دربارۀ معنای «زمزَم» چند سخن گوناگون هست:

از آنجا که فراوان و گُوارا بود، «زمزَم» نام گرفت؛ زیرا واژۀ «زمزم» یعنی آب فراوانی که نه شور است و نه شیرین.

به خاطر زمزمۀ جبرئیل. زیرا کلام جبرئیل زمزم است.

هنگامی‌که حضرت ابراهیم (ع) به فرمانِ خدا هاجر و فرزندش اسماعیل را به بیابان خشک و سوزان مکّه آورد و آنان را به خدا سپرد پس از زمان کوتاهی آبِ همراه هاجر به پایان رسید. هاجر در جست‌وجوی آب، میان کوه صفا و مروه را دوان‌دوان، هفت بار پیمود. هنگامی ‌که نزد کودکش بازگشت، جبرئیل نزدش آمد و بر زمین کوبید که به قدرت الهی آب از همان جا روی زمین جوشید. هاجر به آب گفت: «زَمْ زَمْ»؛ یعنی بِایست. (حرکت نکن و جمع شو).

«ابو اسحاق حربـی» نوشته است: «سُمّیَتْ زمزم لِزمزم الْماءِ فیها وَ هی حرکته.» یعنی: زمزم نامیده شد؛ زیرا آب در این چاه در حال حرکت و جوشش است.

و نیز گفته است: «والزّمزمةُ، الصَّوتُ تُسمَعُ لَها دَویّاً». «زمزمه صدایی است که آهنگی آرام از آن شنیده شود.»؛ زیرا آب درونِ چاه در حال جوشش زمزمه‌ای آرام دارد.

برخی آن را برگرفته از ریشۀ «زَمزَمَة» می‌دانند؛ زیرا کسانی بر سر این چاه با زمزمه نیایش می‌کردند.

گفته شده که ایرانیان و گاهی شاهان نیز برای نیایش بر سر این چاه آمده‌اند.

شاعری در این باره سُروده است:

زَمزَمَت الْفُرسُ علیٰ زمزم  وَ ذاکَ فی سالِفِها الْأَقدَمِ

ایرانیان بر زمزم زمزمه کردند و این در گذشتۀ دیرینشان بود.