نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۲۰۹ مطلب با موضوع «ریشۀ واژه» ثبت شده است

ریشۀ واژۀ «سِنّ»:

«سِنّ» واژه ای عربی به معنای «دندان» و جمعِ آن «أَسْنان» است.

در گذرِ زمان، این واژه به معنای «عُمْر» شده است.

برای اینکه عمرِ جانورانی مانندِ «اسب» را دریابند به دندان هایش می نگریسته اند و آنها را می شمرده اند.

برای همین گفته اند: دندانِ اسبِ پیشکش را نمی شمرند.

اسبی را که با احترام به کسی هدیه داده اند که نباید دندانش را شمرد تا دریابیم چند ساله است.

کَمْ سِنُّه؟ سنّش چقدر است؟ یعنی دندان هایش چند تاست؟

منبع: دانشنامۀ نام ها و واژه ها. انتشارات مدرسه

در عربی به برق می‌گویند کَهرُبا (الکَهرَباء)  و در فارسی می‌گوییم برق. حال آنکه برق عربی و کَهرُبا فارسی است و برعکس شده است.

کاه + رُبا = کاهربا  یا  کَهرُبا

در زمان گذشته که موی سر خود را با شانه‌های چوبی شانه می‌کردند الکتریسیته ایجاد می‌شد و این نیرو را در فارسی کهربا نامیدند زیرا کاه را  می‌ربود یعنی به خود جذب می‌کرد. حال در فارسی و عربی این دو کلمه جابه جا شده است و عرب ها فارسی می‌گویند و فارسی زبانان عربی.
در عربی نیز واژه‌ برق استفاده می‌شود اما به معنای آذرخش است.

امروزه معنای کهربا این گونه شده است:

۱. صمغی زردرنگ، فسیلی، و از دستۀ هیدروکربن‌ها که به دلیل وجود الکتریسیتۀ ساکن کاه را جذب می‌کند و مصرف تزیینی دارد.

2. زرد رنگ
دانشنامۀ نام ها و واژه ها. انتشارات مدرسه

همانندیِ برخی واژه های سرزمین های هند و ایران و اروپا نشانگر هم خانواده بودن این زبان هاست.

در این میان «شغال« واژۀ جالبی است که در بسیاری زبانهای هند و اروپایی، همانندی بسیار به هم دارد.

این واژه  و صدها واژۀ همانندِ دیگر نشان می دهد که در گذشتۀ دور همۀ این زبانها یکی بوده اند و گذر زمان موجبِ دگرگونی شده است.

در روسی shakal

در فرانسوی chakal

در انگلیسی jackal

در آلمانیSchakal

در کردی چَقَل

در ارمنی شاگال Շագալ

در  فنلاندی Sakaali

در لهستانی Szakal

در لیتوانی Šakalas

در لاتین Jackal

در هلندی یاکالز Jakhals 

در یونانی چاکالی Τσακάλι

در ولزی Jacal

در نروژی شَکّال Sjakal 

در مقدونیه ای شاکال Шакал

در لوکزامبورگ Jackal

در کروآتی Šakal

در سوئدی Schakal

در پرتغالی شاکال Chacal

در بوسنیایی جاکل Чакал

در ایسلندی سیاکل Sjakal

در ایرلندی Seacail

در ایتالیایی شاکالّو Sciacallo

در اسپانیایی چاکال Chacal

در  آلبانیایی چاکالی Çakalli

 

عدد هشت نیز مانند واژۀ شُغال است که در زبان های عند و اروپایی همانندیِ بسیار دارد.

فارسی: هشت

هندی: آت आठ

انگلیسی: ایت eight

آلمانی: آخت

ارمنی: اوت

فرانسه: هویت huit

اسپانیایی: اُچُ ocho

پرتغالی: اُیتُ oito

بنگالی: آت আট

پشتو: آته

دانمارکی: اُتِ otte

سوئدی: اُهتا åtta

گُجراتی: آت આઠ

نروژی: اُتِ åtte

هلندی: آهت acht

یونانی: اُکتُ οκτώ

 

دانشنامۀ نامها و واژه ها. انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس

بسیاری از کلمات عربی که در فارسی به کار می روند ساختۀ خود ایرانیان است و شاید نتوان آنها را عربی دانست چون فقط ریشه اش عربی است. مثلا عکاس در عربی معنا ندارد چون عرب به عکس می گوید المُصَوِّر و عکس بی معناست. حتی عکس نیز بازتاب چهره در آب است و عکس را در عربی صورَة یا تصویر می گویند.

