعضی گویند از زمان ولادت تا حدّ بلوغ. و فارسیان غلام به معنای مطلق بنده و پسر استعمال کنند خواه کودک باشد و خواه جوان و خواه پیر، لیکن بر مذکر اطلاق کنند نه بر مؤنث. (آنندراج). کودک نرینه. پسر خردسال. پسر. امرد. مقابل دختر.

﴿قال رب انی یکون لی غلام و قد بلغنی الکبر و امرأتی عاقرٌ﴾ (قرآن 40/3).

﴿فأدلی دلوه قال یا بشری هذا غلام﴾ (قرآن 19/12).

﴿و اما الجدار فکان لغلامین یتیمین فی المدینة﴾ (قرآن 82/18).

پس خواهر یعقوب گفت: یک ره که این غلام [یوسف] دزدی کرد چاره نیست تا دو سال مرا بندگی کند. (ترجمه تاریخ طبری چاپ بهار صفحۀ 270). || پسری یا اَمرَدی که با وی عشق ورزند. پسر زیباروی. معنی اصلی غلام، پسر و امرد است ولی چون پادشاهان و امرا و شعرا و توانگران علاوه بر استفاده از غلامان خود در مورد خدمتگزاری و جنگاوری و تجمّل با بعضی ازبندگان خوبرو عشق می­ورزیدند از این رو غلام در ادبیات مفهوم معشوق را به خود گرفته است. رجوع به «غلام و بنده از نظر تاریخی» در مطالب بعدی شود:

غلام و جام می را دوست دارم       نه جای طعنه و جای ملام است     منوچهری

می چه داری در صراحی ای غلام    جام پرکن تا به کف گیریم جام      امیر معزی (از آنندراج)

ملک درحال کنیزکی خوبروی پیشش فرستاد همچنین در عقبش غلامی بدیع الجمال لطیف الاعتدال. (گلستان)

 

 

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی