نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۵۹ مطلب با موضوع «ریشۀ نام شهر» ثبت شده است

ریشۀ نام اَردهال

اردهال آمیزه ­ای از «ارد» + «هر» یا «ارد» +«هار» و نامی باستانی است. «ارد» یعنی «مقدّس» که در نام­هایی مانند اردستان، اردکان، اردشیر، اردبیل نیز یافت می­شود. «هر» یا «هار» به معنای رشته کوه و کوه می­باشد اردهال یعنی کوه پاک و مقدس. «اردهار» با گذشت زمان «اردهال» شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام اَردِستان

اردستان یکی از شهرهای استان اصفهان است. مردم آن در گویش محلّی از آن با نام­های ارسون، اردستون، ارسون، اسوم و اسون یاد می‌کنند. دربارۀ ریشه­یابـیِ نام اردستان هم­سخنی و هم­اندیشی نیست.

اردستان به معنای سرزمین مقدّس است. ارد در اردستان به معنای مقدّس است و در واژه­هایی مانند اردبیل، اردکان و اردشیر نیز یافت می­شود. پیش از اسلام آتشکده‌های بسیاری در این شهر بوده از جمله آتشکدۀ مهر اردشیر.

نام­های کهن آن ارگ‌دستان، ارگستان، ارد استان نوشته شده است.

نظریّات دیگری نیز دربارۀ ریشۀ نام اردستان وجود دارد؛ از آن جمله:

  1. برخی نیز نام اردستان را پیوندی از دو بخش «ارد» به معنی مرد خشمگین و «ستان» به معنای «جا» می­دانند و از آن به عنوان «سرزمین مردان غیور و خشمگین» یاد کرده‌اند.
  2. برخی نیز گویند: اردستان چون از شهرهای ساختۀ اردشیر دراز دست است، نام خود را از او بر گرفته‌ است. نام اردستان، در افسانه‌های فولکلوریک نیز آمده و از جمله بر پایۀ یکی از افسانه‌ها، اردستان جایگاه رستم دستان، جهان پهلوان باستانی بوده و در آغاز ارگ دستان نام داشته و سپس به ارگستان و سرانجام به اردستان تغییر یافته است. بر پایۀ این افسانه طایفۀ لیلاز که از طایفه‌های اردستان به شمار می‌آیند از تبار لیلاز، برادر رستم هستند.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام اردبیل

دربارۀ ریشه­یابـیِ نام اردبیل هم­سخنی و هم­اندیشی نیست.

بیشتر زبان­شناسان و تاریخ­نویسان نام کهن شهر را «آرتاویل» و از ریشۀ اوستایی می‌دانند. این نام از پیوند دو واژۀ «آرتا» به‌ معنای مقدّس که در فارسی میانه تبدیل به «ارد» شده‌ و در نام­هایی مانند اردشیر، اردوان، اردستان و اردکان آمده ‌است و «ویل» تشکیل شده‌است. امروزه در مناطق تالش‌نشین استان، هنوز هم به اردبیل، «آردویل» می‌گویند که معنای «شهر مقدّس» را می‌دهد. در شهر کُردنشین «اَربیل» در کُردستان عِراق نیز همین واژۀ «بیل» به معنای شهر وجود دارد. اَربیل به معنای شهر آریاییان است. ( اَر + بیل ). در آثار نویسندگان کهن نام اردبیل به گونۀ (آرتاویت) ، (آرتاویل) ، (آردویل) و (اردبیل) نوشته شده است. فردوسی و یاقوت حَمَوی چون ساخت آن را به فیروز ساسانی نسبت داده­اند، مازان فیروز یا فیروزگرد نامیده­اند . دکتر سیّد احمدکسروی تبریزی زبان­شناس، اصل آن را «ارتاویل» و مرکّب از دو بخش «آرتا: مقدّس» و «ویل یا بیل: شهر» دانسته است و با این توجیه معنای آن «شهر مقدّس» می­باشد. این معروف­ترین و بهترین نظریّه است.

امّا نظریّات گوناگون دیگری نیز در ریشۀ نام این شهر وجود دارد که در پی یافتن ریشه­ای تُرکی یا تالشی برای آن است و هر دو گروه در درستی نظر خود پافشاری می­کنند و نظریۀ نخستین را درست نـمی­دانند.

