نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۲۰۹ مطلب با موضوع «ریشۀ واژه» ثبت شده است

بنی اسرائیل فرزندان یعقوب پیامبر (ع) هستند که پیامبر آنان حضرت موسی (ع) است. آنان از حضرت موسی معجزه می­خواستند. بنی اسرائیل زیر ستم فرعون بودند و در داستان گریز آنان از رود نیل پس از رهایی از آن آن گرفتاری بزرگ به پیامبرشان گفتند: «ای موسی، ما به تو ایمان نـمی­آوریم، مگر آنکه توان خداوندی را در این بیابان به گونۀ دیگری به ما نشان دهی.» پس فرمان خدا بر ابر فرود شد که بر آن مردم سایبانی کند و تـمام مدّتی را که در آن بیابان به سر می برند برای آنها خوردنی فرستاد.

پس از چندی از موسی آب خواستند. حضرت موسی چوبدستی خود را به فرمان خدا به سنگی زد و از آن دوازده چشمه جوشید که  قبیله­های  دوازده­گانۀ بنی اسرائیل از آن نوشیدند و سیراب شدند.

بنی اسرائیل به آن همه نعمت­ها بسنده نکردند و خشنود نشدند و ایراد گرفتند که: یکرنگ و یکنواخت بودن این خوراک با سرشت ما سازگار نیست. به خوراک دگری نیاز داریم. به خدایت بگو که برای ما سبزی، خیار، سیر، عدس و پیاز بفرستد.

در این میانه جوانی از بنی اسرائیل کشته شد و بر سر یافتن کُشندۀ او هنگامه به پا شد. حضرت موسی گفت: «خدای می­فرماید اگر گاوی را بکشید و دم گاو را بر پیکر کشته شده بزنید، کشته  به زبان می­آید و کُشنده  را می­شناساند.»

بنی اسرائیل گفتند: «از خدا بپرس که چگونه گاوی را بکشیم؟»

پیام آمد آن گاو نه پیر از کار رفته باشد و نه جوان کار ندیده.

سپس از رنگ گاو پرسیدند. جواب آمد زرد ناب باشد. باز هم ایراد گرفتند که این نام و نشانی بسنده نیست و خدای تو باید ویژگی­های دیگری از  این گاو بدهد. حضرت موسی (ع) از آن همه ایراد و بهانه به ستوه آمد و باز  به کوه طور رفت، پیام آمد که این گاو باید رام باشد، زمینی را شیار نکرده باشد، از آن برای آبکشی، برای کشاورزی استفاده نکرده باشند و کاملاً بی عیب و یکرنگ باشد.

بنی اسرائیل گاوی به این نام و نشان را پس از مدّت­ها جستن و پرس­و­جو یافتند و از صاحبش به بهای گزافی خریداری کرده سر بریدند و سرانجام کُشندۀ آن جوان را به روشی که نوشته شد یافتند.

از آن پس این داستان زبانزد مردمان شد و «ایراد بنی اسرائیلی» نام گرفت.

ایاب و ذَهاب به معنای «برگشتن و رفتن»؛ «آمد و شد» دو مصدر عربی است؛ إیاب را نادرست تلفّظ می­کنیم. اَیاب درست نیست و ایاب بر وزن نیام است.

آبَ : برگشت - یَؤوبُ : بر می گردد - إیاب : برگشتن

خود عرب ذَهاباً و مجیئاً یا ذَهاباً و إیاباً و در زبان گفتاری راحة و جَیّة می­گوید. بهتر است از واژۀ فارسی بهره ببریم؛ زیرا هدف از سخن گفتن فهمیدن و فهماندن است و اگر از واژه­های دشوار و ناآشنا استفاده کنیم، زبان را به ناتوانی می­کشانیم.

ما ایرانیان در بهره­گیری از واژگان زیبای عربی فزون­روی کرده­ایم. اینکه از توانایی­های دیگر زبان­ها بهره ببریم کاری پسندیده است که در همۀ زبان­های جهان هست از جمله در زبان عربی که چند هزار واژۀ فارسی در آن راه یافته است. در کتاب استاد دانشگاه الأزهر دکتر محمّد التونجی به نام مُعجَمُ الْمُعَرَّباتِ الْفارِسیَّةِ نزدیک به دو هزار واژۀ فارسی دخیل در عربی آمده است؛ امّا همین عرب­ها در بهره ­گیری از واژگان دیگر زبان­ها خردورانه کار می­کنند.

