نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۲۰۹ مطلب با موضوع «ریشۀ واژه» ثبت شده است

« دَمِت گـَـرم » یعنی « آفرین بر تو که کار بجایی انجام دادی . یا سخن زیبایی بر زبان راندی. »

« دَم » به معنای « نَفَس » و نیز « دهان » است . « گرم » نیز که آشکار است .  پس « دمت گرم » یعنی : « نفست گرم بادا  ! » نفس سرد کنایه از مرگ است و خوب نیست . نفس گرم نشانه تندرستی است .

« دوز » واژه ای  ترکی به معنی نمک است. امروزه در بسیاری از گویش های عامیانه عربی به کار می رود. چیزی مانند « زِکی » در فارسی که گاهی برای ریشخند از آن استفاده می شود با این فرق که زکی مؤدّبانه تر از آن است .
   اما چگونگی رفتن این واژه از ترکی به عربی و دگرگونی معنایی آن داستانی خواندنی دارد .
حکومت عثمانی از بازرگانان بابت کالاهای که خرید و فروش می کردند مالیات می گرفت. در میان کالاها تنها نمک مالیات نداشت و بازرگانان برایش مالیاتی به حکومت عثمانی نمی پرداختند. به همین خاطر بازرگانان عرب هنگامی که از برابر سربازان و  بازرسان ترک می گذشتند می گفتند: دوز دوز! منظرشانت این بود که بارمان نمک است . و  بدین سان از پرداخت مالیات می گریختند. کم کم معنای این کلمه دگرگونه و اهانت آمیز شد  و بازرگانان عرب آنرا برای ریشخند ماموران عثمانی می گفتند درحالی که این کلمه در اصل به معنای نمک است.این واژه امروزه در لهجه های عربی  به شکل "تز"، " طز" و "طظ" نوشته می شود.
مبادا این واژه را در هنگام غذا خوردن یک عرب حتی از روی شوخی به او بگویید .

سواد یعنی سیاهی و یک مصدر عربی است. کسانی که بلد بودند بنویسند  در حقیقت کاغذ سفیدی را سیاه می کردند . یعنی توانایی سیاه کردن کاغذ را داشتند . از این رو به آنان « با سَواد » گفته شد .این کلمه در عربی معادل ندارد و بدان می گویند : « الّذی یعرف الکتابة » پس ما ایرانیان واژه بامزه ای را از پیوند دو واژه ( با+سواد) ساخته ایم و دریافت نوینی به آن بخشیده ایم .

اِملاء نیز یعنی پُر کردن و هم خانواده ی مَملو است. زیرا در گذشته ای نه چندان دور که کاغذ گران  و دست نیافتنی بود برای نوشتن همه جای آن را پُر می کردند و جای خالی بر جای نمی ماند . پس براستی که با سواد ، با سواد بوده ؛ چون همه ی کاغذ را سیاه می و همچنین کاغذ را هم پر می کرد .

 

 

چاخان/ آقا/آغا/ بیگ/ بیگم/ خان/ خانم/ خپل / قُرُمساق / اُلاغ /یوغور / قلدر/ آلتون( زر)/ اردو/ ایل / ایلخان/ایلچی/بَهادُر/تومان ( به معنی ده هزار)/سوغات/سیورسات/قورچی/نوکر / یاسا( به معنی قانون)/ یاغی

 

 

 

خَرابات ظاهراً جمع خرابه و به معنی ویرانه هاست .در ادبیّات فارسی منظور از آن جایگاه بی اعتنایی به دنیا و آداب و رسوم و جای رسیدن به پروردگار است .

ولی  ریشه ی خرابات ، « خْـوَر آباد » است . واژه ی « خْـوَر آباد » یعنی جایگاه خورشید . هنوز در کُردی ( کردی فَهلَوی )به خورشید می گویند « خْـوَر » و در نام « خراسان » نیز که پیوند « خْوَر + آستان » است  و به معنی جایگاه خورشید است ؛ نام خور دیده می شود .

از آنجا که در آیین های یکتاپرستی روشنایی نماد پروردگار زمین و آسمان هاست  واژه ی « خْـوَر آباد » بیانگر  پرستشگاه  است واژه ی « مِهراب » که در عربی به صورت « مِحراب » به کار رفته است نیز دارنده ی واژه ی « مِهر » است که به معنای خورشید است .محراب را به نادرست در دستور زبان عربی اسم مکان می دانند حال آنکه اسم مکان بر وزن مَفعَل ، مَفعِل و مَفعَلَة است  و مِحراب بر وزن مِفْعال  اسم آلت می شود . شُوَنــد ( دلیل )این نادرستی این است که ریشه اش را ندانسته اند. مهراب نیز همچو خرابات بار معنایی همانندی دارد .

 

 

تلفن پیوند (تله + فون ) است .این واژه از زبان فرانسه به فارسی آمده اما ریشه یونانی دارد. تله در زبان یونانی در واژه هایی مانند تلگراف ، تلگرام ، تله کابین ، تله سی به معنی دور است و فون  نیز در این زبان شنیدن است . ای کاش همان آغاز کار اختراع تلفن ما به فارسی آن را دور شنو می نامیدیم .

پس تلفن یعنی شنیدن از راه دور .

اما موبایل، یا مُبایل. تلفن همراه (نام رسمی)، تلفن بدون سیم. این واژه انگلیسی است و در این زبان بصورت «Mobile» نوشته می گردد.موبایل در واژه اتوموبیل نیز هست . جالب است که برایش نام فارسی تلفن همراه برگزیده شده ناآگاه از اینکه بخش نخست آن بیگانه است . یعنی تغییر نام از موبایل به تلفن همراه کاری بیهوده بوده است . چون دست کن موبایل تک واژه است و تلفن همراه دو واژه ای است .

