نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

عادل اشکبوس
استاد دانشگاه و دبیر دبیرستان‌های تهران
زبان‌شناس و پژوهشگر در ریشه‌یابی نام‌ها و واژه‌ها
دارای بیش از 50 تألیف از جمله بزرگ‌ترین فرهنگ کاربردی فارسی به عربی

۶۴ مطلب با موضوع «واژگان عربی» ثبت شده است

واژه‌های دارای ریشۀ عربی که در خودِ زبان عربی یا معنای دیگری دارند، یا اینکه اصلاً کاربرد ندارند.

تنها همین چند واژه نیست. صدها واژه چنین‌اند.
عَلّاف: در فارسی سرگردان و بیکار
عَلّاف: در عربی علف فروش 😳
تَعویض: در فارسی عوض کردن
تعویض: در عربی جبران کردن 😳
تعمیر: در فارسی اصلاح و بازسازی
تعمیر: در عربی عمر دادن 😳
تولید: در فارسی کالایی را پدید آوردن 
تولید: در عربی زایمان 😳
کَثیف: در فارسی ناپاک
کَثیف: در عربی انبوه، پرپشت 😳
تمیز : در فارسی پاکیزه
تمیز (تَمْییز): در عربی تشخیص دادن 😳
کِثافَت (کَثافَة): در فارسی چرک و ناپاکی
کِثافَت (کَثافَة): در عربی چگالی 😳
عُنُق: در فارسی اخمو
عُنُق: در عربی گردن 😳
اُخت: در فارسی صمیمی
أُخت: در عربی خواهر 😳
بین المِلَلی: ❎ در عربی به کار نمی‌رود. 
معادلِ عربی آن = اَلدُّوَلیّ ✅
ذوزَنَقه: ❎ در عربی به کار نمی‌رود. 
معادلِ عربی آن = مُرَبَّع مُنحَرِف ✅
فارغُ التحصیل: ❎ در عربی به کار نمی‌رود. 
معادلِ عربی آن = اَلْخِرّیج ✅
عکس العمل: ❎ در عربی به کار نمی‌رود. 
معادلِ عربی آن = رَدَّةُ الْفِعْلِ ✅
روابط عمومی: ❎ در عربی به کار نمی‌رود. معادلِ عربی آن = اَلْعِلاقاتُ الْعامَّةُ ✅
اَعراب: بادیه‌نشینان (توضیح اینکه اعراب به معنای عرب‌ها نیست. اَلْعَرَب یعنی عرب‌ها)🤔
حَقیر: (برای ابراز فروتنی در عربی به کار نمی‌رود؛ زیرا معنای خوار، کوچک و پست دارد.)😯
دانش‌نامه نام‌ها و واژه‌ها. انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس

بسیاری از کلمات عربی که در فارسی به کار می روند ساختۀ خود ایرانیان است و شاید نتوان آنها را عربی دانست چون فقط ریشه اش عربی است. مثلا عکاس در عربی معنا ندارد چون عرب به عکس می گوید المُصَوِّر و عکس بی معناست. حتی عکس نیز بازتاب چهره در آب است و عکس را در عربی صورَة یا تصویر می گویند.

چند کلمۀ عربی که در فارسی کاربرد دارد و با معنای عربی آن متفاوت است.


bedouin بدوی و sheik شیخ، caliphخلیفه وsultan سلطان. camel شتر،wadi وادی، وdhow دهو.mosque مسجد و minaret مناره .بودن چنین واژه هایی از عربی در انگلیسی کاملاً طبیعی است زیرا مثلاً در انگلیس که شتر ندارند و شگفت نیست که کَمِل را از جَمَل بگیرند. اما...
در قرون وسطا، واژگان عربی زیادی از طریق زبان فرانسه به انگلیسی وارد شد. و چیز جالب در مورد این واژگان این است که غالب آن ها لغات علمی و فنی و در ارتباط با ریاضیات، نجوم، و شیمی بودند. واژه ی alchemy ، که در سال های 1300 به زبان انگلیسی راه یافت، تقریبا ً بدون هیچ تغییری نسبت به اصل عربی آن، الکیمیا، که خود از یونانی گرفته شده، استفاده می شود. alkali قلیا، algorithmالگوریتم،alembic انبیق، وalmanac سالنما، در حدود همان دوره به زبان انگلیسی وارد شدند. هجای al در این کلمات از عربی گرفته شده که در آن زبان حرف تعریف معین است. به عنوان مثال، alkali ترکیبی از al(the) و qili است. انبیق دستگاهی است که قبلا ً از آن در تقطیر استفاده می شد و این کلمه در زبان عربی به معنی تقطیر است.
در دوران قرون وسطا، تمدن عربی اسلامی در اوج خود بود، و برای مدت 500 سال یا بیشتر، زبان عربی زبان یادگیری، فرهنگ و پیشرفت های فکری بود. در قرن نهم، غالب رسالات علمی و فلسفی یونان، به عربی ترجمه می شد. علما و دانشمندان، فیزیکدانان و ریاضیدانان عرب، با چنین زمینه ای پیشرفت های چشمگیری کرده بودند ودانش آن ها از طریق دانشگاه های اسلامی در اسپانیا، به اروپای غربی هم گسترش پیدا کرد. به طور مثال، ما سیستم ده دهی شمارش را از ریاضیدانان عرب داریم، که بر پایه ی مفهوم صفر هندی استوار است – واژه ای که مانند مترادف خود cipher ، از کلمه ی عربی صفر، به معنی "خالی" می آید.
یادگیری عربی در قرون وسطا، از قرن 11 تا قرن 13، و حتی بعد از آن، در انگلستان گسترش داشت. آبلارد اف بات ، یکی از دانشمندان بنام وقت در اروپا، در اوایل قرن 12، جداول نجومی خوارزمی را از عربی به لاتین ترجمه کرد. دو اصطلاح ریاضی از این طریق وارد زبان شد: جبر و الگوریتم. الگوریتم از نام خود خوارزمی اقتباس گردیده است، و algebra از al-jabr می آید، به معنای "اتحاد تکه های جدا شده"؛ این کلمه در یکی از رسالات ریاضی خوارزمی، حساب الجبر و المقابله، استفاده شده بود.
عجیب است که این کلمه هم در عربی و هم در انگلیسی مربوط به جراحی شکستگی استخوان هم هست. فرهنگ انگلیسی آکسفورد، که معانی را به ترتیب کاربرد تاریخی آن ها می آورد، اولین معادل برای الجبر را "جراحی شگستگی استخوان"، و نقل قولی از سال 1565 را ذکر کرده است: "این واژه عربی به معنی شکستگی استخوان، و غیره، و معالجه آن نیز هست."

بسیاری از واژه مانند dhow، شیشه، اسامی ادویه ها و پارچه ها، لیمو، شتر، قهوه و زعفران از زبان عربی گرفته شده اند.
سهم بزرگی که دانشمندان عرب در اشاعه دانش داشتند، گسترش علم نجوم بود. اگر به جدول ستارگان نگاه کنید، به نام صد ها ستاره برخورد خواهید کرد که از عربی گرفته شده: آلتر ، الدباران ، بتلگز ، وگا ، ریگل ، و الگول ، چندتایی از این نامهاست. منشأ آخرین نام جالب توجه است: این کلمه از واژه ی عربی الغول گرفته شده، که در انگلیسی هم آن را ghoul و صفت آن را هم ghoulish از عربی غول گرفته اند. این ستاره را در عربی با این نام خوانده اند چون ظاهری هراس انگیز داشته و در نظر مه آلود جلوه می کند و هر دوروز یک بار، شدت نور آن تغییر می یابد. علاوه بر نام های ستارگان، بسیاری از واژگان مربوط به نجوم هم از زبان عربی گرفته شده است مانند سمت الرأس zenith، سمت القدم nadir، و سمت azimuth.
واژه های طلسمtalisman و اکسیرelixir از الکیمیا در عربی مشتق شده اند، وواژه تقویم almanacاز کلمه ی عربی نجوم اقتباس شده. دیگر واژگان علمی و فنی عبارتند از: قطرسنج caliper، کالیبرcalibre ، آنیلین aniline، مرکزیتmarcasite ، و کافورcamphor. ما به لطف زبان عربی سنگ های قیمتی را با معیار قیرات سنجیده و کاغذ را با واحد بند شمارش می کنیم. دو واژه ی دیگر که در این زمینه جالب هستند، معدل/حد وسط و الکل است. کلمه ای که ما برای معدلaverage استفاده می کنیم به طور مبهمی از کلمه ی عربی awariya ، به معنی کالا های آسیب دیده آمده است. این واژه این گونه مورد استفاده قرار گرفته که برای تعیین ارزش کالا های آسیب دیده که از طریق دریا حمل می شد، و پرداخت خسارت به طرفین معامله، باید میانگین آن را حساب می کردند.
در موردالکل هم ، این کلمه از al-kohl مشتق شده است، یعنی گرد سیاهی که در خاورمیانه به عنوان سایه چشم طبی یا سرمه استفاده می شود. یافتن ارتباط میان سرمه و الکل کار چندان ساده ای نیست، اما اگر این گرد را در نظر بگیرید – دقیقا ً سولفاد آنتیموان – جوهر یک ماده است. حتی در قر ن نوزدهم نیز، ساموئل کالریج ، در یکی از رسالات خود درباره ی شکسپیر، ایاگوی خبیث را "جوهر خودبینی" خوانده است.
فراوانی واژگان علمی و فنی که در قرون وسطا از زبان عربی به انگلیسی وارد شد، نشان دهنده برتری کلی تمدن عربی-اسلامی در زمینه ی دستاورد های علمی در این دوره است. گروه بعدی واژگان عربی که وارد زبان انگلیسی شد نیز نشان دهنده تجملات، آسایش، و نتیجتا ً استاندارد بالا تر زندگی است.
در زمان ملکه ی الیزابت اول (1603-1533)، بازرگانان دریانورد انگلیسی به کشف جهان ماورای مرز های اروپا و وارد کردن اشیاء ، مواد و رسوم غریب و ناآشنا از خاور میانه ودور تر از آن مشغول بودند.
بسیاری از واژگان عربی که در این دوره توسط مسافران به زبان های اروپایی وارد شد، نشانی از زندگی تجملی و پرآسایش داشت. کلماتی چون شکر، شیره، گلاب، شربت، و مارزیپن ، با این که هیچکدام در لیست خرید یک خانم خانه دار زمان ملکه ی الیزابت دیده نمی شد، ریشه ی عربی دارند. قهوه، واژه ای عربی است که منشأ آن در یمن بوده، و موکا از نام یک شهر بندری در یمن گرفته شده است. علاوه بر این، نام ادویه جاتی چون زیرهcaraway، زعفرانsaffron، و زیره ی سبزcumin نیز همگی نام های عربی هستند.
کلماتی چون شالsash، پولکsequin، ململmuslin، موهرmohair، پارچه ی موجدارdamask، و پنبه cottonهم نشانی از استغنا و توانگری دارند. موسلین، نام خود را از شهر موصل در عراق فعلی دارد، که درآن جا بافته می شد. وشال هم شکل دیگری از کلمه ی عربی "شاش" به معنی ململ است. نام پارچه ی موجداراز نام شهر دمشق گرفته شده است. حتی کلمه tabby (گل باقالی) که به گربه های با نقش پلنگی اطلاق می شود، ازنام نوعی تافته ابریشمی گرفته شده که در منطقه ای در نزدیکی بغداد و به همین نام(al-Tabiyya) بافته می شده است. کلمه ی پولک (sequin) از واژه ی عربی سکه آمده است.
کلمات کاناپهsofa، شاه نشینalcove، کوزهjar، ُتنگ carafe، که هرکدام نمود زندگی آسوده هستند هم وام واژه های عربی می باشند: کاناپه از سوفّا گرفته شده؛ شاه نشین از القبّه؛ کوزه از جرّه؛ تنگ از غرّابه. واژگان ما با نام رنگ های زرشکیcrimson، قرمز سیرcarmine، نیلیazure، وبنفش روشنlilac که آن ها هم نام هایی عربی هستند، غنی تر شده است. و در زمینه ی سرگرمی ها و اوقات فراغت هم باز کلماتی مانند راکت، مثل راکت تنیس، از واژه ی عربی راهه "کف دست"، گرفته شده است .
اعراب، مردمانی بازرگان و دریا نورد بودند، به همین خاطر جای تعجب نیست که برخی اصطلاحات دریانوردی، وام واژه هایی از این زبان باشد. دریانوردان دکل پاشنه (mizzen mast) را از کلمه عربی mazzan اقتباس کرده اند. واژه آدمیرال، از امیر ال-، شکل مختصر شده ی امیر البحر، "شاهزاده ی دریا" اقتباس شده. زرادخانه arsenal از دارالصنعه گرفته شده، که از صنعت می آید. و magazine در عربی همان مخزن است. واژه ی tariff تعرفه هم واژه ای عربی است.
واژگان جالب توجه دیگری هم هست – مثل، خشت adobe ، گل زعفران crocus ، نابغه/جنّی genie ، آدم طاووس خصال popinjay- که آن ها نیز کم و بیش اشکال تغییر یافته و مخدوش کلمات عربی به همان معنا هستند. حتی واژه garbled مخدوش هم از غربال در عربی آمده، که در رابطه با فروش ادویه جات مورد استفاده داشته است که به معنی جا به جا کردن و برگزیدن است. اما مخدوش یا غیر مخدوش، باید گفت مجموع واژگانی که از زبان عربی گرفته شده در توسعه و غنای زبان انگلیسی سهم زیادی داشته است.
این مقاله با اجازه ی سعودی آرامکو ورلد چاپ مجدد شده است،مارس/آوریل 2007
 