  1. اردبیل یا ارده بئل از سه واژه «اَر» که در ترکی به معنای قهرمان و جنگجو و «دَه» ، «دا» یا «آدا» به معنی پدر و «بِئل» است. شوربیل (یاشورقان بئل به معنای کمره شوره زار)، بئلاساغون (پناهگاهی در کمره کوه) ، بئلداشی (سنگ دامنه کوه) ، بیله دره (بیله درق به معنای دماغه کوه) است؛ معنای کلّی «ارده بئل» در زبان ترکی «دامنه کوه پدر قهرمان» یا «سرزمین پدرقهرمان» است. ( به نقل از نشریّۀ آوای اردبیل شماره 54 – 11 اردیبهشت 1378 و با تلخیص )
  2. اردبیل در اصل ارآتابل (ار+ آتا + بل) است. «ار» یعنی «پهلوانی که هرگز شکست نخورده است.» و «آتا» یعنی «پدر»، ارآتا یعنی «پدر شوهر» و بل هم یعنی کمر میانه پس ارآتابل یعنی کمر و کوهپایه ارآتا.
  3. نظریّۀ دیگر اردبیل را واژه­ای تالشی می­داند. (برگرفته از سایتwww.taleshan.com نوشتۀ شهرام آزموده با تلخیص) از آنجا که اردبیل از گذشته­های دور جزو حوزۀ فرهنگی قوم تالش بوده و اینک نیز بسیاری از تالش زبانان در آن ساکن هستند و نام­های دیگری نیز در آنجا هستند که تالشی­اند به نظر می­رسد، باید در میان واژگان تالشی به دنبال معنای اردبیل بود. اهالی نـمین و عنبران و ده­ها روستای استان اردبیل هنوز تالشی زبان هستند. جالب­تر این که در میان واژه­های ترکی اهالی آنجا هنوز هم بسیاری از واژگان تالشی کاربرد دارد. همان­گونه که نام کوه سبلان (سَه یعنی سر + وَ یعنی برف = لون یعنی لانه) و سرعین (سَرین یعنی خُنک) تالشی است، می­توان به این نکته توجه نـمود که این نام نیز یک نامواژه تالشی است.

اردبیل از دو بخش ارد و بیل تشکیل شده است.

بیل در هیچ­یک از زبان­های ایرانی موجود در منطقه غیر از تالشی دیده نشده است. در تالشی دارای سه معناست:

1ـ در تالشی اسالـمی، بیل به معنای ژرف و صفت است. مثلاً می­گویند «اَ جِگا بیلَه.» یعنی «آن جا عمیق است.»

2ـ  برخی از قسمت­های رودخانه هم که نسبت به سایر جاها عمیق­تر است نیز بیل نامیده می­شوند.

3ـ معنای سوم این واژه را باید از میان نام­های این منطقه جست. نام­هایی چون «بیلی: نام یک آبادی» که از دو بخش «بیل» و «ی» تشکیل شده که «ی» برای کوچک­سازی به کار برده شده و به معنای کوچک است. پس بیلی یعنی بیل کوچک. «سیابیل: نام یکی از روستاهای اسالـم، همچنین نام روستایی در خوشابر» که از دو بخش سیا و بیل تشکیل شده. است؛ با دقّت در شکل ظاهری مناطقی که واژۀ بیل در نامشان وجود دارد، می­توان به یک همانندی پی برد؛ آن هم این که همۀ این جاها زمین­های هموار یا نسبتاً همواری هستند که اطرافشان را کوه فرا گرفته است. پس می­شود بیل را دشت معنا کرد. اکنون اگر بپذیریم که بیل در زبان تالشی به معنای دشت است، می­توان گفت که «سیابیل» یعنی دشت پُر از سنگ «س اَ بیل».

 بیلی هم به معنای دشت کوچک و اردبیل نیز به معنای دشتِ مقدّس است. دشت اردبیل در نزدیکی کوه سبلان قرار داشته و برای ایرانیان باستان جای مقدّسی بوده است.

  البتّه نام­های دیگری هم هستند که واژۀ بیل را می­توان در آنها دید؛ مثل بیلنَی (نام یکی از آبادی­های اسالـم) که در اصل «بیلی نَی» و به معنای »جلوی بیلی» بوده که با گذر زمان به صورت «بیلنَی» درآمده است و چون در بخش جلوی بیلی قرار دارد این گونه نامیده شده است. «بیلگا: نام یکی از آبادی­های کرگانرود تالش» که از دو واژۀ بیل و گا تشکیل شده که بیل یکی از معانی بیل را دارد. «بیلگا دول» که به معنای بخش­های عمیق­تر و ته دره بیلگا است؛ یعنی دولِ بیلگا.

