نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۱۹۷ مطلب با موضوع «ریشۀ واژه» ثبت شده است

ریشه کلمه تلمذ

تَلَمُّذ
تلمّذ واژه‌ای ساختگی در زبان فارسی است.😉 ریشه‌اش «تِلْمیذ» است؛ امّا چنین واژه‌ای (تلمّذ) در فرهنگ لغت عربی (اَلْمُعْجَم) وجود ندارد.📔 
در فرهنگ لغت عربی واژۀ «تَتَلْمُذ» وجود دارد.
ساخت چنین واژه‌ای شگفت‌انگیز است؛ زیرا نه عربی است و نه فارسی. واژۀ فارسی «شاگِردی» بهتر است.
من نزد استاد شاگردی می‌کنم. ✅
من نزد استاد تلمّذ می‌کنم. 🤔😳
خود واژۀ «شاگرد» کوتاه شدۀ «شاه‌گِرد» است؛ یعنی نوجوانی👦 که گِرد شاه 🤴می‌گردد تا دستورهایش را انجام دهد. کم‌کم این واژه گستردگیِ معنا یافت.

دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها
انتشارات مدرسه 
عادل اشکبوس

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بیماری مزمن یعنی چه؟

بیماری مُزمِن یعنی بیماریی که زمانی طولانی ادامه دارد.

مُزمِن یعنی زمانبر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

معنای آفتابه

واژۀ آفتابه دگرگون‌شده واژهٔ آب‌تابه است. تابه به معنی گونه‌ای ظرف است.

آب تابه مانند ماهی تابه است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنی غلام

غلام نامی است که ایرانیان ندانسته بر سر نامهایی چون رضا ، علی و حسین می آوردند و گاهی نیز نام غلام را به تنهایی بر فرزندان پسر خود می نهادند . حال آنکه عرب چنین نمی کند. چون معنایش را می داند .خوشبختانه امروزه به جای نامهایی چون غلامحسین ، امیر حسین به کار می برند . انصافاً  امیر حسین زیباست یا غلامحسین ؟

غلام در صفحه 1532 فرهنگ عربی فارسی لاروس :

پسربچه ، کودک ، مزدور ، بنده ، برده . جمع آن غِلمان

غلامة نیز کنیزک است که خوشبختانه در فارسی راه نیافت . غلام بیشتر به معنی پسربچه ی برده است . پسرکی که در جنگ به دست عرب اسیر و به بردگی کشیده شده است .

در کتاب قرآن نیز غلام به صورت غِلمان ( حالت جمع) آمده و همانند حوریان که مؤنثند این مذکرها نیز در خدمت بهشتیانند.

البته پیشینیان ما برای نشان دادن اندازه مهرشان به بزرگان دین چنین می کرده اند و گاهی نیز برای فروتنی چنین می کرده اند . مانند واژه ی « حقیر » در نامه نگاری های رسمی که هیچ گاه عرب به خود نمی گوید حقیر ولی ما می گوییم . حال آنکه حقیر دشنامی بس گزنده و ناسزاوار است .حقیر یعنی پست و فرومایه .چرا من خودم را چنین بنامم  من که بهترین آفریدگان ( اشرف مخلوقات ) هستم.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه واژه آشپز ، مگر آشپزها تنها آش پختن می دانند؟!

در گذشته کار اصلی آشپزها پختن آش بود و خوراکی هایی مانند پیتزا ، ساندویچ و ماکارونی همانگونه که از نامشان پیداست غربی اند و برخی خوردنی های دیگر نیز نوین هستند . مانند جوجه کباب و کوکو  . خانم ها خوراکی هایی مانند آبگوشت ،قورمه سبزی، زرشک پلو با مرغ و ... را فراهم می کردند و در نشستهایی مانند مراسم مذهبی تاسوعا و عاشورا  و افطاری های ماه رمضان این آقایان بودند که معمولاً آش می پختند و به آنها آشپز گفته شد . بعدها آشپزها خوراکی های دیگر نیز درست کردند . ولی نام آشپز همچنان روی آنها ماند گرچه آش نمی پختند و سرگرم خوراکیی دیگر بودند.

در عربی به آشپز می گویند الطَبّــاخ و در فارسی کهن خوالیگر می گفتند.

آشپز در لغتنامه دهخدا :

آشپز. آنکه شغلش پختن طعام است . خوالیگر. خوالگر. دیگ پز. مطبخی . طباخ . باورچی . پزنده . خوراک پز. خورده پز.

- امثال :

آشپز که دو تا شد آش یا شور می شود یا بی مزه .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه واژه صابون

صابون را همه با صاد می نویسیم و نوشتن آن با سین غلط فاحش است . حال آنکه فارسی اش در اصل باید با همین سین باشد صابون با صاد عربی یا در اصطلاح مُعَرَّب است یعنی شکل عربی شده ی آن است . سابون ( صابون ) از ریشه ی ساییدن ( سابیدن ) و یک واژه ی دارای ریشه فارسی است که به بسیاری از زبانهای جهان رفته است درست مانند الکحول یا الکل که کاشف آن زکریای رازی بود و این بزرگوار البته به جای نامی فارسی نامی عربی برایش برگزید.

مگر نه اینکه باید دستها را به هم سابید تا کف کند .سابون  یعنی سابیدنی. در همه ی فرهنگ های لغت عربی آنرا فارسی دانسته اند و عربی اش غاسولة است که کاربرد رایج ندارد و تنها واژه ی فصیح و عربی آن در برابر سابون ( صابون ) است .در انگلیسی و بسیاری از زباهای دیگر سابون وارد شده که ریشه ی فارسی دارد.در انگلیسی soap است .