اسم مثنی بر دو شخص یا چیز دلالت می کند به عنوان مثال:

کتابانِ: دوکتاب (یک کتاب و یک یک کتاب دیگر).

اما «قمرانِ» به معنای یک ماه و یک ماه دیگر نیست. بلکه در ادبیات عرب منظور از قمران، (ماه و خورشید) است.

به این نوع اسم ها در زبان عربی «ملحقات به مثنی» گفته می شود:

- الثقلان : الإنس والجان

-الوالدان : الأَب و الأُم.

-الداران : الدنیا و الآخرة.

-العشاءان : المغرب والعتمة.

-الأصغران : القلب و اللسان.

-الأصفران : الذهب والزعفران.

- الحَسَنَان : الحسن والحسین.

- الحُسْنَیان : النصر والشهادة

پرسش:

آیا جمله (أَیتها الأسرةُ، ماذا تعملون؟) در صفحه ۷۶ عربی هشتم اشتباه است؟

أیتها برای مونث می آید درصورتی که فعل تعملون جمع مذکر مخاطب است .

پاسخ:

هیچ اشکالی ندارد.

مخاطب لفظاً مؤنث است؛ ولى مصداقش چند مذکر است مثال از قرآن:

﴿أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسَارِقُونَ [سوره یوسف: 70]

 تذکّر مهم این است که در زبان عربی چنین اصطلاحی وجود ندارد؛ اصطلاح ماضی استمراری در فارسی معادل Past continuous در انگلیسی است و در عربی به کار نـمی رود و برای فهم بهتر زبان عربی به عنوان معادل سازی توضیح داده می شود. حتّی اصطلاح ماضی بسیط نیز وجود ندارد. در زبان عربی فعل سه نوع است: ماضی، مضارع و امر.

فعل نهی فعل مضارع مجزوم است، فعل مستقبل نیز همان مضارع است که با افزودن یکی از دو حرف سَ یا سوف بر آینده دلالت می کند.

ماضی استمراری: نشان دهندۀ کاری است که در گذشته چند بار تکرار شده است؛ مثال: می نوشت، می گفت.

ترجمۀ فعل «ماضی ملموس یا در جریان» مانند «داشت می رفت» با فعل «می رفت» یکی است.

کانَ یَذْهَبُ: داشت می رفت، می رفت

 

شَغَّلَ در متون کهن یعنی به کار گرفت یا به خدمت درآورد

و در اصطلاح معاصر یعنی روشن کرد.

شغِّل السیّارَة. ماشین را روشن کن.

