نام‌شناسی و ریشۀ واژه‌ها

این مطالب بخشی از کتاب دانشنامۀ نام‌ها و واژه‌ها نوشته اینجانب است. با ذکر منبع استفاده از این مطالب بدون اشکال است.

۱۹۷ مطلب با موضوع «ریشۀ واژه» ثبت شده است

ریشه کلمه واجبات

بی‌گمان واژۀ «واجِبات» جمع «واجب» نیست؛ بلکه جمعِ «واجِبة» است؛ البتّه این یک بحث ریشه‌یابی واژگانی است و این چیزی است که در آموزش صرف و نحو گفته نمی‌شود.
دلیل:
مى‌خواهیم براى «کوه» صفت بیاوریم؛ مى‌گوییم «اَلْجَبَلُ الشّاهِقُ» یا «اَلْجَبَلُ الرّاسی».
اگر براى جمع آنها صفت بیاوریم مى گوییم: «الجبال الشاهقة» یا « الجبال الراسیة» یا «الشاهقات» و «الراسیات». 
البته مى‌دانید مفرد جبال، جبل و غیر عاقل است.
ولى با گذرِ زمان این صفت را - که جمع است و موصوف مذکرش را از دست داده - به تنهایی به عنوان کنایه از موصوف به کار برده ایم و می گوییم: «اُنظُرْ إلى الراسیات.» یا «اُنظُرْ إلَی الشاهقات.» و منظورمان یقیناً از «الشاهقات» و «الراسیات» کوه‌ها می‌باشد.
اکنون آیا مى‌توانیم بگوییم راسیات جمع راسی است، به این دلیل که مفرد جبال جبل و مذکر است؟!
 بنابر توضیح فوق مفرد راسیات و شاهقات راسیة یا شاهقة است نه راسی و شاهق ولى چون موصوفش را از دست داد به نظر می رسد جمع راسی و شاهق است.
مثل کلمۀ الماشیة به معنای چارپایان.
ماشیة مفرد و صفتِ جانشینِ موصوف است؛ «اَلْماشیة» یعنى «الأنعام الماشیة»سپس «الأنعام» حذف شده و صفت جانشین موصوف شده است. 
یا مانندِ «اَلْمارّة» به معنای «رهگذران» که در اصل «الناس المارة» بوده است؛ سپس «الناس» حذف شد و «المارة» تنها ماند.
ولى با نگاه نخست به ذهن این گونه خطور مى کند که این کلمات جمع اند؛ در حالى که مفردند و صفت جانشین موصوف اند.
 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معنای منشی

منشی واژه‌ای عربی است.👳‍♂️
اصل آن مُنشِئ است.😊
اسم فاعل از أنشَأَ یُنشِئُ إنشاء است. (یُنشِئُ = مُنشِئ)
ما در خوانش فارسى همزه‌اش را ی کرده‌ایم.😳 (مُنشِئ ==» مُنشی)
برابرنهادش در زبان فارسی پدیدآور است.
مؤذی نیز موذى شده و حرف ؤ به و تبدیل شده😊
و 
گاهی در نوشتن همزه را حذف می کنیم مانند رؤیا که گاهی رویا نوشته می شود.😉
ما در زبان فارسی حتى زهراء، حمیراء، شهلاء، صحراء را بى همزه می‌نویسیم.🙂
جالب است که حضرت علی (ع) فرموده‌اند: سَلونی قبل أن تفقدونی. = (اسألونی قَبلَ أن تَفقَدونی.)