سابون ( صابون ) در لغتنامه منتهی الارب و دهخدا

صابون معرب سابون است . گرم و خشک ، مفرح جسد، منضج ، ملین ، مدرّ و جالی است . (منتهی الارب ). از مخترعات هرمس است ، و طریق ساختن او آن است که از قلی یک جزو و از آهک نصف او، نرم سائیده در ظرفی یا حوضی کرده با پنج مثل آن آب و تا دو ساعت بر هم زنند و باید سوراخی در بن ظرف باشد و مسدود کرده که بعد از ته نشین شدن ، سوراخ را باز کرده آب صافی به ظرف دیگر رود، و باز آب تازه ریخته بر هم زده و تکرار عمل کنند تا تندی در جرم او نماند، و آبها را جداگانه ضبط کرده ، و بقدر ده مثل آب اول روغن زیتون را بر روی آتش گذاشته بتدریج اول از آب آخر ۞ به خورد او دهند تا مجموع آبها تسقیه شود و مثل خمیر گردد، پس خشک کرده ریزه کنند و بعضی بجای روغن زیتون روغن دنبه و روغن کنجد و روغن قرطم و بیدانجیر و امثال آن میکنند، و بهترین همه ٔ اقسام قسم اول است .

سابون ( صابون )در فرهنگ لغت لسان العرب :

والصابون الذی تغسل به الثیاب معروف، قال ابن درید: لیس من کلام العرب.

ابن دُرَید آن را عربی نمی داند .

در المنجد لویس معلوف در صفحه 415 آن را فارسی می داند .

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه اصطلاح بی ادبانه کرسی شعر :

ببخشید که این اصطلاح را توضیح می دهم حمل بر بی ادبی نشود .

گاهی واژه ای را نادرست تلفظ می کنند  و همان اشتباه بر سر زبان می افتد . تا پنجاه سال پیش مردم در زمستان برای گرم شدن دور کرسی می نشستند و برای سرگرمی و وقت گذرانی گاهی چرت و پرت هایی به هم می بافتند و می خندیدند و این سخنان کُرسی شعر نامیده شد که ما امروزه آن را بد تلفظ می کنیم.من تلفّظ درست این واژه را هنگامی که کودکی بیش نبودم از پیرمرد با سوادی شنیدم و از آن هنگام این را به یاد دارم . در آن وقت ندانستم منظور او چیست.چون همیشه به گونه ی دیگر شنیده بودم .

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

مقایسه ای میان فارسی و گویش سنگسر و آمل و زبان کردی فَهلوی ( فَیلی )

مادر=مویْ =مار= دالِگ

پدر = پِس = پِر=باوْگ

پسر = پور = ریکا= کُر

دختر = دُت = کیجا= دیَت

خروس = تیلا = تِلا= کَلَه شیر

خاله = ماکا = مِرخا= میمِگ

بنشین = پَنه = هَنیشْ= بِنیش

بخور = واخُر=بَخِر=بِخْـوَه

بزن = دِیِن = بَزِن= بِ

ببین = وِتن = هارِش= بِرون

بخواب = بَخُس =باخِس= بِخَف

بگو= بِوا = بَوُ = بوْیژ

بپوش= دِوُر= ؟= بِکه بَر

انجام بده =هاکِ= هاکِن= بِکَه

گوسفند= پَس =گسپَن= کاوِرْ

گاو= گُ = گو = گا

اشک= اَسوره = هَسری= اَسْر

جالب است که این اشک است که درکردی و سنگسری و آملی همانند است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشه یابی « دَمت گَرم ! » :

« دَمِت گـَـرم » یعنی « آفرین بر تو که کار بجایی انجام دادی . یا سخن زیبایی بر زبان راندی. »

« دَم » به معنای « نَفَس » و نیز « دهان » است . « گرم » نیز که آشکار است .  پس « دمت گرم » یعنی : « نفست گرم بادا  ! » نفس سرد کنایه از مرگ است و خوب نیست . نفس گرم نشانه تندرستی است .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

چرا دوز که در ترکی نمک است در عربی به دشنام تبدیل شده است ؟

« دوز » واژه ای  ترکی به معنی نمک است. امروزه در بسیاری از گویش های عامیانه عربی به کار می رود. چیزی مانند « زِکی » در فارسی که گاهی برای ریشخند از آن استفاده می شود با این فرق که زکی مؤدّبانه تر از آن است .
   اما چگونگی رفتن این واژه از ترکی به عربی و دگرگونی معنایی آن داستانی خواندنی دارد .
حکومت عثمانی از بازرگانان بابت کالاهای که خرید و فروش می کردند مالیات می گرفت. در میان کالاها تنها نمک مالیات نداشت و بازرگانان برایش مالیاتی به حکومت عثمانی نمی پرداختند. به همین خاطر بازرگانان عرب هنگامی که از برابر سربازان و  بازرسان ترک می گذشتند می گفتند: دوز دوز! منظرشانت این بود که بارمان نمک است . و  بدین سان از پرداخت مالیات می گریختند. کم کم معنای این کلمه دگرگونه و اهانت آمیز شد  و بازرگانان عرب آنرا برای ریشخند ماموران عثمانی می گفتند درحالی که این کلمه در اصل به معنای نمک است.این واژه امروزه در لهجه های عربی  به شکل "تز"، " طز" و "طظ" نوشته می شود.
مبادا این واژه را در هنگام غذا خوردن یک عرب حتی از روی شوخی به او بگویید .

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