یشۀ نام مازَندَران
«مازندران» یعنی سرزمینی که در آن راههای پرپیچ و خم هست. (ماز: پیچ و خم + اندر: درون + آن)
نام کهن این دیار تَپورستان، تبرستان (با تلفّظ عربی طبرستان) است.
«ماز» در فرهنگ¬های لغت فارسی به معنای «چین و شِکَنج، تا و لا» آمده است.
بر آمد ز کوه ابر مازندران چو مار شکنجی و ماز اندر آن (منوچهری)
معنای «maze» در انگلیسی نیز که با زبانهای ایرانی همریشه میباشد «جاى پرپیچ وخم، پیچ وخم، پلکان مارپیچ» است.
نام کهن این سرزمین، تَپورستان یا تَبَرستان (طبرستان عربیشدۀ آن است) بوده که برگرفته از نام قوم «تپوری» میباشد. تَپوریها، آمارْدها، گِلان و کادوسیان مردمانی خویشاوند بودند که در کرانۀ جنوبی دریای مازندران میزیستند. به گفتۀ «ابن اسفندیار» نویسندۀ «تاریخ طبرستان» (613 هجری قمری) نام «مازندران» بعدها جایگزینِ نامِ «تپورستان» شد.
امّا در کتاب «گای لِسْترَنج» (Guy le Strange) ایرانشناسِ انگلیسی سدۀ بیستم میلادی آمده است: «واژۀ طبر در زبان بومی به معنای کوه و طبرستان به معنای کوهستان است». (جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، نوشتۀ لِسْترَنج، ترجمۀ محمود عرفان، صفحۀ 394)
دربارۀ ریشۀ نام «مازندران» سخنها گوناگون است:
1. به فرمان «مازیار پسر کارِن» سردار نامدارِ تبرستان، مردمان و لشکریان براى پیشگیری از تاختوتاز دشمن و بیگانه از «گیلان» تا «جاجَرم» در «خُراسان» به ساختنِ دیوار، دژ و دروازه پرداختند و تنی چند بر دروازهها نگهبان شدند و این دربندها و دروازهها را «ماز» نامیدند و سرزمین پشتِ آن را «ماز اندر آن» نام نهادند. (در ژرفای واژهها. صفحۀ 201. ناصر انقطاع)
2. مازندران آمیختهای از «ماز» به معنای «بزرگ» و «ایندیرا» به معنای «دیو» و «ان» پسوند مکان میباشد که معنای «جایگاه دیو بزرگ» یا «دیو سپید» که همان دماوند باشد را داراست. «مَلِکُ الشُّعراء» محمّدتقی بهار میسُراید:
ای دیوِ سپیدِ پای در بند ای گنبدِ گیتی ای دماوند
3. «موز» نام کوهی در این سرزمین بوده و «مازندران» یعنی جایی که کوه «موز» در آن بوده و «موزَندران» با گذرِ زمان به «مازندران» دگرگون شده است.
4. «ماز» به معنای «زنبور» است و «مازندران» سرزمین زنبورهاست؛ امّا خِردوَرانه نیست که چنین نامی را برای این سرزمین زیبا و پر از نقش و نگارهای طبیعی توجیه کرد و از آن همه زیبایی تنها زنبور را دید.
5. « مازندران» نام خود را از خدای آریاییان کوچنده «ایندَر» گرفته است. نامِ «مازندران» از دو بخش «ماز» و« ایندر» ساخته میشود. «ماز» به معنای «بزرگ» است. در کُردی سورانی هنوز واژۀ «مَزِن» به معنای «بزرگ» رایج است و «ایندر» نیز نام خدای آریاییان کوچنده بود. پس «ماز ایندَر» یعنی «خدای بزرگ» و «مازایندَران» یعنی «سرزمینِ خدایِ بزرگ»
6. در کتاب کَندُلوس (نوشتۀ علیاصغر جهانگیری تابستان 1375) چُنین آمده است: مازندران اصلاً به «موزَندَرون» معروف بوده؛ زیرا «موز» نام کوهی بوده در حدود «گیلان» که تا «تالار قصران» گسترش داشته و چون این سرزمین درون کوهِ موز بوده به این نام شهرت یافته است.
7. به باورِ «جیمز دارْمِسْتِـتِـر» پژوهشگر و باستانشناسِ فرانسوی در سدۀ نوزدهم میلادی (زَند اَوِستا جلد 2 صفحۀ 373) نامِ راستینِ مازندران «مزنتر» بوده که بعدها «مازندران» شده و به معنای «سوی مازن» است. «مازندران» در آغاز جای «دیوان مزنی» (بومیان اصلی) بوده و به ظاهر خود مازندرانیان در آنجا بیگانه به شمار میرفتهاند.
8. دکتر «صادق کیا» زبانشناس به نقل از «اِحیاءُ الْمُلوک» نوشتۀ «ملک شاهحسین سیستانی» آورده است: «و این مازندران را «موزه اندرون» میگویند؛ زیرا که کوهی که این بلاد را در میان گرفته «موزهکوهی» میگویند. از کثرتِ استعمال مازندران میگویند».
9. «ظَهیرالدین مَرعَشی» زادۀ «آمُل» درگذشته به سال 892 هجری قمری) میگوید: به زبان تبری، تَبَر (طبر) به معنای «کوه» است. (تاریخ طبرستان و رویان، ظهیرالدین مرعشی، صفحۀ 5)
10. «اَبو الفِداء» مینویسد: «چون مردم آن سرزمین به مناسبت جنگلهای انبوه غالباً از تبر برای شکستن هیزم استفاده میکردند، به همین جهت این ناحیه به طبرستان معروف گردید. (تَقویمُ الْبُلدان، أَبو الفِداء، ترجمۀ عبدالمحمّد آیتی، صفحۀ 498)
امّا دریای مازندران: دریای مازندران، دریای خزر یا دریای کاسپین؟: بسیاری از کشورهای جهان دریای مازندران را به نام مردمانِ ایرانی کاسپیان که در شمال ایران میزیستند، مینامند. نامهای دیگر این دریا چُنین است: دریای کاسپیان، دریای هیرکانیه، دریای گرگان یا با تلفّظ عربی جُرجان، دریای گیلان یا (بحر الجیل)، دریای دَیلَم، دریای طبرستان. امروزه در کشورهای عربی «بحر قزوین» میگویند. «قزوین» معرَّب یعنی عربیشدۀ «کاسوین» یا «کاسپیَن» است. «یاقوت حَمَوی» نوشته است: اَرَسطو این دریا را «هیرکانیه» نامیده است. «بَطلَمیوس» آن را دریای «هیرکانیه» خوانده است. «اِبن خَلدون» آن را «بحر طبرستان» نام نهاده است.
خزرها از قوم هون هستند. این قوم بارها به ایران تاختهاند. دژ سنگی و استوار دربند برای پیشگیری از چنین یورشهایی در ایران ساخته شده بود. زبان مردم «دربند» از خانوادۀ زبانهای ایرانی بوده است.
دانشنامۀ نامها و واژهها. انتشارات مدرسه