عرب معاصر نیز در عامیانه با همزه رابطه خوبى ندارد و ماء (:آب) را مای و مِائة (:100) را میه می‌گوید.👳🏽
مثلا «مئتین» یعنی ۲۰۰ ولی آن را «میتین» می‌گویند.👳‍♀️
نامِ قوم «سَبَأ» در فارسی «سَبا»
و
واژۀ «خَطَأ» به صورت «خَطا» خوانده می شود.🗣
مصادر إجراء، انتهاء، إنشاء، انحناء نیز اجرا، انتها، انشا و انحنا نوشته می شود.
اسم فاعل های غائب، دائرة، سائر، نائل و ... نیز غایب، دایره، سایر و نایل نوشته می شود.
برخی به گمان اینکه در فارسی همزه نیست پا را فراتر نهاده اند و رئیس و عزرائیل را رییس و عزراییل نوشته اند. اما نگفته اند تکلیف واژه ای مانند زائو چیست؟ آیا آن را زایو بنویسیم یا زاوو؟! یا امام قائم (ع) را باید چگونه نوشت؟ نام قائم را نمی توان تغییر املایی داد.
این گروه همزه را ویژۀ زبان عربی می دانند؛ اگر چُنین است، تکلیف این واژه ها چیست؟ ژوئن، پنگوئن، زئوس، نئون، ژئوفیزیک⁉️
همزه از جنجالی ترین حروف در املای فارسی و نیز عربی است.🧐
مسأله، هیأت، رؤوس، شؤون، مسؤول درست است در حالی که مسئله، هیئت، رئوس، شئون و مسئول نوشته اند.
إن شاءَ الله یعنی اگر خدا بخواهد. ولی در فارسی انشاالله و انشاءالله نوشته اند. برخی نیز خواسته اند معانی نادرست برای انشاالله و انشاءالله بتراشند که درست نیست. 
همزه پایانی که قبل از آن یک حرف ساکن یا یکی از مصوّت‌های «ی» و «او» باشد، بدون پایه نوشته می‌شود؛ مانند: شیء، سوء، جزء.
همزه پایانی که قبل از آن حرفی با فتحه وجود داشته باشد، بر پایه الف نوشته می‌شود؛ مانند: خلأ، ملجأ، مبدأ و در فارسی همین طور گفته شده است
همزه پایانی که قبل از آن حرفی با ضمه آمده باشد، بر پایه واو نوشته می‌شود؛ مانند: تلألؤ، لؤلؤ
همزه مفتوحی که قبل از آن الف باشد، همه آن را به صورت ئ نوشته شده؛ مانند: قَرائت، دنائت، برائت.
البته در عربی قرائت را قِراءَة می نویسند.
همزه مفتوحی که قبل از آن، حرفی با ضمه آمده باشد، بر پایه واو نوشته شده؛ مانند: مؤدّب، مؤخّر، مؤلّف.
همزه مفتوحی که قبل از آن حرفی با فتحه آمده باشد، بر پایه الف نوشته شده؛ مانند: متأخّر، مستأصل.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نام های شیر

نام های شیر

می­ گویند «شیر» در عربی نام­های بسیاری دارد و بیش از صد نام ذکر کرده ­اند؛ امّا در حقیقت این اسم­ها صفت­های شیر هستند. بسیاری از این اسم­ها نیز کاربرد ندارند؛ مثال­های معروف عبارت ­اند از: حَیدَر، غَضَنفَر، ضِرغام، ضَیغَم، فِرناس، قَسوَرَة، هَیثَم، لَیث، عَبّاس، لَبُـؤَة (شیر ماده)[1]

 

[1] أَسَدٌ: (اسمٌ) الجمع : آساد و أُسْد و أُسُد و أُسُود، حیوان مفترس یشمل الذکر و الأنثى و یطلق على الأنثى أسدة و لَبُؤَة و له فی العربیّة أسماء کثیرة أشهرها اللیث و الضیغم و الغضنفر و الضرغام.

هذا الشِّبل من ذاک الأسد : یُشبه الابن أباه فی صفاته.

الأَسَدُ أحد بروج السماء ، بین السرطان و العذراء

أسد الله : حمزة بن عبد المطلب 7

بین فکَّیّ الأسد : فی خطر ، فی مَأزَق، حِصَّة الأسد : الجزء الأکبر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ واژۀ سُکَّر در عربی و در بسیاری زبانهای دیگر جهان پارسی است.

