چرا به سعدی ، سعدی گفتهاند؟
اَشــکبـوس یک نام پسرانه ایرانی است .معنی آن « فرزند پهلوان » است . به دو صورت اشکْبوس و اشکَبوس آمده است . ریشه ی آن « اَشکپوس » است . « اَشک » همان « اَرَشک » به معنی پهلوان است . « پوس » نیز همان « پسر » است . پس « اشکبوس » می شود « پسر پهلوان » .پسر در اوستایی « پوثْرا » و در سانسکریت « پوتـْرا » بوده است.
این نکته را استاد دکتر میر جلال الدین کزازی در کتاب « نامه باستان » جلد نخست صفحه 231 این گونه بررسی می کند :
«پسر » در پهلوی « پُسَر » بوده است . « ار » در آن پساوند است .
ستاک واژه « پُـس » در پهلوی و دری کهن ، در همین معنی به کار می رفته است .
نمونه را ، رودکی گفته است :
جُز به مادندر نماند این جهان کینه جوی
با پُـسَـنْدَر کینه دارد همچو با دُختَندَرا
نیز دقیقی راست:
پُـس شاه لهراسپ گُشتاسپ شاه نگهدار گیتی ، سزاوار گاه
به گمان ریختی از این واژه« پوس » یا « بوس » را در « اشکبوس » یا « اشکپوس » باز می یابیم به معنای « پورِ اشک »که نام یکی از پهلوانان شاهنامه و هماوردان رُستم است.
این سخن در باره معنی اشکبوس منطقی و به راستی نزدیک تر است .
نام «صَفورا» همریشه با «عُصفور» به معنای «گنجشک» است. عصفور عربی و صفورا عبری است.
«جیران» جمع «جار» واژهای عربی است و با نام دخترانۀ «جیران» فرق دارد.
«جیران» تُرکی و به معنای «آهو» است.
آخوند
شاید واژه «آخوند» کوتاه شدۀ «آقا خواند» باشد. «آقا» به «آ» و «خواند» به «خوند» تبدیل شده است. سپس «آقاخواند» به «آقاخوند» تبدیل شده و «آقا خوند» به «آخوند» تغییر کرده است.
پس آخوند یعنی «آقایی که می تواند بخواند.» از زنجیرۀ پادشاهی صفوی به بعد که مذهب ارزش بسیار یافت و پیشوایان دینی جایگاه والایی یافتند کمکم سواد در دانشهای مذهبی نـمایان شد و هرکه در جهان دانش فرو میرفت، از راه دانش دینی بود که ارج مییافت و نـمود این واژه در این دوره بس نـمایان است.
ضمناً خود واژۀ «آقا» فارسی نیست. احتمالاً این واژه مغولی یا ترکی است و هر واژهای که قاف دارد ترکی، مغولی، عربی و یا مُعَـرَّب (عربی شده) میباشد.
کلمات دارای حرف قاف دریکی از این گروهها واقع میشوند:
دارای ریشۀ عربی. در این صورت تشخیص آنها آسان است؛ زیرا دارای سه حرف اصلی و وزن هستند و به سادگی چندین همخانواده برای آنها ردیف میکنید؛ مانند: تقدیر
همخانوادههایش: مقدّر/ اقتدار / قدرت / قدیر / قادر / قدر / مقتدر و ...»
وزن تقدیر هم تفعیل است.
دارای ریشه مغولی: قلدر / قلچماق /قُـرُمساق
دارای ریشه ترکی: قزل آلا / قره قروت /قره قاتی /اتاق
یک واژه روسی یا سُغدی یا ... : قوری
معرَّب (دارای ریشه فارسی اما عربی شده): قهرمان معرب کهرمان / خندق معرّب کنده یا کندک/قند معرّب کند/ قباد معرب کَواذ
دارای غلط املایی: قورباغه درست آن غورباغه است.
کوتاه شدن (تخفیف) در واژهها پدیدهای طبیعی است. برای نـمونه هفده یا هیفده در ریشه «هَفت ده» و هجده در اصل «هشت ده »و دویست در ریشۀ «دوی سَد» بودهاند. خراسان در اصل «خْــوَرآسان» بوده یعنی سرزمین برآمدن خورشید. مازندران، «ماز اَندَر آن» بوده یعنی «سرزمینی که پیچ و خم در آن است». «بَلبَشو» در اصل «بِـهـِل و بشو» یعنی «بگذار و برو» بوده است. این مثالها نوشته شد تا تبدیل «آقا خواند» به «آخوند » توجیه شود و با خواندن این چند مثال با این شیوه کوتاه شدن کلمات آشنا شوید.