شَغِّل الإشارة: راهنما بزن. (خطاب به راننده)

قَد تَمَّ تَشغیلُ المطبخ الرئیسی: آشپزخانۀ مرکزی راه اندازی شد.

در عربی معاصر کلمۀ سِرب اسکادران است ولی در متون گلۀ آهوان است.

خیلی کلمات معنای کهن و معاصر دارند.

عُدوان دشمنی است ولی امروزه تجاوز به خاک کشوری است.

و ...

واژۀ نفر در عربی کهن معنای جمع داشته است؛ مثال: خمسة نفر.

در عین حال جمعِ آن به صورت أنفار نیز درست است.

نَفَر به معنای گروه مردم از سه تا ده نفر نیز می باشد.

«ثَلَاثَةُ نَفَرٍ او ثلاثه أَنْفَارٍ»: سه نفر؛

«نَفَرُ الشَّخص»: دار و دستۀ شخص؛

«یومُ النَّفَرِ» مترادف یَوْمُ النَّفْر است؛ یعنی روز سیزدهم ذی حجه که حاجیان از مِنى به سوى مکه راهی مى شوند.

کاربرد نفر در متون کهن با متون معاصر متفاوت است.

وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ توبه: 122

و ( هنگامی که رسول فرمان جنگ دهد ) نباید مؤمنان همگی بیرون روند پس چرا از هر گروهی جمعی برای جنگ و گروهی نزد رسول برای آموختن علم دین مهیا نباشند تا قوم خود را چون به نزدشان بازگشتند بیم رسانند ، باشد که ( از نافرمانی خدا ) حذر کنند.

قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا ﴿١ الجن﴾

بگو: «به من وحی شده است که تنی چند از جنّیان گوش فرا داشتند و گفتند: راستی ما قرآنی شگفت آور شنیدیم.

در تداول مردم در عتبات عالیات اهل زبان واژۀ نفرات را به کار می برند و با واژۀ أنفار مأنوس نیستند.

در اعداد سه تا ده باید به شکل مفرد کلمه نگاه کنیم؛ مثاً ثلاثة کیلومترات درست است اما برخی می پندارند ثلاثة کیلومترات غلط است. در حالی که درست است. هرچند شکل دوم نیز به کار رفته است.

گاهی اهل زبان کلمه ای را برخلاف قاعده جمع می بندند. مثلا أماکن و أمکنة جمع مکان است. در حالی که جمع باید مکائن گفته شود. چون ریشۀ مکان (ک و ن) است نه (م ک ن)

یا جمع بِئر طبق قاعده باید أبآر شود اما اهل زبان در عربی فصیح آبار گویند و شگفت آنکه در عامیانه أبیار گویند که به أبآر نزدیک است که همزه برای راحتی تلفظ به ی تبدیل شده است.

جمع تُفّاح باید تَفافیح باشد حال آنکه اهل زبان تُفّاحات به کار می برند و اگر تفافیح گفته شود نیز درست و طبق قاعده است.

 

 

از دبیران عربی درخواست می شود دو کلمۀ اِفْعَلْ و اِفْعَلـی را به صورت إِفْعَلْ و إِفْعَلـی؛ یعنی با همزۀ قطع ننویسند؛ زیرا غلط است و همزۀ این دو فعل همزۀ وصل است. رعایت این امر برای دانش آموز لازم نیست؛ زیرا جزء آموزش نبوده است.

تمرین سوم درس سوم عربی نهم:

﴿رَبَّنا افْتَحْ بَینَنا وَ بَینَ قَومِنا بِالْحَقِّ وَ أَنتَ خَیرُ الْفاتِحینَ﴾ (الْأعراف: 89)

[ای] پروردگارِ ما، میانِ ما و مردممان از روی حق راهی بگشا، حال آنکه تو بهترین راه­گشایانی.

این ترجمه، مناسب دانش آموز است.

امّا در برخی از ترجمه های قرآنی «اِفْتَحْ» را «داوری کن» معنا کرده­اند.

ترجمۀ استاد مهدی فولادوند: بار پروردگارا، میان ما و قوم ما به حق داوری کن که تو بهترین داورانی.