فوت و فن

فوت و فن کار را بلد است. کنایه از این است که همۀ رازهای کار را می­داند و چیره دست است.

گفته شده شاگرد یک دکّان کوزه‌گری چند سال نزد استادش شاگردی کرد. کم کم به فن کار آشنا شد و کاسه و کوزه­های خوبی ساخت و خریدار بسیار یافت. به کار خود مغرور شد و تصمیم گرفت که خودش تنها کار کند و استاد خودش باشد و شاگردی نکند. دکّان کوزه گری جدایی باز کرد و کوزه ساخت و کوره روشن کرد و لعاب آورد و ظروف را لعاب داد و در کوره نهاد تا پخته شوند.

یک شب تا صبح، از شوق پای کوره نشست. صبح که در کوره را باز کرد دید همۀ کوزه­ها بد رنگ هستند. آزرده شد. اندیشید کجای کار را اشتباه کرده است. باز هم تلاش کرد و نشد.

درمانده و شرمنده نزد استادش برگشت و موضوع را برای استاد تعریف کرد. استاد گفت:«پسرجان تو فن کوزه‌گری را بلدی اما فوتش را نـمی­دانی.» شاگرد گفت:«فوتش چیست؟!» گفت:«بیا تا نشانت دهم.»

استاد از شاگردش خواست که کوزه ها را یکی یکی به دستش بدهد و به هر کدام فوت محکمی می­کرد و در کوره می­گذاشت. شاگرد پنداشت که استاد ریشخندش می­کند؛ استاد گفت: «وقتی که ظرف را لعاب می­زنی و می گذاری خشک شود، گر و خاک رویش می­نشیند و در کوره می­سوزد و باعث خرابی رنگ کوزه می­شود. باید پیش از نهادن در کوره آنها را فوت کنی.»

فوت و فنّ کار از این داستان ریشه می­گیرد.