نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۲۰۹ مطلب با موضوع «ریشۀ واژه» ثبت شده است

از آنجا که بنیانگذار پست در جهان ایرانیان زمان کورش و داریوش در دوره امپراتوری هخامنشی بودند، حدس می زنم پست همان پوست باشد که نامه را روی آن می نوشتند و بَرید به معنی پست هم همان بُریده یا دم بریده باشد . زیرا در آن دوره در چاپارخانه ها دم اسب را برای اینکه سریع تر بدود کوتاه می کردند. در فرهنگ های عربی ریشه بَرید را فارسی می دانند.

در عربی معاصر چنین کلماتی را به کار می‌برند:
 (ألتونْجیّ) آلتون + چی = زرگر، طلاچی
آلتون نامی ترکی به معنای زر سرخ است. مانند قِزِل که آن هم به معنای طلاست.
(جَزْمَجِیّ) جزمة: چکمه + چی = کفشدوز
(أجْزاجیّ) أجزاء + چی = داروخانه‌دار معادل الصَّیدَلی یا الصیدلانی

در عراق
الشکرجی (الشَّکَر + چی): شکرچی، شیرینی‌فروش مثل جواد الشکرجی هنرمند عراقی. معادل الحَلوانیّ

ریشۀ دو واژۀ ماسک و فرنطینه

Mask : ماسک، نقاب
این واژه در زبان فرانسه واژه masque ، در زبان ایتالیایی واژه maschera و  mascara است که همگی از واژه maskharah (مسخره) در عربی برگرفته شده اند؛ زیرا پوششی مسخره بر رخسار بوده است. در گذر زمان گستردگی معنایی یافته است.
 

ریشۀ واژۀ قَرَنطینه

از واژۀ ایتالیایی quarantina یا quaranta giorni گرفته شده و مربوط به بندر ونیز در سدۀ هفدهم میلادی و به معنای دورۀ چهل روزه است.
امّا در زبان فارسی، قرنطینه از واژۀ فرانسوی quarantaine که از همان ریشه می‌باشد برگرفته شده‌است.
کارانتین، مُعَرَّب شده و به قَرَنطینه تبدیل شده است. این در حالی است که در عربی👳 بدان «حَجر صِحّی» گفته می‌شود و نیازی به تعریب کارانتین نبوده است.😉 درست مانند واژۀ «کَند» که در فارسی بیهوده آن را معرَّب کرده و «قند» تلفّظ کرده ایم. حال آنکه عربی چای را با قند نمی نوشد. خوب شد که «کندو» را «قَندو» نکرده ایم.

تبدیل کاف به قاف در معرَّب سازی کاری رایج است؛ مثال:

کوهستان: قُهِستان/ کَندَک: خندق/ سوکراتیس: سقراط/ روچیک یا روزیک: رزق/ نَرمَک: نَرمَق جمع آن نَمارِق

دانشنامه نام‌ها و واژه‌ها📕


دانشنامۀ نامها و واژه ها. عادل اشکبوس. انتشارات مدرسه

در گویش عربی خوزستان《أکو》 یعنى 《هست》 و کوتاه شده‌ی 《یکون》 می‌باشد.
 《ماکو》 یعنی 《نیست》 و کوتاه شده‌ی 《ما یکون》 می‌باشد.
خُبُز ماکو. یعنی نون نیست.
کل شی أکو. یعنی همه چی هست.
در گویش حجازی و شامی 《فی》 و 《مافی》 معادل 《أکو》 و 《ماکو》 در عراق و خوزستان است.

«حَلیب»🥛 به معنای «شیر» است که در گذشته به جای آن «لَبَن» گفته می‌شد. 
امروزه در زبان عربی «لَبَن» به معنای «ماست» یا «دوغ» شده، ولی در متون کهن «لَبَن» به معنای «شیر» بوده است. 
در عربستان سعودی «زُبادی» و در عِراق «رَوبَة» به معنای «ماست» می‌باشد. 
واژۀ «أَلْبان» در عربی برابرِ «لبنیّات» جمع «لَبَن» است. 
مولوی سراینده‌ی نامدار ایرانی می‌فرماید:
تا نگرید ابر کی خندد چمن 🌧 
تا نگرید طفل کی نوشد لبن🍼
واژه‌ی دوغ نیز از مصدر دوختن (دوغدن) است که در آغاز به معنای شیر بوده و در نام مادر زرتشت پیامبر یعنی دغدو یا دوغدویه و نیز واژه‌ی دختر (دوغدر)به معنای شیردوشنده به کار رفته است.
خوانش (شیر) نوشیدنى🥛 و (شیر) جنگل🦁 در زبان‌هایی مانند کُردى درست و در فارسى ایران نادرست است. تاجیک‌ها و افغان‌ها درست خوانش می‌کنند.
در فارسی هر دو یکسان خوانده می‌شود.
دانشنامه‌ی نام‌ها و واژه‌ها📕
انتشارات مدرسه🏢