خوب است به جای واژه ­های ناآشنایی مانند استیصال بگوییم درماندگی یا بیچارگی و از سوی دگر به بیراهه تعصّب نیز گام بر نداریم و نخواهیم که زبان را از هر واژۀ غیر فارسی پاک کنیم که این کار نه تنها نشدنی است که بسی ناخردمندانه می­نـماید؛ چرا که زبان سره یافت نـمی­شود و زبان­ها از همدیگر یا واژه ستانده­ اند و یا به هم واژه داده ­اند و این کار زبان­ها را نیرومندتر ساخته است.

آوی سنت جامۀ دانش ­آموختگان (فارغ التحصیلان) در مراسم پایان دوره تحصیلات عالیه همان جامۀ ابوعلی سینا است.

گاهی یک نـماد فرهنگی از جایی رشد می کند سپس فراگیر می­گردد. واژه، فرهنگ، باور، فن­آوری و بسیاری از چیزها از جایی به جای دیگر در حال حرکتند.

این نام چیزی شبیه نام ابوعلی سینا در زبان­های غربی است. این جامه همان لباس بوعلی سیناست. همان جامۀ گشاد و همان دستار ایرانیان خراسان که به شکل کتاب برای آسانی در­آمده است. دانش­آموختگان خارجی (فارغ التحصیلان) یک لباس بلند مشکی بر تن می­کنند و یک کلاه چهارگوش که از یک گوشۀ آن یک منگوله آویزان است بر سر می نهند سپس لوح فارغ التحصیلی را می­خوانند.

«آوی سنت» دگرگون شدۀ «ابو سینا» است.

آنان به گرامی­داشت «آوی سنت» که همان «ابن سینا»ی ایرانی است جامه بلند رداگونه می پوشند، آن کلاه هم نشانۀ همان دستار است ولی کمی فانتزی شده و منگولۀ آن نـمادی از گوشه دستار خراسانی که ایرانیان در گذشته دور از گوشه دستار آویزان می­کردند و به دوش می انداختند.

برخی این جامه را نـماد غرب­زدگی می­ انگارند و می­گویند این جامۀ کشیشان است.

دربارۀ ریشه­ یابی این واژه اختلاف نظر هست؛ ولی همۀ این گفته ­ها شباهت بسیار دارند:

در انبار کالایی در آمریکا یا انگلیس، کارگر کم­سوادی کار می­کرد. او باید کالای درون هر گونی را می­شمرد و اگر شمارش درست بود می­نوشت All Correctکه در انگلیسی به معنای «بسیار خوب» است.

و چون این کارگر کم ­سواد بود و نوشتن این واژه را به خوبی  نـمی­دانست،

با بهره گیری از صدای نخستین واژه­­ ها، نشانه­ای روی گونی­ ها می­نهاد؛ وی به جای All از O و به جای Correct  از K بهره می­گرفت و به جای واژۀAll Correct   روی گونی­ ها می­نوشت: ok

هنگامی­ که از او دربارۀ ok پرسیده شد که یعنی چه؛ مایۀ خندۀ دوستانش شد. آنها نیز از روی شوخی و خنده همین کار را کردند.

به کارگیری واژۀok  کم ­کم فراگیر شد و در دیگر انبارها و بعدها در جاهای دیگر گسترش یافت. از آنجا که واژۀ خوش ­آهنگی است و در زبان به سادگی می ­چرخد ؛ نزد همگان پذیرفتنی شد.

داستان­های دیگری نیز گفته شده است که بسیار فرق دارد.

احتمالاً ریشۀ واژۀ آنفلوانزا واژۀ عربی «أَنفُ الْعَنزَة» به معنای «بینی بز» است.

شاید کسانی که دچار این بیماری می­شدند، عطسه­ هایی مانند بز می­کردند و یا بینی آنان مانند بز می­شد و یا چیزی مانند این. در این صورت این واژه در روزگار پیشرفت مسلمانان در پزشکی به زبان­های غربی وارد و به شکل آنفلوانزا در آمده است.

در زبان­های غربی تقریباً اغلب به شکل Influenza تلفّظ می­کنند.

سه واژۀ عَنزة، ماعِز و تیس در عربی به معنای بز است.

