نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۱۶۴ مطلب با موضوع «ریشۀ نام» ثبت شده است

برخی اسم­ها در عربی ریشۀ عبری دارند. به چند اسم غیر عربی (عبری) دقّت کنید:

إسماعیل (اِسماع + إیل: سَمِعَ اللّٰه): آنکه خدا صدایش را شنید؛ إبراهیم (إب + راهیم: أب رحیم): پدر مهربان؛ زکریّا (زکر + یَهوه: ذَکَرَهُ اللّٰه): خدا او را یاد کرد؛ حَوّاء (حَیاة): زندگی، آدَم: خاکی؛ بِنیامین (بِن + یَـمین): فرزند دست راست؛ سارا: شاهزاده­ام؛ سالومه: آشتی؛ یونس: کبوتر؛ اِسحاق (یِصحَق: یَضحَک): می­خندد؛ إسرافیل (إسراف+ئیل): درخشیدن چو آتش؛ أیّوب: مراجعه­کننده به خدا؛ جبرائیل (جبرا + ئیل): مرد خدا؛ دانیال (دانـی + ئیل): خدا داور من است؛ داوود: محبوب؛ سلیمان: آشتی؛ میکائیل (می + کا + إیل = مَن کَإلٰه) کسی که شبیه خداست، چه کسی مثل خداست؛ یَعقوب: گیرندۀ پاشنه (چون هنگام تولّد پاشنۀ پای برادر دوقلویش در دست او بود.)؛ یوسف (یُضیفُ): می­افزاید؛ عِزرائیل: یاور خدا؛ یوحَنّا (یحیی): زنده می­ماند؛ صَفورا (عُصفور): گنجشک[1]

 

[1] کتاب در دست چاپ انتشارات مدرسه به نام «­دانشنامۀ نام­ها و واژه­ها» اطّلاعات مناسبی در این باره به شما ارائه می­دهد.

حبیب، خَلیل و صَدیق» به معنای دوست هستند. امروزه واژۀ صَدیق به معنای دوست (رفیق) به کار می­ رود. واژۀ «حبیب» نیز جنبۀ عاطفی دارد. خلیل لقب حضرت ابراهیم 7 است.

«موسیٰ» یا «موشیٰ» ترکیب (مو: آب+ شا: درخت) است.

آسیه همسر فرعون زمانی که چشمش به سبد زیبای روی رود نیل افتاد فریاد زد: «مو شا مو شا» یعنی «آب درخت آب درخت» و سربازان متوجّه می­شوند و سبد زیبای شناور روی آب را که ظاهراً به شاخۀ آویزان درختی گیر کرده بود، از آب در می­آورند.

نام موسی برگرفته از فریاد آسیه (موشا) است.

نام بنیامین (بِن+یامین) به معنای «پسر دست راست» دارای ریشۀ عِبری است. یامین در بنیامین همان یَـمین در عربی است.

واژۀ «آی» در نامِ «آیلار» در تُرکی به معنای «ماه» و پسوند «لار» نشانۀ جمع است.

واژۀ «آی» در نام­های دیگری مانند آیدین، آیناز، آیسان، آیگل، آیسودا نیز وجود دارد.

«آیلار» یعنی آنکه زیبایی­اش مانند چندین ماه است.

واژۀ «اَسْر» در کُردی جنوبی به معنای «اشک» است.

در کُردی شمالی «فِرْمیسک» بدین معناست.

«اَسرین» کنایه است از «دخترِ زیبا و با عاطفه مانند اشک».

املای شهر «توس» در اصل با «ت» است که تحت تأثیر عربی با «ط» نوشته شده است.

مِرّیخ: به زبان عربی همان «بَهْرام» به زبان فارسی است. مِرّیخ چهارمین سیّاره در سامانۀ خورشیدی است. 
دربارۀ معنا و ریشۀ واژۀ مِرّیخ پراکندگی سخن هست.
منحوس و دالّ بر جنگ و خُصومت و خونریزی و ظلم است. (مُنتَهَی الْأرَب) 
گویند سبب تسمیۀ آن سرعتِ سیرش است و برخی گویند به سبب رنگ زرد و سرخ آن است که شبیه مرداسنج (مردار سنگ) باشد. (از أقرَبُ الْمَوارِد).
سبب تسمیۀ آن، تشبیه به آتش است از نظر سُرخی، و گویند مِرّیخ در لغت عبارت از تیر بدون پر است که در حرکت خود پیچ و تاب می¬خورد و ستارۀ مذکور نیز به سببِ به چپ و راست رفتن در حرکت بدین نام خوانده شده است. (از صُبْحُ الْأعشیٰ جلد 2) 
دانشنامه‌ی نام‌ها و واژه‌ها. انتشارات مدرسه. عادل اشکبوس.
https://t.me/ketabearabi

بِلْقِیْس نام دخترانۀ عِبری است. برخی ریشه¬اش را برگرفته از واژۀ یونانی pallaxis، به معنای «دختر باکره» یا «همخوابه» دانسته‌اند و برخی ریشۀ یونانی آن را به معنای «نوعی ابزار موسیقی» دانسته‌اند. برخی بلقیس را از واژۀ اَوِستایی  pairika بر گرفته¬اند که بعدها در فارسی به صورت «پَری» درآمده است. (دانشنامۀ جهان اسلام جلد 4 صفحۀ 73)

برگرفته از کتاب دانشنامه نامها و واژه ها انتشارات مدرسه
 https://t.me/ketabearabi

ریشۀ نام زُلَیْخا یعنی «زلخ» با «زَلق» در عربی به معنای «لغزنده» هم¬ریشه است؛ پس زلیخا یعنی آن که از بسیاریِ زیبایی، موجب لغزیدنِ دیگران است.
زلیخا را می¬توان این گونه نیز معنا کرد: آن که دستش را برای تیراندازی به دوردست تا جایی که می¬تواند بالا می¬برد.
الزَّلْخُ: رَفْعُکَ یَدَکَ فی رَمْیِ السَّهْمِ إِلى أَقصىٰ ما تَقدِرُ عَلَیْهِ تُریدُ بُعْدَ الغَلْوَةِ. 
زَلْخ: بالا بردنِ دست برای تیراندازی به دورترین جای ممکن با نهایت توان. 


 دانشنامه نامها و واژه ها انتشارات مدرسه
 https://t.me/ketabearabi