خَرابات ظاهراً جمع خرابه و به معنی ویرانه هاست .در ادبیّات فارسی منظور از آن جایگاه بی اعتنایی به دنیا و آداب و رسوم و جای رسیدن به پروردگار است .

ولی  ریشه ی خرابات ، « خْـوَر آباد » است . واژه ی « خْـوَر آباد » یعنی جایگاه خورشید . هنوز در کُردی ( کردی فَهلَوی )به خورشید می گویند « خْـوَر » و در نام « خراسان » نیز که پیوند « خْوَر + آستان » است  و به معنی جایگاه خورشید است ؛ نام خور دیده می شود .

از آنجا که در آیین های یکتاپرستی روشنایی نماد پروردگار زمین و آسمان هاست  واژه ی « خْـوَر آباد » بیانگر  پرستشگاه  است واژه ی « مِهراب » که در عربی به صورت « مِحراب » به کار رفته است نیز دارنده ی واژه ی « مِهر » است که به معنای خورشید است .محراب را به نادرست در دستور زبان عربی اسم مکان می دانند حال آنکه اسم مکان بر وزن مَفعَل ، مَفعِل و مَفعَلَة است  و مِحراب بر وزن مِفْعال  اسم آلت می شود . شُوَنــد ( دلیل )این نادرستی این است که ریشه اش را ندانسته اند.  مهراب نیز همچو خرابات بار معنایی همانندی دارد .

 

 

جواهر جمع جوهر است و جوهر عربی شده ی گوهر .

 گوهر یعنی سنگ پر بها و ارزشمند . عربها گوهر را تبدیل به جوهر و سپس جواهر کردند و به خودمان پس دادند . اما امروزه آنان دیگر از این واژه بهره نمی برند بلکه مُـجَـوهَرات را به جایش استفاده می کنند.

جالب است بدانید که واژه انگلیسی  jewelry  نیز از همین ریشه است.

بسیاری از سنگ های با ارزش  در عربی نام فارسی دارند .مانند : زمرد ، زبرجد ، لعل ، فیروزج ، الماس ( نیاز به ال ندارد . اصل آن بی ال درست است . پس از ورود به عربی حرف شناسه ی ال گرفت . و در فارسی آن را با ال به کار می بریم . حال آنکه « ماس » درست تر است .در شمال دینور بالتر از میانراهان در استان کرماشان « کرمانشاه» گردنه ای به نام « مِله ماس ـ هست . یعنی گردنه ی الماس .)  یاقوت ( برخی یاقوت را یونانی می دانند )

 

 

برخی را باور این است که نماز از مصدر نمیدن به معنی خم شدن و تعظیم کردن است . در کردی فَهلَوی یا فیلی  فعل «بِنَم » به معنی « خم کن » هنوز به کار می رود . و می گویند «نماز »بن مضارع «نمیدن »است .

ببینیم در لغتنامه دهخدا در باره ی نمیدن چه آمده است .

نمیدن . [ ن َ دَ ] (مصدر است  ) میل کردن . توجه نمودن . ۞ (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
کارم شهوی و غضبی بود شب و روز
بر خویشتن از عجب و تکبر بنمیدم .

خواجه نصیرالدین طوسی .


وقت مرگ آید در آن سو می نمی
چون که دردت رفت پس چون اعجمی .

مولوی .


 

برخی نیز می گویند : نماز (نه + ماز ) است و ماز یعنی پیچ و خم و نماز یعنی پیچ و خم ندارد .بلکه راه راستی به سوی خداست .

اما گروه دیگر می گویند :  در زبان پارسی باستان ( دوره‌ی ساسانیان) ، نماز عبارت بود از کرنش و نیایشی که فرودستان  نسبت به بالادستان و ایزدان انجام می‌دادند این واژه در متون دینی باستان «نماچ» تلفظ شده. برابر  آنچه در کتاب «مینوی خرد» آمده است ،نماز در برابر ایزدان در سه زمان«سه‌پاس» انجام می‌گرفت که عبارت بودند از بامداد، نیمروز، و ایوار( غروب). شاید واژه «سپاس» که امروز در زبان ما رایج است ریشه در همان «سه‌پاس» داشته باشد. این‌هم که ما ایرانیان نمازهای پنج‌گانه را در سه نوبت می‌خوانیم شاید بی‌ارتباط با این ریشه تاریخی نباشد

 

 

ریشه ی واژه ی « قَـهرمان » واژه ی « کَهرمان » است . راست این است که قهرمان گونه ی عربی شده ( مُعَرَّب ) واژه ی « کهرمان » است . کهرمان یا قهرمان پیوندی از « کهر » یا « کار » + « مَن » یا « مان » است .

پس قهرمان یا همان کهرمان به معنی « مرد کار » است . منظور از مرد آدمی است . انسانی که کارکُن و کارآمد است . کار او بی مانند است .

« مَن » در واژه های دیگری مانند : دُش+ مَن / به + من / هو+ من  نیز یافت می شود .

در عربی قهرمان را « بَطَل » می نامند . « بَطَل » یعنی : « بَطَلَ دَمَ الحَریف. » یعنی : « خونِ حریف را باطل ساخت. »

در انگلیسی واژه ی hero به کار می رود . این واژه یادآور فریادی است که ناخودآگاه آدمی از درون برمی آوَرد. پس hero همان صدایی است که برای آفرین گویی بر زبان می آید . واژه ی « هورا » بدین واژه همانندی دارد .