نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۱۹۷ مطلب با موضوع «ریشۀ واژه» ثبت شده است

ریشۀ اکو و ماکو در گویش عربی خوزستان

در گویش عربی خوزستان《أکو》 یعنى 《هست》 و کوتاه شده‌ی 《یکون》 می‌باشد.
 《ماکو》 یعنی 《نیست》 و کوتاه شده‌ی 《ما یکون》 می‌باشد.
خُبُز ماکو. یعنی نون نیست.
کل شی أکو. یعنی همه چی هست.
در گویش حجازی و شامی 《فی》 و 《مافی》 معادل 《أکو》 و 《ماکو》 در عراق و خوزستان است.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

شیر و حلیب

«حَلیب»🥛 به معنای «شیر» است که در گذشته به جای آن «لَبَن» گفته می‌شد. 
امروزه در زبان عربی «لَبَن» به معنای «ماست» یا «دوغ» شده، ولی در متون کهن «لَبَن» به معنای «شیر» بوده است. 
در عربستان سعودی «زُبادی» و در عِراق «رَوبَة» به معنای «ماست» می‌باشد. 
واژۀ «أَلْبان» در عربی برابرِ «لبنیّات» جمع «لَبَن» است. 
مولوی سراینده‌ی نامدار ایرانی می‌فرماید:
تا نگرید ابر کی خندد چمن 🌧 
تا نگرید طفل کی نوشد لبن🍼
واژه‌ی دوغ نیز از مصدر دوختن (دوغدن) است که در آغاز به معنای شیر بوده و در نام مادر زرتشت پیامبر یعنی دغدو یا دوغدویه و نیز واژه‌ی دختر (دوغدر)به معنای شیردوشنده به کار رفته است.
خوانش (شیر) نوشیدنى🥛 و (شیر) جنگل🦁 در زبان‌هایی مانند کُردى درست و در فارسى ایران نادرست است. تاجیک‌ها و افغان‌ها درست خوانش می‌کنند.
در فارسی هر دو یکسان خوانده می‌شود.
دانشنامه‌ی نام‌ها و واژه‌ها📕
انتشارات مدرسه🏢

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ریشۀ واژۀ قطار

جمعِ «قَطْر» می شود: «قِطار» 
«قِطار» به «باران» نیز گفته مى شود💦💦💦 💦💦💦💦💦💦
سپس به علِت استعاره به «شتران پىِ همدیگر» 🐫🐫🐫🐫🐫🐫🐫🐫🐫🐫قطار گفتند؛

سپس به «قطار امروزی» 🚃🚋🚋🚋🚋🚋🚋🚋به دلیلِ شباهت به آن «شترها» قطار گفتند؛

پس در اصل قطار جمع است نه مفرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ واژۀ واجبات

بی‌گمان واژۀ «واجِبات» جمع «واجب» نیست؛ بلکه جمعِ «واجِبة» است؛ البتّه این یک بحث ریشه‌یابی واژگانی است و این چیزی است که در آموزش صرف و نحو گفته نمی‌شود.
دلیل:
مى‌خواهیم براى «کوه» صفت بیاوریم؛ مى‌گوییم «اَلْجَبَلُ الشّاهِقُ» یا «اَلْجَبَلُ الرّاسی».
اگر براى جمع آنها صفت بیاوریم مى گوییم: «الجبال الشاهقة» یا « الجبال الراسیة» یا «الشاهقات» و «الراسیات». 
البته مى‌دانید مفرد جبال، جبل و غیر عاقل است.
ولى با گذرِ زمان این صفت را - که جمع است و موصوف مذکرش را از دست داده - به تنهایی به عنوان کنایه از موصوف به کار برده ایم و می گوییم: «اُنظُرْ إلى الراسیات.» یا «اُنظُرْ إلَی الشاهقات.» و منظورمان یقیناً از «الشاهقات» و «الراسیات» کوه‌ها می‌باشد.
اکنون آیا مى‌توانیم بگوییم راسیات جمع راسی است، به این دلیل که مفرد جبال جبل و مذکر است؟!
 بنابر توضیح فوق مفرد راسیات و شاهقات راسیة یا شاهقة است نه راسی و شاهق ولى چون موصوفش را از دست داد به نظر می رسد جمع راسی و شاهق است.
مثل کلمۀ الماشیة به معنای چارپایان.
ماشیة مفرد و صفتِ جانشینِ موصوف است؛ «اَلْماشیة» یعنى «الأنعام الماشیة»سپس «الأنعام» حذف شده و صفت جانشین موصوف شده است. 
یا مانندِ «اَلْمارّة» به معنای «رهگذران» که در اصل «الناس المارة» بوده است؛ سپس «الناس» حذف شد و «المارة» تنها ماند.
ولى با نگاه نخست به ذهن این گونه خطور مى کند که این کلمات جمع اند؛ در حالى که مفردند و صفت جانشین موصوف اند.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه واژه بازرگان