چند کلمۀ عربی که در فارسی کاربرد دارد و با معنای عربی آن متفاوت است.

آباژور، آبونمان، آپاندیس، آپارتمان، آسانسور، آلیاژ، آمپول، اپوزیسیون، املت، باسن، بتون، بلیت، بیسکویت، پاکت، پالتو، پریز، پلاک، پماد، پوتین، پودر، پوره، پونز، پیک نیک، تابلو، تراس، تراخم، نمبر، تیراژ، تور، تیپ، خاویار، دکتر، دلیجان، دوجین، دوش، دبپلم، دیکته، رژ، رژیم، رفوزه، رگل، رله، روبان، زیگزاگ، ژن، ساردین، سالاد، سانسور، سرامیک، سرنگ، سرویس، سری، سزارین، سوس، سلول، سمینار، سودا، سوسیس، سیلو، سن، سنا، سندیکا، سیفون، سیمان، شانس، شوسه، شوفاژ، شیک، شیمی، صابون، فامیل، فر، فلاسک، فلش، فیله، فیبر، فیش، فیلسوف، فیوز، کائوچو، کابل، کادر، کادو، کارت، کارتن، کافه، کامیون، کاموا، کپسول، کت، کتلت، کراوات، کرست، کلاس، کلوب، کلیشه، کمپ، کمپرس، کمپوت، کمد، کمیته، کنتور، کنسرو، کنسول، کنکور، کنگره، کودتا، کوپن، کوپه، کوسن، گاراژ، گارد، گاز، گارسون، گریس، گیشه، گیومه، لاستیک، لامپ، لیسانس، لیست، لیموناد، مات، مارش، ماساژ، ماسک، مبل، مغازه، موکت، مامان، ماتیک، ماشین، مانتو، مایو، مبل، متر، مدال، مرسی، موزائیک، موزه، مین، مینیاتور، نفت، نمره، واریس، وازلین، وافور، واگن، ویترین، ویرگول، هاشور، هال، هالتر، هورا و بسیاری از واژه‌های دیگر.
 



واژۀ «خرافات» را در دو زبان فارسی و عربی بسیار به کار می برند.

«خُرافه» نام مردی در دورۀ جاهلیت عرب حجاز (پیش از اسلام) از قبیلۀ عذرة بود که سخنان باور نکردنی و شگفت بر زبان می راند .

این مرد گفته بود که جن ها او را ربوده و در دست آنان مدتى دربند بوده است. وی به میان مردم رفت و آنچه را دیده بود تعریف کرد. مردم ناباورانه از سخنانش شگفت زده شدند و گفته هایش را دروغ شمردند.

 او می گفت با جنیان سخن گفته است. از آن پس هر که سخن نادرستی می گفت که ریشه در پندارگرایی و نادانی داشته باشد؛ به زبان عربی می گفتند:

{ جاءَ بـِحَدیثِ خُرافة. } یعنی سخن خرافه را آورده است . مانند خرافه سخن می گوید.

این داستان از عربی به فارسی وارد شد.

نام مردی پری زده از قبیلۀ عذرة بوده است و او آنچه از پریان می دید، نقل می کرد و مردم او را بدروغ می پنداشتند و باورنداشتندی و گفتندی: هذا حدیث خرافة و هی حدیث مستملح کذب. (مُنتَهَی الأَرَب).

کم کم واژۀ خرافه که نام آن مرد خیالاتی و توهّم گرای عرب بود گسترش معنایی یافت تا جایی که خرافة را جمع بستند و خرافات کردند . یعنی سخنانی که از پندارهای نادرست و نادانانه ریشه می گیرد.

امروزه داستان آن مرد که نامش خرافه بود فراموش شده ولی باورهای دروغین، نادرست و نابخردانه را خرافات نامند.