توضیحات دایرة المعارف بزرگ اسلامی در بارۀ واژۀ آخوند چنین است:
(جلد: ۱، شماره مقاله: ۱۰۸، از محمّدعلی مولوی) از این قرار است: آخوند: واژهای فارسی به معنای دانشمند، پیشوای دینی و معلّم. دربارۀ اشتقاق این کلمه آراء مختلف آوردهاند: پاوْل هُرن در «اساس اشتقاق فارسی» آن را از پیشوند «آ» + «خواند» (از فعل خواندن) مرکّب دانسته (صفحۀ ۳)؛ رَدْلُف «خوند» را در این کلمه، مخفّف «خداوند» دانسته، مانند «خاوند» و جزء «خوند» در اسامی میرخوند و خوندمیر (نگاه کنید به: ایرانیکا)؛ محمّد قزوینی جزء اوّل کلمه را مخفّف «آقا» گفته (یادداشتها، ۱/۱) و دهخدا نیز آن را مخفّف «آغا»، و «خوند» را مخفّف «خداوندگار» دانسته است (لغتنامه).
زکی ولیدی طوغان، پژوهشگر ترک در مقالهای که در اسلام آنسیکلوپدیسی نوشته است این کلمه را تلفّظ و تحریفی از آرْخون یا آرگون یونانی، که عنوان روحانیون مسیحی و رؤسای کلیسای نسطوری بوده و در سرزمینهای آسیایی رواج داشته، دانسته است. هیچیک از این اشتقاقات خالی از اشکالات تاریخی و زبانشناسی نیست و هنوز توافق کلّی بر سر اصل و ریشه این کلمه حاصل نشده است.
این کلمه به معنای دانشمند و پیشوای دینی و معلم، در اغلب لهجههای ترکی وارد شده (افندی، ۶؛ ردهاوس، ۴۷) و در اویغوری جدید به صورت «آخنیم» عنوانی است که در خطاب مؤدّبانه به اشخاص داده میشود (اسلام آنسیکلوپدیسی). در میان مسلمانان چین نیز به صورت آهونگ به معنای «امام مسجد» به کار میرود. (دولون، ۴۳۹)
منبع: دانشنامۀ نامها و واژهها. انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس
نام الیاس در قرآن، انجیل و تورات آمده است.
الیاس ایلیا الیا
واژهای عبری است.
اصل آن ایلیَهوَه است.
که ایلیاه و الیاه و الیاس شده
یعنی یَهُوَه خدایم است.
یهوه نام خدای عبرانیهاست.
دانشنامه نامها و واژهها. انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس
در عربی معاصر چنین کلماتی را به کار میبرند:
(ألتونْجیّ) آلتون + چی = زرگر، طلاچی
آلتون نامی ترکی به معنای زر سرخ است. مانند قِزِل که آن هم به معنای طلاست.
(جَزْمَجِیّ) جزمة: چکمه + چی = کفشدوز
(أجْزاجیّ) أجزاء + چی = داروخانهدار معادل الصَّیدَلی یا الصیدلانی
در عراق
الشکرجی (الشَّکَر + چی): شکرچی، شیرینیفروش مثل جواد الشکرجی هنرمند عراقی. معادل الحَلوانیّ
برخی اسمها در عربی ریشۀ عبری دارند. به چند اسم غیر عربی (عبری) دقّت کنید:
إسماعیل (اِسماع + إیل: سَمِعَ اللّٰه): آنکه خدا صدایش را شنید؛ إبراهیم (إب + راهیم: أب رحیم): پدر مهربان؛ زکریّا (زکر + یَهوه: ذَکَرَهُ اللّٰه): خدا او را یاد کرد؛ حَوّاء (حَیاة): زندگی، آدَم: خاکی؛ بِنیامین (بِن + یَـمین): فرزند دست راست؛ سارا: شاهزادهام؛ سالومه: آشتی؛ یونس: کبوتر؛ اِسحاق (یِصحَق: یَضحَک): میخندد؛ إسرافیل (إسراف+ئیل): درخشیدن چو آتش؛ أیّوب: مراجعهکننده به خدا؛ جبرائیل (جبرا + ئیل): مرد خدا؛ دانیال (دانـی + ئیل): خدا داور من است؛ داوود: محبوب؛ سلیمان: آشتی؛ میکائیل (می + کا + إیل = مَن کَإلٰه) کسی که شبیه خداست، چه کسی مثل خداست؛ یَعقوب: گیرندۀ پاشنه (چون هنگام تولّد پاشنۀ پای برادر دوقلویش در دست او بود.)؛ یوسف (یُضیفُ): میافزاید؛ عِزرائیل: یاور خدا؛ یوحَنّا (یحیی): زنده میماند؛ صَفورا (عُصفور): گنجشک[1]
[1] کتاب در دست چاپ انتشارات مدرسه به نام «دانشنامۀ نامها و واژهها» اطّلاعات مناسبی در این باره به شما ارائه میدهد.
حبیب، خَلیل و صَدیق» به معنای دوست هستند. امروزه واژۀ صَدیق به معنای دوست (رفیق) به کار می رود. واژۀ «حبیب» نیز جنبۀ عاطفی دارد. خلیل لقب حضرت ابراهیم 7 است.