بازَرگان پیوند (بازار + گان) است. پس بازرگان صفت نسبی است؛ مانند: گروگان، دِهگان (دهقان)، رایگان، دَهگان.

بازرگان یعنی کسی که در بازار کار می کند. شاید «بازار» نیز پیوند (باز + آر) باشد. بازار جای بازآوردن کالا. زیرا پیوسته کالا آورده و بُرده می شود. این تنها یک گمان زبان شناسانه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه واژه بازار

راپوری نویسندۀ غیاث اللغات احتمال داده که ریشه اش «اَبازار» باشد و نوشته است:

«ظاهراً در اصل اَبازار بوَد؛ زیراکه در چُنین جاها اکثر اطعمه و اباها می فروخته اند و به مرور ایّام به معنی مطلق جای فروختن استعمال یافته است.»

شاید نیز ریشه اش «باز+ آر» باشد؛ باز به معنای دوباره و آر به معنای آورنده؛ یعنی جایی که همواره کالاها را برای فروش باز آورند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه واژه باتوم (باتون، باطوم)

ریشۀ واژۀ باتوم یا باطوم bâton فرانسوی است. یعنی «تکه چوب یا فلز یا پلاستیکی که برای ایجاد نظم عمومی به دست نیروهای پلیس قرار می­گیرد تا ناراضیان را سرکوب کند.»

در انگلیسی batons است. پس باید در فارسی باتون نوشته و خوانده شود، ولی می­ بینیم که این گونه نیست.

خواندن واژۀ باتون به صورت باتوم طبیعی است. همۀ زبان­ها کلمات دخیل را دستکاری می­کنند. ولی نوشتن آن با «ط» نادرست است؛ زیرا «ط» ویژۀ کلمات دارای ریشه عربی است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه دو واژه با سواد و املاء

سواد یعنی سیاهی و یک مصدر عربی است. کسانی که بلد بودند بنویسند در حقیقت کاغذ سفیدی را سیاه می کردند. یعنی توانایی سیاه کردن کاغذ را داشتند. از این رو به آنان «با سَواد» گفته شد. این کلمه در عربی معادل ندارد و بدان می گویند: «الّذی یعرف الکتابة.» پس ما ایرانیان واژه بامزه ­ای را از پیوند دو واژۀ (با+سواد) ساخته ­ایم و دریافت نوینی به آن بخشیده ­ایم.

اِملاء نیز یعنی پُر کردن و هم خانوادۀ مَملو است؛ زیرا در گذشته­ ای نه چندان دور که کاغذ گران و دست نیافتنی بود، برای نوشتن همه جای آن را پُر می­ کردند و جای خالی بر جای نـمی­ ماند. پس به راستی که با سواد، با سواد بوده؛ چون همۀ کاغذ را سیاه و کاغذ را هم پر می­کرد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ایراد بنی اسرائیلی

بنی اسرائیل فرزندان یعقوب پیامبر (ع) هستند که پیامبر آنان حضرت موسی (ع) است. آنان از حضرت موسی معجزه می­خواستند. بنی اسرائیل زیر ستم فرعون بودند و در داستان گریز آنان از رود نیل پس از رهایی از آن آن گرفتاری بزرگ به پیامبرشان گفتند: «ای موسی، ما به تو ایمان نـمی­آوریم، مگر آنکه توان خداوندی را در این بیابان به گونۀ دیگری به ما نشان دهی.» پس فرمان خدا بر ابر فرود شد که بر آن مردم سایبانی کند و تـمام مدّتی را که در آن بیابان به سر می برند برای آنها خوردنی فرستاد.

