نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۱۹۷ مطلب با موضوع «ریشۀ واژه» ثبت شده است

معنی و ریشه واژه های "مرد ، زن ، پسر ، دختـر، پدر ، مادر "در فارسی و نیز عربی:



دُختر از ریشه « دوغ » است که در میان مردمان آریایی به معنی« شیر « بوده و ریشه واژه ی دختر « دوغ دَر » بوده به معنی « شیر دوش »


مرد از مُردن است . زیرا زایندگی ندارد .مرگ نیز با مرد هم ریشه است.
زَن از زادن است و زِندگی نیز از زن است .
دُختر از ریشه « دوغ » است که در میان مردمان آریایی به معنی« شیر « بوده و ریشه واژه ی دختر « دوغ دَر » بوده به معنی « شیر دوش » زیرا در جامعه کهن ایران باستان کار اصلی او شیر دوشیدن بود . به daughter در انگلیسی توجه کنید . واژه daughter نیز همین دختر است . gh در انگلیس کهن تلفظی مانند تلفظ آلمانی آن داشته و « خ » گفته می شده.در اوستا این واژه به صورت دوغْــذَر doogh thar و در پهلوی دوخت .
دوغ در در اثر فرسایش کلمه به دختر تبدیل شد . آمده است.
اما پسر ، « پوسْتْ دَر » بوده . کار کندن پوست جانوران بر عهده پسران بود و آنان چنین نامیده شدند.
پوست در، به پسر تبدیل شده است .در پارسی باستان puthra پوثرَ و در پهلوی پوسَـر و پوهر و در هند باستان پسورَ است
در بسیاری از گویشهای کردی از جمله کردی فهلوی ( فَیلی ) هنوز پسوند « دَر » به کار می رود . مانند « نان دَر » که به معنی « کسی است که وظیفه ی غذا دادن به خانواده و اطرافیانش را بر عهده دارد .»
حرف « پـِ » در « پدر » از پاییدن است . پدر یعنی پاینده کسی که می پاید . کسی که مراقب خانواده اش است و آنان را می پاید .پدر در اصل پایدر یا پادر بوده است . جالب است که تلفظ « فاذر » در انگلیسی بیشتر به « پادَر » شبیه است تا تلفظ «پدر» !
خواهر ( خواهَر )از ریشه «خواه » است یعنی آنکه خواهان خانواده و آسایش آن است . خواه + ــَر یا ــار در اوستا خواهر به صورت خْـوَنــگْـهَر آمده است .
بَرادر نیز در اصل بَرا + در است . یعنی کسی که برای ما کار انجام می دهد. یعنی کار انجام دهنده برای ما و برای آسایش ما .
« مادر » یعنی « پدید آورنده ی ما » .
شاید پذیرش معنای پدر و مادر و دختر و برادر با توجه به کلمات انگلیسی FATHER / MOTHER / DAUGHTER /brotherبرای شما دشوار باشد . اما فراموش نکنیم که جایگاه اصلی آریاییان که احتمالا شمال دریای مازندران بوده است به سرزمین ایران نزدیک تر است تا سرزمین اروپا و آریاییانی که به اروپا کوچیدند زبانشان با اقوام بومی آنجا آمیزش یافت و واژگانی نوین در زبانشان پدید آمد . البته در ایران نیز همین حالت بود ولی کمتر .
چون اقوامی دارای زبانهای آریایی از پیش از مهاجرت آریاییان در این سرزمین یعنی ایران کنونی بودند ولی در اروپا که سرزمین آبادتری بود اقوام بیشتری به نسبت ایران در آن وجود داشت که زبانهای دیگری داشتند و زبان آریاییان با آنان بیشتر پیوند یافت تا با ایران .ضمناً این چند واژه در همه جای ایران این گونه نیست . مثلاً کردها به مادر می گویند دالِگ،دایْک به پدر می گویند باوْگ یا باوْک به خواهر می گویند خْوِشِگ یا خْــوِشِک به برادر می گویند بِرا به پسر می گویند کُر . برای دختر چند واژه دارند . دیَت / دویَت ( با ادغام یاء و واو ) / کَنیشک / کِچ / کیژ حتی در کردی فهلوی شاخه ایل باوه جاوری آفْرَت به دختر می گویند . در تاتی و گیلکی و دیگر زبانهای ایرانی جز فارسی نیز مانند کردی کلمات دیگری وجود دارد .
جالب است که در عربی « رَجـُل : مرد » با « رِجـْل : پا » هم ریشه است زیرا وظیفه اصلی مرد این بوده که با پاهای خود به دنبال فراهم نمودن خوراک در حال دیدن به این سو و آن سو در پی یافتن خوردنی برای خانواده و کسان خود بوده است .
« اِمــرَأة » نیز مؤنّثِ « اِمرَأ : انسان » است . پس « امرأة » یعنی «انسان مؤنث» .
در عربی نیز « اِبن: پسر» با گرفتن تاء تأنیث به « اِبنة » تبدیل شده است و « ابنة » نیز به « بِنْت » تغییر کرده است . پس « بَنات » به معنی « دختران » در اصل جمع « ابنة » و به صورت « اِبنات » بوده سپس به « بَنات » تغییر شکل داده است .
خوب است بدانیم در عربی نیز دقیقاً مانند فارسی معنای لَبَن تغییر کرده است و دیگر لبن به معنی شیر نیست . در عراق « لَبَن » که کوتان شده ی « لَبَن رائب » است به معنی « دوغ » است و گاهی منظورشان از لبن ماست است و امروزه در همه کشورهای عربی در عامیانه و فصیح به شیر خوردن می گویند : « حَلیب ».ماست نیز در عراق در محلی « رَوبة » و در سعودی « زُبادی » گفته می شود.
اما « نِساء، نِسوان و نِسوَة » جمع های مکسّری هستند که از جنس خود مفرد ندارند . پس ناچاریم که مفرد آن ها را « امرأة » بگیریم.

