نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۲۰۹ مطلب با موضوع «ریشۀ واژه» ثبت شده است

واژۀ «عَقْل» در لغت به معنای «بستن» و هم­خانواده با «عِقال» است. عَقَلَ الْبَعیرَ. یعنی زانوی شتر را بست. عَقَلَ ـِـُ عَقْلاً. گویی که عقل آدمی را مقیّد می­کند که برخی کارها را انجام ندهد.[1]

 

[1] «عِقال» ریسمانی است که با آن ساقِ شتر را می­بندند. (زانوبند شتر) و همچنین نامِ رشته­ای پشمی یا ابریشمی است که روی کوفیه (چپیه) بر سر می­بندند و در عامیانه «عِگال» می­گویند.

«مُهَندِس» از ریشۀ «هَندَسَـة» است.

هَندَسَة از واژۀ فارسی «اَندازه» گرفته و معرَّب شده است. (منبع: المنجد ذیل کلمه هندسة)

هرچند قنّاد بر وزن فعّال است امّا عربی نیست. در زبان عربی واژۀ «قند» نیز وجود ندارد. عرب­ها اغلب چای را با قند نمی­نوشند. اصولاً حتّی واژۀ «قند» نیز بی­جهت معرّب شده است. اصل کلمۀ «قند»، «کَنْد» است. مانند: کندو در کندوی عسل. احتمال دارد نام شهر «کَندوله» در نزدیکی «میانراهان» در استان کرمانشاه و نیز واژۀ candy در انگلیسی به معنای «آب نبات» از «کند» گرفته شده باشد.

شاید واژۀ Candida در انگلیسی نیز از همین ریشه باشد. بدین جهت که نامزدهای انتخابات در گذشته در غرب، جامه­ ای به سفیدی قند می­پوشیدند.

«حَلْواء» یا «حَلْـوَی» هر خوردنی ­ای است که با شکر یا عسل ساخته شود. «حَلْوانیّ» از این ریشه است.

واژۀ «عَین» معانی بسیار دارد؛ مانند:

چشم، چشمه، خورشید، پرتو خورشید، ساکنان شهر، اهل خانه، ارزنده، نفیس، عزّت، پرچم، دیده­بان، جاسوس، رئیس لشکر، پیشرو سپاه، بزرگ قوم، سرور، آقا، برگزیدۀ چیزی، گروه، ثروت، چشم زخم، انسان، مانند، ذات هر چیزی، نگهبان و ... امّا امروزه دو معنای چشم و چشمه غلبه دارد.

«جَنَّـة» به معنای «باغ، باغ بهشت» است که با «جَنین» و «جِنّ» هم­خانواده است. سه حرف اصلی «ج، ن، ن» بر پوشیدگی دلالت دارد. وجه تسمیه «جِنّ» در فرهنگ عرب این است که موجودی ناپیدا و نادیدنی و پوشیده از چشمان است. جمع «جَنَّـة» ، «جِنان» و «جَنّات» است. «جَنَّـة» باغی است که از سایه درختانِ بسیار، زمین را پوشانده شده است.

«قُرآن» مصدر از «قَرَأَ، یَقْرَأُ» است. «قُرآن»، «قِراءَة» و «قَرْأ» هر سه مصدرهای «قَرَأَ» هستند. «قُرآن» به معنای «خواندن» است که به تدریج اسم خاصّ برای کتاب دینی مسلمانان شده است. با این وجود در قواعد عربی، اغلب آن را معرفه به ال می­دانند نه عَلَم؛ امّا حقیقت این نیست و «القرآن» عَلَم بِالْغَلَبَة است که پس از گردآوری، عَلَم یعنی اسم خاصّ آن شد.

«لِسان» به معنای «عضو گوشتی داخل دهان» یا همان «زبان» است. در عربی قدیم «اللِّسانُ الْعَرَبیّ» گفته می ­شد؛ امّا امروزه «اللُّغَةُ العربیَّةُ» گفته می­ شود. کلمۀ «لُغَة» واژۀ جدیدی است که در قرآن و متون قدیم به ­کار نرفته و از واژۀ یونانی logo گرفته شده است.

«تَـعویض» در فارسی و عربی به دو معنای متفاوت است. در فارسی به معنای «عوض کردن» و در عربی «تاوان دادن»، «بازخرید»، «پاداش بازنشستگی»و «جبران کردن» است. جمع آن تعویضات است.

تعویض الوفاة : هو إعطاءُ مالِ التَّأمین لِأَهلِ الْمُتَوَفَّـی

معادل اصطلاح اداری «بازخرید» و «پاداش» در زبان عربی: ما یُدفَع لِلموظّف أَو العامِل عند انصرافه مِن الخدمة لِبلوغه سِنّ التقاعد، أو عند تَرکِهِ لِلعَمَل

تعویضات حربیَّة: غرامت­های جنگ. مَدفوعات و غَرامات تَفرُضها الدُّوَلُ الْمُنتَصِرة على الْمُنهَزِمة کَغَرامة حَربیَّة لِاستِرمام الخَسائرِ الَّتی لَحِقَت بِها مِن جَرّاء الحَرب، و یُنشَأ لِذلک لِجان مُحدّدة.

«بَنَفسَجـیّ» یعنی «بنفش» و فارسی معرَّب است.

نام بسیاری از گُل­ها در عربی ریشۀ فارسی دارد؛ مثال بیشتر:

نَرجِس، سَوسَن، مَرزَنجوش، یاسَـمَن، وَرد، بابونَج ...

«سَیّارة» به معنای «خودرو» است. در گویش عامیانۀ سوریّه به «خودرو»، «عَرَبیَّـة» نیز گفته می­شود که برگرفته از «ارابه» و ریشۀ فارسی دارد.  [1]

 

[1] سَیّارة: (اسمٌ) الجمع : سَیّارات

السَّیَّارَةُ : القافِلَةُ ﴿وَجاءتْ سَیّارَةٌ فَأَرْسَلوا وارِدَهُمْ﴾ یوسف: 19

السَّیَّارَة : مَرْکَبَةٌ آلِیَّةٌ تَسیرُ بِـمُحَرِّکٍ مُحْرِقٍ لِلْبِنْزینِ تُستَخْدَمُ لِلرُّکوبِ و النَّقْلِ

سیَّارة أُجْرة : تاکسی ، سیارة لِنقل النَّاس مقابل أُجرة ،

سیَّارة إسعاف : سیَّارة مُعدّة طـبِّـیّاً لِنقل الْمَرضى إلى الْمستشفى ،

سیَّارة إصلاح : سیارة تصلیح فی الطَّریق یُـمکِنها عند الحاجة أن تَرفَعَ عَطَلَ السَّیّارات.

سیَّارة دَوْریَّة : سیارة یطوف بها رجالُ الأمن لیلاً ،

سیَّارة رُکّاب : سیارة تُستعمل لنقل النَّاس ،

سیَّارة شحْن : سیارة تُستعمل لنقل البضائع وتسمّى شاحنة ،

سَیَّارة مصفَّحة : سیَّارة حربیَّة مکسوَّة بصفائح من الفولاذ تکون دِرعًا لها ، و تحفظها من قَذائف العدوّ ، و سُلِّحت بِـمدافع دبّابة.