نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۲۰۹ مطلب با موضوع «ریشۀ واژه» ثبت شده است

جابجاییِ دو واژه در فارسی و عربی

مَلْحَفَة واژه‌ای عربی است، ولی عرب به جایش واژۀ پارسی «شَرشَف» را به کار می‌برد. «شَرشَف» مُعَرَّب یعنی عربی شدۀ «چادُرشَب» است؛ در گویش عامیانۀ عراق «چَرچَف» می‌گویند؛ امّا واژۀ «مَلافه» دگرگون شدۀ «مَلحَفه» است.

عرب‌زبان، فارسی می‌گوید و فارسی‌زبان عربی. یعنی برعکس شده است.

«کَهرَباء» نیز ریشۀ فارسی دارد و عرب به الکتریسیته «کَهرَباء» می‌گوید که پیوند «کاه + رُبا» است. یعنی نیرویی که کاه را به خود جذب می‌کند. در این میان فارسی‌زبان واژۀ عربی «بَرْق» را به کار می‌برد. ولی «بَرْق» در عربی دو معنا دارد: «آذرخش» و در عربی معاصر «تلگراف».

دانش‌نامۀ نام‌ها و واژه‌ها. انتشارات مدرسه

 

ریشۀ واژۀ مُشک و مِشکی🖤
مِشک مادّه‌ای بسیار خوشبوی است که در کیسه‌ای به نام «نافه» در زیر شکم آهوی خُتَنی (خَتایی) نرینه جای دارد.🦌
هنگامی که نافه می‌خارد آهو آن را به سنگی یا درختی می‌مالد و کیسه می‌ترکد و مردم آن را در آفتاب می‌خشکانند. رنگِ مِشکی برگرفته از آن است. 
در خوارزم، آن را «مُشک» و در پارسی «مُشک» می‌گفتند؛ امّا امروزه در ایران «مُشک» گفته می‌شود. 
واژۀ مِشک از فارسی به عربی رفته و «مِسک» شده است. این واژه در قرآن کریم یک بار به کار رفته است.
﴿خِتَامُهُ مِسْکٌ ...﴾  (مطفّفین: 26)
جوالیقی نوشته است: «[نوعی] عطر فارسی معرب است.» (المعرَّب، ص 325). 
امام شوشتری آن را معرب مشک فارسی می‌داند ( فرهنگ واژه‌های فارسی در عربی، ص 639). 
دانش‌نامۀ نام‌ها و واژه‌ها. عادل اشکبوس

واژگان دارای همزۀ پایانی «ئ»:

در زبان فارسی همزۀ پایانی ماقبل مکسور در واژه‌ها به ی تبدیل شده‌اند؛ مانند:

مُنشِئ: پدید آورنده (اسم فاعل از یُنشِئُ) = مُنشی

قارِئ: خواندده (اسم فاعل از قَرَأ) = قاری

خاطِئ: گنهکار ( اسم فاعل از خَطَأ) = خاطی

مَبادِئ: پایه ها (جمعِ مَبدَأ) = مَبادی

ناشِئ: پیدا شونده (در فارسی یعنی تازه کار) (اسم فاعل از نَشَأَ) = ناشی

بادِئ: آغاز کننده (اسم فاعل از بَدَأَ) = بادی مانند اصطلاح «در بادی امر»

دانش‌نامۀ نام‌ها و واژه‌ها

 

 

The Languages That Will Dominate the World in 10 Years - Frederick  Interpreting AgencyThe Languages That Will Dominate the World in 10 Years - Frederick  Interpreting Agency

ریشۀ واژۀ «تَرْجُمه»: 🗣️
ترجمه در زبان عربی به صورتِ «تَرجَمَة» بر وزنِ «فَعْلَلَة» است.
ترجمه از عربی به فارسی آمده است؛ امّا ریشۀ آن پارسی است. ریشۀ ترجمه «تَرزُبان» است. واژۀ «تَرزُبان» مانندِ «تَردَست» است. تردست یعنی دستش خشک نیست و گویی تر و نرم است و با آن کارهای شگفتی انجام می‌دهد. 
 ترزبان مانند تردست است.
زبانش تر و نرم است و می‌تواند شگفتی بیافریند و همزمان فارسی، کردی، ترکی، عربی (چند زبان) سخن بگوید و از زبانی به زبانی برگردان کند.
«تَرزُبان» پیوندِ «تَر» + «زُبان» است. «زُبان» یا «زُفان» همان است که امروزه در فارسیِ امروزی «زَبان» گفته می‌شود. هنوز در کُردیِ فَهلَوی (کردی شرق عراق و استان ایلام) به «زَبان» ، «زُوان، زُبان» گفته می‌شود. در گرگان هنوز کسانی که گویش کهن می‌دانند زَبان را زُبان می‌گویند و در روستاهای پیرامون زُفان گفته می‌شود. در شرق گیلان و غرب مازندران زَبان را زُبون می‌گویند که شکل گفتاری زُبان است. در خراسان جنوبی نیز همچنان واژه زُبان کاربرد دارد.