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

معنای جایزه

ریشۀ واژۀ جایزه

«جائزة» از ریشۀ «جازَ» است. «جازَ الْمَکانَ.» و «جازَ بِالْمَکانِ.» یعنی «از آن جا گذشت.»

گفته شده است: یکی از فرماندهان سپاه اسلام در جنگی به رودخانه­ ای برخورد کرد که سربازانش باید از آن می­ گذشتند. او به سربازانش گفت: «مَن جازَ النَّهرَ فَلَهُ جائِزَةٌ». (جائِزَة اسم فاعل از فعل جازَ است.) یعنی: «هرکس از رود بگذرد، پاداشِ گذشتن دارد».

در گذر زمان واژۀ جایزه وسعت معنایی یافته است.

دانشنامۀ نام ها و واژه ها. انتشارات مدرسه

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ریشۀ واژۀ نفاق منافق نفقه

«نَفَقَة» به معنای «هزینه» است. «نَفَقَة» از «نَفَق» به معنای «تونل» است و کلمات منافق و نفاق نیز از آن مشتق شده­ اند. نفاق مصدر است به معناى منافق بودن، منافق کسى است که در باطن کافر و در ظاهر مسلمان است.

﴿یَقولونَ بِأَفْواهِهِم ما لَیْسَ فی قُلوبِهِمْ﴾ (آل عمران: 167)

طبرسى در وجه این تسمیه می­ گوید:

منافق به­ سوى مؤمن با ایـمان خارج می­ شود و به ­سوى کافر با کفر.

و ادامه می­ دهد که علّت این تسمیه آن است که منافق از ایـمان به طرف کفر خارج شده است.

نَفَق نقبی است در زیر زمین که درب دیگرى براى خروج دارد و در این آیه:

﴿فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغیَ نَفَقاً فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّماً فِی السَّماءِ...﴾ انعام: 35

مراد همان نقب است یعنى اگر بتوانى نقبى در زمین یا نردبانى بر آسمان بجویی...

ضمناً «یَربوع» موش صحرایی است که دو لانه می­سازد یکى به نام نافِقاء که آن را پنهان می ­دارد دیگرى به نام قاصِعاء که آشکار است، چون دشمن در قاصعاء به آن حمله کند وارد نافقاء شده و از آن خارج می­ شود؛ این مطلب در صِحاح و قاموس و اَقرَبُ الْمَوارِد نقل شده است، طَبَرْسى (طَبْرِسی) در علّت تسمیه نافقاء فرموده که: یربوع از آن خارج می­شود.