پس از چندی از موسی آب خواستند. حضرت موسی چوبدستی خود را به فرمان خدا به سنگی زد و از آن دوازده چشمه جوشید که  قبیله­های  دوازده­گانۀ بنی اسرائیل از آن نوشیدند و سیراب شدند.

بنی اسرائیل به آن همه نعمت­ها بسنده نکردند و خشنود نشدند و ایراد گرفتند که: یکرنگ و یکنواخت بودن این خوراک با سرشت ما سازگار نیست. به خوراک دگری نیاز داریم. به خدایت بگو که برای ما سبزی، خیار، سیر، عدس و پیاز بفرستد.

در این میانه جوانی از بنی اسرائیل کشته شد و بر سر یافتن کُشندۀ او هنگامه به پا شد. حضرت موسی گفت: «خدای می­فرماید اگر گاوی را بکشید و دم گاو را بر پیکر کشته شده بزنید، کشته  به زبان می­آید و کُشنده  را می­شناساند.»

بنی اسرائیل گفتند: «از خدا بپرس که چگونه گاوی را بکشیم؟»

پیام آمد آن گاو نه پیر از کار رفته باشد و نه جوان کار ندیده.

سپس از رنگ گاو پرسیدند. جواب آمد زرد ناب باشد. باز هم ایراد گرفتند که این نام و نشانی بسنده نیست و خدای تو باید ویژگی­های دیگری از  این گاو بدهد. حضرت موسی (ع) از آن همه ایراد و بهانه به ستوه آمد و باز  به کوه طور رفت، پیام آمد که این گاو باید رام باشد، زمینی را شیار نکرده باشد، از آن برای آبکشی، برای کشاورزی استفاده نکرده باشند و کاملاً بی عیب و یکرنگ باشد.

بنی اسرائیل گاوی به این نام و نشان را پس از مدّت­ها جستن و پرس­و­جو یافتند و از صاحبش به بهای گزافی خریداری کرده سر بریدند و سرانجام کُشندۀ آن جوان را به روشی که نوشته شد یافتند.

از آن پس این داستان زبانزد مردمان شد و «ایراد بنی اسرائیلی» نام گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ایاب و ذهاب

ایاب و ذَهاب به معنای «برگشتن و رفتن»؛ «آمد و شد» دو مصدر عربی است؛ إیاب را نادرست تلفّظ می­کنیم. اَیاب درست نیست و ایاب بر وزن نیام است.

آبَ : برگشت - یَؤوبُ : بر می گردد - إیاب : برگشتن

خود عرب ذَهاباً و مجیئاً یا ذَهاباً و إیاباً و در زبان گفتاری راحة و جَیّة می­گوید. بهتر است از واژۀ فارسی بهره ببریم؛ زیرا هدف از سخن گفتن فهمیدن و فهماندن است و اگر از واژه­های دشوار و ناآشنا استفاده کنیم، زبان را به ناتوانی می­کشانیم.

ما ایرانیان در بهره­گیری از واژگان زیبای عربی فزون­روی کرده­ایم. اینکه از توانایی­های دیگر زبان­ها بهره ببریم کاری پسندیده است که در همۀ زبان­های جهان هست از جمله در زبان عربی که چند هزار واژۀ فارسی در آن راه یافته است. در کتاب استاد دانشگاه الأزهر دکتر محمّد التونجی به نام مُعجَمُ الْمُعَرَّباتِ الْفارِسیَّةِ نزدیک به دو هزار واژۀ فارسی دخیل در عربی آمده است؛ امّا همین عرب­ها در بهره ­گیری از واژگان دیگر زبان­ها خردورانه کار می­کنند.

خوب است به جای واژه ­های ناآشنایی مانند استیصال بگوییم درماندگی یا بیچارگی و از سوی دگر به بیراهه تعصّب نیز گام بر نداریم و نخواهیم که زبان را از هر واژۀ غیر فارسی پاک کنیم که این کار نه تنها نشدنی است که بسی ناخردمندانه می­نـماید؛ چرا که زبان سره یافت نـمی­شود و زبان­ها از همدیگر یا واژه ستانده­ اند و یا به هم واژه داده ­اند و این کار زبان­ها را نیرومندتر ساخته است.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