نظریّۀ دیگر می­گوید در تالشی و تاتی به آبگیر «بیل» گفته می­شود و اردبیل به معنای «آبگیر مقدّس» است. این نظریّه نیز به نام­های تالشی که دارای واژۀ بیل هستند اشاره می­کند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

ریشۀ نام اَراک

دربارۀ ریشه­یابـیِ نام اراک هم­سخنی و هم­اندیشی نیست.

اراک در گذشته سلطان‌آباد نام داشت. یکی از اهداف ساخت شهر، ایجاد جایگاهی نظامی و دژی جنگی در میان بخش­های آن بوده‌است؛ از این رو شهر یا دژ نو بنیاد را «قلعه سلطان آباد» نامیدند و پس از چندی واژۀ «قلعه» افتاد و این شهر سلطان آباد نامیده شد. در سده ­های آغازین اسلامی میان دو رودِ دجله و فرات را عراق نامیدند و سرزمین میانِ همدان، ری و اصفهان را عراق عجم نام نهادند. کم کم «سلطان آباد عراق» به شهر عراق تبدیل گردید. در همۀ اسناد تا سال ۱۳۱۷ خورشیدی که در دست است نام این شهر عراق بود. این شهر در دورۀ رضاشاه پهلوی اراک نام گرفت. در سال ۱۳۱۷ هنگام بهره ­برداری راه ­آهن سراسری ایران و اتّصال راه آهن شمال و جنوب بود که همۀ ایستگاه­های راه­آهن شمال تا جنوب را با نام شهرها و روستاهای کنار آنها نامگذاری نـمودند، که از آن سال نام این شهر از عراق به اراک تبدیل شد.

برای واژۀ «اراک» چند معنا برشمرده­اند؛ مانند: پایتخت، باغستان، نخلستان و شهرستان.

برخی نام «اراک» را برگرفته از «ایراک» که معرَّب آن «عراق» است، دانسته‌اند. در دوره اسلامی جغرافی ­نویسان مسلمان اراک را معرَّب و تبدیل به عراق کردند. ولایت اراک جایگاه پهناوری را در بر می­گرفت. جفرافی ­نویسان مسلمان سرزمین میان دو رود دجله و فرات را عراق عرب و استانهای کنونی اصفهان، اراک، همدان و شرق زاگرس را عراق عجم نامیدند.

اراک در لغتنامه های فارسی و عربی به معنای درخت مسواک آمده است؛ مثال:

درختی است که به چوب آن مسواک کنند. (مُنتَهی الارب).

درخت پیلو که از بیخ آن مسواک سازند. (غیاث اللغات).

از بیخ­ها و شاخ­های آن مسواک سازند و برگ­های آن به شتران چرانند و آنرا به هندی پیلو خوانند. (آنندراج ).

پروفسور هِرتسفلد آلمانی  اراک را شکل فارسی عراق و به معنای سرزمین هموار گرفته است.

حبیب‌الله نوبخت نویسندۀ کتاب دیوان دین، در بارۀ واژه‌ ارائک می‌نویسد:

«اَرائک جمع اَریکه است و اَریکه معرَّب است از کلمه‌ اراکه و اَراک درفارسی به معنای تخت پادشاهی است در مرتبۀ اول، به معنای پایتخت است در مرتبه‌ دوم و به معنای استانی است که پایتخت پادشاهان در اوست در مرتبه‌ سوم.»

اَصمَعی نام عراق را پارسی دانسته و به معنای باغستان و نخلستان گرفته است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام آیَسْک

آیسک یکی از بخش­های شهرستان سرایان خراسان جنوبی است. نام این شهر برابر سخن بزرگان و سالخوردگان در آغاز «آیاس» بود. آیاس در فرهنگ مردم جنوب خراسان به معنای هوای صاف، روشن و پر­ستاره است. ایاس شهری بزرگ و آباد بود ولی بر پایۀ داستانـی که در کتاب تاریخ رَوضةُ الصفا به آن اشاره شده، نادرشاه افشار قلعۀ ایاس را ویران ساخت و اکنون ویرانه ­هایش به نام «کله کوب» معروف است. به همین دلیل ایاس کوچک شد و «ایاسک»، کوچک شدۀ «ایاس» جایگزین این نام شد و باگذشت زمان تبدیل به آیسک شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام آوَج

آوَج شهری در استان قزوین است. در بسیاری از گویش­های ایرانـی «آو» به معنای «آب» است. آوج به معنای «جای پُر آب» است. ریشۀ آن «آوَگ» و «آوَه» بوده که تحت تأثیر عربی «آوَج» شده است.