 



بهار در اصل بَــه + آر است به معنی آورنده بهترین ها .واژه « به » در بهمن و بهرام نیز وجود دارد .
تابستان یعنی زمان اوج تابیدن خورشید به طبیعت .( تاب + ستان )
پاییز احتمالاً پای ریز یا چیزی مانند همین واژه باشد که برگ ها در پای درختان می ریزند .
زمستان یعنی سردستان . زِم و زَم و سِم و شِم پیشوندهای به معنای سرد هستند. زم در واژه هایی چون زمستان( سرماستان ) و زمین( یخ بسته ) و زمهریر( جای سرد دوزخ) یافت می شود .سم در سمیرم شهر خنک استان اصفهان. شم در شمران یا شمیران که به معنی دامنه سرد است و در برابر تهران ( دامنه گرم ) قرار دارد .
 

Mask : ماسک، نقاب
این کلمه در زبان فرانسه واژه masque ، در زبان ایتالیایی واژه maschera و  mascara است که همگی از واژه maskharah (مسخره) در عربی برگرفته شده اند؛ زیرا پوششی مسخره روی صورت بوده است. در گذر زمان گستردگی معنایی یافته است.
 
دانشنامۀ نامها و واژه ها


 

 

فرق انسان، بشر و آدم

انسان:فراموشکار/ بشر : پیدا پوست / آدم : خاکی

دربارۀ ریشۀ واژۀ انسان دو سخن گفته شده است:
انسان از ریشه (نِسیان ) به معنای فراموشی است . حرف نخست و سوم در نسیان جابجا شده و حرف ی به إ تبدیل شده است. از این جابجایی ها بسیار روی داده است ؛ مانند تلخیص یعنی خلاصه کردن که باید تخلیص باشد یا مأیوس که ریشه اش یأس است و باید در اصل مَیــؤوس باشد و یا نئشه که درست آن نشئه است. پس انسان یعنی فراموشکار .

اما برخی انسان را از اُنس می گیرند و می گویند انسان یعنی به هر چه انس بگیرد ، عادت ثانویه او می شود. پس انسان یعنی انس گیرنده .

جمعِ إنْسَان أَناسِیّ و أَناسِیة و آنَاس است.  این واژه در مذکر و مؤنث یکسان به کار برده می شود «انْسَانُ العَیْنِ»: سیاهى چشم.
اما بشر از ریشۀ بَشَرة به معنای «پوست» است؛ زیرا جانداری است که پوستش اشکار است. در عربی به پوست می گویند بَشَرة و جلد. پوست میوه را هم قِشر می گویند . پس بشر یعنی جانداری که پوست آن آشکار است.

این واژه برای مذکر و مؤنث چه مفرد و چه جمع گفته مى شود

«أَبُو الْبَشَر»: کنیۀ حضرت آدم است.
«ابنُ البَشَر»: لقب حضرت عیسى مسیح در نزد مسیحیان است.

 

امّا آدَم بر خلاف دو واژۀ بالا که عربی اند ، عِــبری و به معنای خاکی است .جمع آدم، أَوادِم است.

نام بیشتر پیامبران عبری است جز حضرات شیث (ع) ، شُعَیب (ع) ، صالح (ع) ، لوط (ع) ، نوح (ع) ، محمد (ص) و هود (ع).
آشو زرتشت (زَرَثوشترَه) و کورش هخامنشی (ذوالقرنین) را نیز بسیاری پیامبران ایرانی دانسته اند.

در قرآن چُنین آمده است: (وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ )

و ما هیچ فرستاده ای را در میان مردمانی نفرستادیم مگر به زبان آن مردمان، تا بر آنها (فرمان خدا) را آشکار سازد.


 



از آنجا که بنیانگذار پست در جهان ایرانیان زمان کورش و داریوش در دوره امپراتوری هخامنشی بودند، حدس می زنم پست همان پوست باشد که نامه را روی آن می نوشتند و بَرید به معنی پست هم همان بُریده یا دم بریده باشد . زیرا در آن دوره در چاپارخانه ها دم اسب را برای اینکه سریع تر بدود کوتاه می کردند. در فرهنگ های عربی ریشه بَرید را فارسی می دانند.