یکی ترجمان را ز لشکر بجُست
که گفتارِ تُرکان بداند درست
(فردوسی توسی)

ترجمان: شخصی را گویند که لغتی را به زبان دیگر تقریر نماید. (فرهنگ جهانگیری) (برهان)

کسی را گویند که لغتی را از زبانی به زبان دیگر ترجمه کند، و این لفظ عربی است و اصل آن در فارسی ترزبان بوده آن را نیز معرب کرده‌اند. ترزفان گفته‌اند ولی در پارسی باء و فاء تبدیل می‌یابد... (انجمن آرا)

ترزُبان به عربی رفت و تَرجُمان شد، سپس از آن بر وزن فَعلَلَة واژۀ تَرجَمَة و بعدها مُتَرجِم ساخته شد؛ مانند «اندازه» که از فارسی به عربی رفت و از آن «هَندَسَة» سپس «مهندس» برگرفته شد.
دانش‌نامه نام‌ها و واژه‌ها. عادل اشکبوس

ثبت رکورد ماهرترین پیرایشگر جهان توسط یک ایرانی | پایگاه خبری افکارنیوز

ریشۀ واژۀ «سَلْمانی»:
گفته شده است:
واژۀ سلمانی از نام سلمان فارسی از یاران ایرانی رسول الله (ص) برگرفته شده است. وی در آغاز اسلام، موهای سر پیامبر را کوتاه کرد✂️ و دیگران از این کار زیبای ایرانیان خوششان آمد و نزد سلمان رفتند تا موی سرشان را بپیراید و نام سلمانی به معنای پیرایشگر (آرایشگر مردانه) جا افتاد.


کتاب در دست چاپ دانش‌نامۀ نام‌ها و واژه‌ها. انتشارات مدرسه.(88800324 الی 9) عادل اشکبوس

نوشت افزار | خرید اینترنتی نوشت افزار ایرانی و خارجی - گاج مارکت

ریشۀ واژۀ «لوازم التحریر»:

«تحریر» از ریشۀ «حُرّ» به معنای «آزاد» است. «تحریر» یعنی «آژادسازی»

ماضی: حَرَّرَ مضارع: یُحَرِّرُ مصدر: تَحریر

در صدر اسلام اسیران و بردگان باسواد به شرط اینکه ده نفر سواد بیاموزند آزاد می شدند. از این رو به ابزاری مانند کاغذ و قلم لوازم التحریر گفتند. این واژه عربی است ولی در زبان عربی به لوازم التحریر «اَلْقِرطاسیّات» گفته می شود. لوازم التحریر نیز مانند صدها واژۀ دیگر تنها ریشۀ عربی دارد و ساختِ فارسی زبانان بوده است. مانند جرثقیل (اَلْجَرّ: کشیدن + اَلثَّقیل: سنگین) که واژه ای عربی است ولی عرب به جرثقیل، مِرفاع می گوید. فارسی زبان نیز می توانست در واژه سازی «بالابر» یا «سنگین بر» بگوید. امروزه لوازم التحریر را بیشتر «نوشت افزار» می گویند.

دانش‌نامۀ نام‌ها و واژه‌ها. عادل اشکبوس

اُسکُل یا اُسکول یعنی چه؟

 

تصویری از پرندگان Puffin یا طوطی دریایی که در ایران به اشتباه به "اسکول" معروف شده است.

در یکی از فیلم های سینمایی ایران هنرپیشه ای (شاید مهران مدیری) به شوخی گفت:

«اسکول پرنده ای است که یادش می رود دانه هایی را که برای زمستان جمع کرده کجا گذاشته است.»

خنده دار یا گریه دار این است که بخش بزرگی از مردم این شوخی را باور کردند، تا جایی که شخصی باذوق پرنده ای به نامِ طوطی دریایی یا پافین را دید که چهره ای بامزه دارد و نوشت که اُسکول این است. از اینجا به بعد دیگر عدّۀ بیشتری باور کردند.

دربارۀ اسکول خیالی چنین نیز گفته اند:

هنگام لانه سازی فراموش می کند که لانه اش را کجا ساخته است، و اگر از لانه بیرون بیاید راه بازگشت را پیدا نمی کند.

امّا اُسکول در اصل چیست؟

این واژۀ عامیانۀ جدیدِ فارسی، برگرفته از واژۀ عُثکول یا أثکول به معنای خوشۀ درخت خرما باشد.

در لغتنامۀ لِسانُ العرب، دربارۀ آن چنین آمده است:

هرچه از پشم، مو یا زینت آویزان شود و در هوا تکان بخورد.