نام «آوه» در کتاب جغرافیای بطلمیوسی قلوذی (حدود 150 میلادی) با تلفّظ یونانی اَباخینه (Abaxine) یا اَباکینه آمده است. گونۀ مادی یا پارسی باستان این نام در کتیبه داریوش هخامنشی در شهر باستانی شوش دو بار به عنوان آوَهَنَه (Avahanah) و در ادبیات ارمنی نیز آون (Avan) آمده است که بنا به نظر فرانسوا واولا (مکان یابی سرزمینهای عیلامی) آوان محلی در جنوب همدان در زاگرس می باشد.

نام برخی شهرها و آبادی­ها از نام پهلوانان گرفته شده است و «آوه» نیز از پهلوانان روزگار کیخسرو است. که در جنگ با افراسیاب حضور دارد. شاید نیز آوه برگرفته از نام این پهلوان است.

سوی آوه و سمنگان کرد روی                      که بودند شیران پرخاشجوی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام آهوان

آهوان روستایی در چهل کیلومتری سمنان است؛ گفته می­شود امام رضا (ع) هنگام سفر از مدینه به مرو در این جایگاه درنگ می‏کند و می­بیند که شکارچی ­ای آهوی ماده ‏ای را در بند انداخته و می­خواهد آن را بکشد. حضرت از دیدن پستان­های پرشیر آهو در می‏یابد که آهو بچه‏ هایی دارد که در اثر گرفتار شدن مادرشان بی‏شیر مانده ‏اند. بنابراین از شکارچی درخواست می‏کند که آن آهو را در راه خدا آزاد کندو آن جایگاه «آهوان» نامیده می‏شود.

 صاحب تحفة‏الرضویه می‏نویسد: هنگامی­که امام رضا (ع) به نزدیک دامغان که در حال حاضر به آهوان مشهور است رسید، آهویی چند به خدمت آن حضرت رسیدند و عرض کردند یا بنَ رسولِ الله‏ مخالفان قصد کشتن شما را دارند خوب است برگردید. آن حضرت فرمود: از اجل نتوان گریخت و برای آنها دعای خیر فرمود و بدین جهت آن محل را آهوان می‏گویند.

سخن دوم افسانه­ وار و عوامانه است و نـمی­تواند راست باشد. امّا نظر دوم تا اندازه­ای خردپسندانه ­تر می­نـماید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام آمُل

در بارۀ ریشۀ نامگذاری آمل نظریّه­های گوناگونی وجود دارد:

  1. آمل از نام  قوم آمارد گرفته شده است. { آمارد !آمُــرد !آمُــل } آمل نام یکی از اقوام ساکن کرانه جنوبی دریای مازندران بوده‌است. نام آمل را دگرگون‌شده نام آمارد دانسته‌اند. واژه آمل که گونه دیگر آن آموی است، شاید از قبیله باستانی آمردها یا آماردها گرفته شده‌است. تاریخ­نویسان باستانی غربی نام این قبیله را مَردی (mardio) یا آمَردی (Amardio) آورده‌اند. آماردها قومی نیرومند و جنگجو بودند و سرزمین کنونی آمل را به عنوان مرکز خود برگزیدند و نام خود را بر آن نهادند و بعدها واژه «آماردها» با گذر زمان به آملد، آمرد و «آمل» تبدیل شد.

پورداود نوشته است: «آمیانوس Ammianus در حدود سال ۳۶۰ میلادی کتاب خود را نوشت؛ وی و چند تن دیگر در طی جغرافیا و تاریخ روزگار هخامنشیان و سلوکیان و اشکانیان و ساسانیان از قومی به نام مَردوی Mardoi یا آمَردُی Amardoi نام می­برند که در کنارۀ دریای مازندران می‌زیستند و تیره‌ای از همین مردم در آسیای مرکزی، نزدیکی مرو رود جیحون (آمویه) بسر می‌بردند.»