نفقه آذوقه ­ای بوده است که در نَقْبی در جایی مانند کوه می­ گذاشتند تا دست دیگری بدان نرسد و هزینه را در عربی نفقه نامیده ­اند که از این ریشه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ واژۀ شیمی

«کیمیاء» به معنای «شیمی» برگرفته از «کیمیا» در فارسی است. دانشمند ایرانی محمّد بن زکریّای رازی در جست­ و­جوی مادّه ­ای بود که به پندار پیشینیان می­ توانست مس را تبدیل به طلا کند. او آزمایش­ های بسیاری انجام ­داد و چنین چیزی نیافت، امّا مجموعۀ کارهای او باعث ­شد که دانش شیمی از نام کیمیای او ریشه بگیرد.[1]

 

[1] Chemistry در انگلیسی، chimie در فرانسه، química در اسپانیایی، chimica در ایتالیایی، chemia در لهستانی، χημεία در یونانی که همان کیمیا تلفّظ می­شود و در همۀ زبان­های جهان همگی برگرفته از نام کیمیا است.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ واژۀ کهربا

«کَهْرَباء» در اصل واژه ­ای فارسی و از ریشۀ «کاه­رُبا» است. کاه­رُبا همان الکتریسیته است که به عنوان مثال هنگام شانه ­کردن موی سر با شانۀ چوبی ایجاد می ­شده است و کاه را به خود جذب می­ کرده است و آن را کاه ­رُبا نامیده ­اند زیرا که کاه را می­ ربوده است. همچون آهن­رُبا که آهن را می ­رباید. سپس کاه ­ربا تبدیل به کَهرُبا و سپس کَهْرَباء شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ واژۀ شیطان

«شَیطان» معادل «اهریـمن» در فارسی است. در انگلیسی Satan با تلفّظ سِی­تِن گفته می­شود که به نظر می ­رسد از عربی، عِبری، سُریانی یا ... وارد انگلیسی شده باشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ واژۀ ترجمه فارسی است.

واژۀ «تَرْجَمَة» از ریشۀ فارسی «تَرزُبان» یا «تَر زَبان» است. ترزبان مانند تردست است، ترزُبان که در عربی ترجُمان شده و سپس بر وزن فَعلَلَة شده است، به کسی گفته شده که چند زبان را به آسانی بر زبان براند. زبان [زَ / زُ] (اسم) معروف است و به عربی لسان گویند و به ضمّ اوّل هم درست است. (برهان قاطع)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه کلمه عقل

واژۀ «عَقْل» در لغت به معنای «بستن» و هم­خانواده با «عِقال» است. عَقَلَ الْبَعیرَ. یعنی زانوی شتر را بست. عَقَلَ ـِـُ عَقْلاً. گویی که عقل آدمی را مقیّد می­کند که برخی کارها را انجام ندهد.[1]

 

[1] «عِقال» ریسمانی است که با آن ساقِ شتر را می­بندند. (زانوبند شتر) و همچنین نامِ رشته­ای پشمی یا ابریشمی است که روی کوفیه (چپیه) بر سر می­بندند و در عامیانه «عِگال» می­گویند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه کلمه هندسه و مهندس

«مُهَندِس» از ریشۀ «هَندَسَـة» است.

هَندَسَة از واژۀ فارسی «اَندازه» گرفته و معرَّب شده است. (منبع: المنجد ذیل کلمه هندسة)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه قند

هرچند قنّاد بر وزن فعّال است امّا عربی نیست. در زبان عربی واژۀ «قند» نیز وجود ندارد. عرب­ها اغلب چای را با قند نمی­نوشند. اصولاً حتّی واژۀ «قند» نیز بی­جهت معرّب شده است. اصل کلمۀ «قند»، «کَنْد» است. مانند: کندو در کندوی عسل. احتمال دارد نام شهر «کَندوله» در نزدیکی «میانراهان» در استان کرمانشاه و نیز واژۀ candy در انگلیسی به معنای «آب نبات» از «کند» گرفته شده باشد.

شاید واژۀ Candida در انگلیسی نیز از همین ریشه باشد. بدین جهت که نامزدهای انتخابات در گذشته در غرب، جامه­ ای به سفیدی قند می­پوشیدند.

«حَلْواء» یا «حَلْـوَی» هر خوردنی ­ای است که با شکر یا عسل ساخته شود. «حَلْوانیّ» از این ریشه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