ریشۀ واژۀ آنتیک واژۀ عربی العَتیق به معنای کهنه است. البتّه ما در فارسی از واژۀ عَتیقه نیز بهره می بریم که ریشه ­اش عربی است.

دو نظر در این باره هست:

  1. آش نام دیگری برای غذا بوده است.
  2. در گذشته کار اصلی آشپزها پختن آش بود و خوراکی­هایی مانند پیتزا، ساندویچ و ماکارونی همان­ گونه که از نامشان پیداست غربی­اند و برخی خوردنی­های دیگر نیز نوین هستند؛ مانند جوجه کباب و کوکو. خانم­ها خوراکی­هایی مانند آبگوشت، قورمه سبزی، زرشک پلو با مرغ و ... را فراهم می­کردند و در نشست­هایی مانند مراسم تاسوعا و عاشورا این آقایان بودند که معمولاً آش می­پختند و به آنها آشپز گفته شد. بعدها آشپزها خوراکی های دیگر نیز درست کردند. ولی نام آشپز همچنان روی آنها ماند گرچه آش نـمی­ پختند و سرگرم خوراکی دیگری بودند.

آس(سنگ گِرد) + مان (پسوند همانندی): مانند سنگ آس

این تشبیه به این دلیل است که به پندار پیشینیان آسمان گِرد همچون سنگ بزرگ آسیاب است که بر فراز زمین در حال چرخش است. بخش نخستین این واژه را می­توان در واژه­های آسیاب، دَستاس و خَراس نیز دید.

ریشۀ واژۀ اُسطوره به درستی پیدا نیست. Story  در انگلیسی و أُسْطورَة در عربی تصادفاً همانند نیستند. شاید اسطوره واژه­ای عربی و از فعل «سَطَرَ: نوشت» باشد.  

شاید هم واژۀ معرَّب واژۀ یونانی «ایستوریا»   Istoriaباشد که در انگلیسی به صورت هیستوری History به معنای تاریخ و سْتوری Story به معنای داستان شده است.

برخی نیز ریشه­اش را فارسی می­دانند که وارد عربی شده است. جمع اسطوره، اَساطیر است. گاهی اسطوره را استوره نیز می­نویسند.

هنگامی که اسطوره های گوناگون جهان را بررسی می­کنیم همانندی­هایی در آنها می­بینیم، مثلاً طوفانی که همۀ جهان زیر آب می­رود و به جز چند تن بقیّه کشته می­شوند، در میان مردم یونان، بین النهرین، هند، عبریان و اقوام مایا و آزتک در آمریکای لاتین، رایج بوده است.

شاید خاستگاه همۀ اساطیر از یک سرزمین باشد و این خاستگاه آغازین تمدّن بشری ایران، بابل، هند یا مصر باشد. گاهی شباهت­هایی میان اسطوره­های یونان کهن با ایران باستان و نیز مکاتب توحیدی وجود دارد. داستان کیومرث پیشدادی که نخستین انسان است، شبیه داستان حضرت آدم (ع) است. داستان جمشید و سلیمان (ع) نیز شباهت بسیار دارد.

تلفّظ درست «اُستُوا»، «اِستِواء» است در فارسی همزۀ آخر کلماتی مانند زهراء، ابتداء، انتهاء، صحراء و شهلاء را می­اندازیم. پس اِستِواء را استوا می­نویسم. اما اُستُوا تلفظ نادرست این کلمه است. این مشکل الفبای ماست که کسی در اندیشۀ اصلاح آن نیست و موجب می­شود در بسیاری از موارد کلمات نادرست ادا شوند. چون ما حرکت­گذاری انجام نـمی­دهیم لذا این مشکل کاملاً طبیعی است.

نـمی­دانیم دیااُکو نخستین شاه ماد است یا دَیّااُکو؟

جُنوب درست است یا جَنوب؟

شُمال است یا شِمال یا شَمال؟

مِعده یا مَعِده؟

چِنین یا چُنین؟

مَحْوَطه یا مُحَوّطه؟

و صدها مثال دیگر.

استوا یعنی مساوی بودن و مصدر ثلاثی مزید است.

اِستَوی ، یَستوی ، استواء بر وزن اِفْـتَـعَـلَ، یَفتـَعِلُ، اِفتِعال از باب افتعال و ثلاثی مزید است.