  1. نظر دوم بیشتر شبیه افسانه است تا واقعیّت. از سرزمین دیلم دو برادر اشتاد و یزدان به سوی خاور راهی شده و در کنار رودخانۀ هرهز روستایی برای خود ساختند و در آنجا زندگی می­کردند که نخستین را اشتاد رستاق و دومی را یزدان رستاق نامیدند. پس از مدّتی اشتاد صاحب دختری شد که در زیبایی بی­مانند بو وقتی­که دختر به سنّ نوجوانی رسید، شبی به خواب پادشاه بلخ فیروز­شاه که تبرستان نیز از قلمرو پادشاهی او بود آمد و فیروزشاه در خواب شیفتۀ آن دختر شد. دگر روز فرمان داد به همۀ فرمانداران نامه بنویسند که اگر دختری را به نشانه­های داده شده یافتند، به دربار بلخ بفرستند و پاداش خوبی بگیرند. مدّت­ها گذشت و از دختر نشانی پیدا نشد، ناچار پادشاه جوان دانایی به نام مهرفیروز را برای یافتن آن دختر روانه ساخت. مهرفیروز بسیار تلاش کرد، ولی نشانی از دختر نیافت؛ پس از رنج بسیار در کنار رودخانه­ای در اهلم به دختری برخورد که دارای همان نشانه­ها بودد با دختر به خانه­اش رفت و از پدر دختر خواستگاری کرد که آنها با موافقت برادر بزرگ­تر یزدان به این امر خشنود شدند. مهرفیروز به وسیلۀ حاکم شهر توسان به پادشاه بلخ پیدا شدن دختر را خبر داد؛ پادشاه هدایا و جواهرات زیادی برای سفر دختر فرستاد و دختر را با احترام بسیار به بلخ بردند. پادشاه پس از دیدن دختر پی برد که او بسیار زیباست و همتا ندارد؛ پس از گفتگوی بسیار از دختر پرسید: چشمان زنان سرزمین شما خوب­تر و دهان آنان خوشبوتر و اندام نرم­تر است، دلیل چیست؟ دختر پاسخ داد: آنچه شاهنشاه جهان پرسیدند که چشمان شما چرا سیاه است؟ دلیل آن است که هر بامداد که برمی­خیزیم چشمان ما به سبزه­ها می افتد و نرمی بدن از آن است که در زمستان پارچه ابریشم و در تابستان کتان می­پوشیم و خوشی بوی دهان از آن است که گیاهی هست به نام مادر جوینه (ترخون و ریحون) که خورش غذای ماست. پادشاه گفت: ای دختر شاد باش و خواستۀ خویش را بیان کن. دختر گفت در سرزمین ما رودی است که هرهز (رودخانه هراز امروزی) نام دارد. خوب است به دستور پادشاه کنار آن رود شهری ساخته شود که آن را به نام من بگذارند. شاه دستور داد معماران رفتند و در آنجا شهری ساختند. نام اصلی جایی که خواستند شهر بسازند پای دشت بود، ولی چون فرستادن آب رودخانه به آنجا به دلیل بلندی نشدنی بود، به دستور دختر جای دیگر را برای این کار برگزیدند و شهر را در جایی که مانه یا آشیانه­سرا می­گفتند ساختند و برای دختر چندین کاخ ساختند و پیرامون آن را خندق کندند تا در برابر دشمن آسیب­پذیر نباشد و این شهر را به نام دختر که اسمش آمُــله بود نامیدند. با گذشت زمان آمله، آمل گردید.
  2. ابن اسفندیار یکی از تاریخ­نگاران می­نویسد که: آمُل در واژه تبری به معنی آموش می­باشد. ابن اسفندیار در تاریخ خود نوشته که معنای آمل، آموش است و در تبری آموش به معنی مرگ مبادا بود. چون آمل در منطقه­ ای سرسبز و جنگلی و خوش آب و هوا و پر از گل­های رنگارنگ ساخته شد آن را آمل یعنی (ترا هرگز مرگ مباد) نامیدند، از این روی نام با مسمّایی گردید.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام آلاشْت

آلاشْت یکی از شهرهای شهرستان سوادکوه استان مازندران و زادگاه رضاشاه پهلوی است؛ نام آلاشت در زبان محلّی به معنای آشیانۀ عقاب است. اصلِ آن «دال آشتیان» بوده که به «آلاشت» تبدیل شده است. ریشۀ نامگذاری آن نیز به دلیل وجود عقاب­های فراوان در کوه‌های بلند این منطقه است.

دالاهو درغرب کشور (دال+آهو) و اَلَموت (دال+آموت) نیز مانند آلاشت (دال یا ال + شت ) به همین گونه هستند. دالاهو یعنی کوه دارای آهو و عقاب

اَلَموت نیز یعنی (دال آموت: عقاب به من آموخت). این جمله از زبان حسن صبّاح است که با الهام از عقابی که بر این دژ فرود آمد؛ این مکان را یافت و پی برد که جای خوبی برای پایتخت اوست.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ نام آق قَلا

مردم آق قلا ترکمن هستند معنای آق قلا به ترکمنی دژ سفید است. نام این شهر برگرفته از قلعه­ای سفید است که در زمان فرمانروایی آل زیار در جای کنونی آق قلا ساخته شد و (اسپی دژ) نام گرفت. در زمان پهلوی نام آن پهلوی دژ شد. امّا پس از انقلاب اسلامی سال 1357 دوباره نام آق قلا بازگشت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