در لغتنامۀ دهخدا نیز معنایش «خوشۀ درخت خرما» است.

عثکول خشک که خرمایش را چیده اند برای سرگرم کردن بچه ها در جایی آویزان می کردند و کم کم این خوشۀ خشک شروع به چرخیدن در هوا می کرد و کودکان دور آن می چرخیدند و سرگرم می شدند.

احتمالاً این واژه توسّطِ طلبه‌های حوزه‌های علمیه عراق مانند نجف که در عراق تحصیل کرده‌اند به فارسی راه یافته و چون هموزن با واژه‌ای بی‌ادبانه (ک--ل) بود جای آن را گرفته است.

بعدها شخصی خوش ذوق پیدا شد و واژۀ «شنقل» را نیز به شوخی ساخت که پرنده ای است که غذایش را به اسکل می دهد برایش نگه دارد.

شخصی دیگر پرنده‌ای را با ظاهری خنده‌دار یافت و آن را به اسکل نسبت داد. این بار شمار کسانی که داستانِ دروغین را باور کردند بیشتر شد.

 

 

 

ریشۀ واژۀ «کفشدوزک»:
🐞 🐞 🐞
کفشدوزک کفش نمی‌دوزد. 
پس چرا نامش کفشدوزک است؟!😳😉

به نام کفشدوزک در  دو زبان دیگر دقت کنید:👇
عربی: دُعسوق 
انگلیسی: Ladybird یا Ladybug

به نظر می‌رسد🤔 کفشدوزک از سه بخش ساخته شده باشد:
کوژ به معنای خمیده + دوش (شانه، اشاره به دو قاب‌بالِ این حشره) + ک (کاف کوچک‌ساز)
کوژْ دوشَک یعنی دارای دوش یا قابِ خمیده
واج «ژ» گاهی به  «ش» یا «ز» یا «ج» تبدیل می‌شود. 
«کوژ» به «کوش» تبدیل شده است؛ مثال:
در کردی «ژِن»🧕 
در فارسی «زَن» 
در گویش سمنانی «جَن» یا «جَنیکا»
در بادرود نزدیک نطنز جن

در کردی «ژیر»⤵️ 
در فارسی «زیر» 
در تاتی «جیر»

می‌توان گفت شاید کفشدوزک همان کوژدوشک باشد و این واژه در گذر زمان دیگرگون شده است.


📗
کتاب در دست چاپ دانش‌نامۀ نام‌ها و واژه‌ها. 
انتشارات مدرسه.  
عادل اشکبوس

واژۀ «اُستاد» در زبان پهلوی «اَوِسْتات» بوده است. در کردی فَهلَوی (شرق عراق و استان ایلام) هنوز این واژه به صورتِ «وِسا» کاربرد دارد «اَوِستات» و «سِتا» همان است که در واژۀ امروزیِ «ایستادن» دیده می شود. استاد یعنی «ایستاده در پیش»؛ زیرا آموزگار در برابر شاگردانش ایستاده است. واژۀ استاد از فارسی به عربی رفته و «أُستاذ» شده و جمعِ آن «أَساتِذَة» می باشد؛ امّا در فارسی به صورت «اساتید» به کار برده اند.

استاد میر جلال الدین کَزازی نیز این ریشه را می پذیرد. (نامۀ باستان. جلد دوم. صفحۀ 535)

دانش‌نامۀ نام‌ها و واژه‌ها. کتاب در دست چاپ انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس

ماس یا اَلْماس؟

«اَلْماس» واژه ای فارسی و در اصل «ماس» است. «ماس» یعنی سنگِ درخشان. «ماس» در عربی حرفِ «ال» تعریف گرفته  و «الماس» شده است؛ سپس از عربی به فارسی به شکلِ «الماس» آمده است.

خنده دار این است که دوباره «الماس» از فارسی به عربی رفته و «اَلْأَلماس» شده، یعنی دو بار حرفِ تعریفِ «أَلْ» گرفته است.

گاهی در عربی بدون «ال» هم به کار رفته است؛ مانند: «فُندُق ماسة: یعنی «هتل الماس»

«ماس» در زبان هندی و زبان پهلوی کرۀ «ماه» است؛ زیرا «ماس» یا «ماه» درخشان است.

 

معنای «ماس» در واژه نامه های فارسی

الماس را گفته اند و آن جوهری است معروف و بعضی گفته اند به معنی الماس عربی است . (بُرهان).

الماس . (مُنتَهَی الْأَرَب) (ناظم الأطِبّاء).

معرب الماس نام پارسی الماس را ماس گفته . (آنندراج ) (انجمن آرا).

اسم فارسی الماس است از احجار نفیسه .... (مخزن الادویة)

به زبان هندی ماه را گفته اند که عربان قمر خوانند. (برهان)

 

دانشنامۀ نام ها و واژه ها. انتشارات مدرسه (عادل اشکبوس)