جمعِ «قَطْر» می شود: «قِطار» 
«قِطار» به «باران» نیز گفته مى شود💦💦💦 💦💦💦💦💦💦
سپس به علِت استعاره به «شتران پىِ همدیگر» 🐫🐫🐫🐫🐫🐫🐫🐫🐫🐫قطار گفتند؛

سپس به «قطار امروزی» 🚃🚋🚋🚋🚋🚋🚋🚋به دلیلِ شباهت به آن «شترها» قطار گفتند؛

پس در اصل قطار جمع است نه مفرد.

بی‌گمان واژۀ «واجِبات» جمع «واجب» نیست؛ بلکه جمعِ «واجِبة» است؛ البتّه این یک بحث ریشه‌یابی واژگانی است و این چیزی است که در آموزش صرف و نحو گفته نمی‌شود.
دلیل:
مى‌خواهیم براى «کوه» صفت بیاوریم؛ مى‌گوییم «اَلْجَبَلُ الشّاهِقُ» یا «اَلْجَبَلُ الرّاسی».
اگر براى جمع آنها صفت بیاوریم مى گوییم: «الجبال الشاهقة» یا « الجبال الراسیة» یا «الشاهقات» و «الراسیات». 
البته مى‌دانید مفرد جبال، جبل و غیر عاقل است.
ولى با گذرِ زمان این صفت را - که جمع است و موصوف مذکرش را از دست داده - به تنهایی به عنوان کنایه از موصوف به کار برده ایم و می گوییم: «اُنظُرْ إلى الراسیات.» یا «اُنظُرْ إلَی الشاهقات.» و منظورمان یقیناً از «الشاهقات» و «الراسیات» کوه‌ها می‌باشد.
اکنون آیا مى‌توانیم بگوییم راسیات جمع راسی است، به این دلیل که مفرد جبال جبل و مذکر است؟!
 بنابر توضیح فوق مفرد راسیات و شاهقات راسیة یا شاهقة است نه راسی و شاهق ولى چون موصوفش را از دست داد به نظر می رسد جمع راسی و شاهق است.
مثل کلمۀ الماشیة به معنای چارپایان.
ماشیة مفرد و صفتِ جانشینِ موصوف است؛ «اَلْماشیة» یعنى «الأنعام الماشیة»سپس «الأنعام» حذف شده و صفت جانشین موصوف شده است. 
یا مانندِ «اَلْمارّة» به معنای «رهگذران» که در اصل «الناس المارة» بوده است؛ سپس «الناس» حذف شد و «المارة» تنها ماند.
ولى با نگاه نخست به ذهن این گونه خطور مى کند که این کلمات جمع اند؛ در حالى که مفردند و صفت جانشین موصوف اند.
 

بازَرگان پیوند (بازار + گان) است. پس بازرگان صفت نسبی است؛ مانند: گروگان، دِهگان (دهقان)، رایگان، دَهگان.

بازرگان یعنی کسی که در بازار کار می کند. شاید «بازار» نیز پیوند (باز + آر) باشد. بازار جای بازآوردن کالا. زیرا پیوسته کالا آورده و بُرده می شود. این تنها یک گمان زبان شناسانه است.

راپوری نویسندۀ غیاث اللغات احتمال داده که ریشه اش «اَبازار» باشد و نوشته است:

«ظاهراً در اصل اَبازار بوَد؛ زیراکه در چُنین جاها اکثر اطعمه و اباها می فروخته اند و به مرور ایّام به معنی مطلق جای فروختن استعمال یافته است.»

شاید نیز ریشه اش «باز+ آر» باشد؛ باز به معنای دوباره و آر به معنای آورنده؛ یعنی جایی که همواره کالاها را برای فروش باز آورند.

ریشۀ واژۀ باتوم یا باطوم bâton فرانسوی است. یعنی «تکه چوب یا فلز یا پلاستیکی که برای ایجاد نظم عمومی به دست نیروهای پلیس قرار می­گیرد تا ناراضیان را سرکوب کند.»

در انگلیسی batons است. پس باید در فارسی باتون نوشته و خوانده شود، ولی می­ بینیم که این گونه نیست.

خواندن واژۀ باتون به صورت باتوم طبیعی است. همۀ زبان­ها کلمات دخیل را دستکاری می­کنند. ولی نوشتن آن با «ط» نادرست است؛ زیرا «ط» ویژۀ کلمات دارای ریشه عربی است.