«اَلسُّکَّر» در عربی به معنای «قند» و «شکر» است.[1]

 

[1] پزشک از بیمار به عامیانۀ عربستان سؤال می­کند: «فـی سُکَّر؟» یعنی «بیماریِ قند داری؟»

سُکَّر در عربی و sugar در انگلیسی، şeker در ترکی استانبولی، zucchero (زُکِرو) در ایتالیایی، сахар (ساخِر) در روسی، シュガー (شو گــا) در ژاپنی، socker (سُ کِر) در سوئدی، sucre (سْـویکْـغ) در فرانسه، sokeri (سُ کِری) در فنلاندی، cukier (سُ کِرا) در لهستانی، sucker (سُــکِّـر) در نروژی، suiker (سا کِغ) در هلندی، Zucker (سُ کَ) در آلمانی،ζάχαρη (زاخاری) در یونانی، sheqer (شِ کی یر) در آلبانیایی و ... همگی برگرفته از واژۀ فارسی شکرند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ واژۀ دیوانه و مجنون

جمع «مجنون»، «مجانین» است. عرب تصوّر می­کرده کسی که دیوانه است، جن در بدن او را رفته است، لذا او را «مجنون» یعنی «جن ­زده» نامیده است.

ایرانیان نیز فرد روانی را به گمان اینکه «دیو» در پیکر او جای گرفته است، «دیوانه» نام نهاده­ اند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

ریشۀ واژۀ چای در فارسی و شای در عربی و tea در انگلیسی

«شای» در عربی برگرفته از واژۀ فارسیِ «چای» است. [1]

 

[1] «چای» نیز از لفظِ چینی (چا) گرفته شده است. واژۀ tea  (تی) نیز در آغاز (تای) بوده که به (تی) تبدیل شده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرق آخِر و آخَر

«آخِـر» یعنی «پایان» و با «آخَـر» فرق دارد. «آخَر» بر وزن «أفعَل» در اصل «أَأْخَـر» بوده و مؤنّث آن «أُخْرَی» به معنای «دیگر» است. امّا آخِـر در اصل «ءٰاخِـر» و مؤنّث آن آخِـرَة است که گاهی به معنای الدّارُ الآخِرة به کار می­رود.  [1]

 

[1]آخِر: (اسم) الآخِر : مقابل الأَوَّل ، الآخِر من أسماءِ الله تعالى : الباقی بعد فناء خلقه

وَصَلَ فی آخِرِ الأمْرِ : فِی نِهَایَةِ الأمْرِ ، قَرَأ القُرآن إِلَى آخِرِه : أیْ بکَامِلِهِ ، الیوم الآخِر : یوم القیامة

أُخْرَى: (اسم) الجمع : أُخَرُ ، أُخْرَیاتٌ/ الأُخْرَى : مؤنّث الآخَر ، أحد شیئین یکونان من جنس واحد

الأُخْرى : الآخرة ، الحیاة بعد الموت / فی أُخْریاتِ أیَّامه : فی آخرها / اِنْتَقَلَ إِلَى الدُّنْیَا الأُخْرَى : الآخِرَةُ ، دَارُ البَقَاءِ

آخِرة: (اسم) الجمع : أَواخِرُ : المؤنث آخِر / الآخِرة : مقابل الأُولى ، الآخِرة دار الحیاة بعد الموت

آخَرُ: (اسم) الجمع : آخَرُون و أُخَّر و أَواخِرُ ، المؤنث : أُخْرى ، الجمع المؤنث أُخْرَیات و أُخَرُ

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اله یا الاه چرا اله بدون الف نوشته می شود؟

«إلٰه» بدون الف نوشته می­شود. در ابتدای نزول قرآن رسم­الخطّ عربی دارای حروف کشیدۀ (ــٰـا ، ــُو ، ــِی ) نبود؛ لذا کلماتی مانند رحمن، إسمعیل بی الف کشیده بودند. بعدها که برای آسان­سازیِ خواندن، الف کشیده اضافه شد؛ بسیاری از کلمات اصلاح شد؛ امّا کلمات معروفی مانند هٰذا، ذٰلِکَ، إلـٰـه و رحمٰن در ﴿بسم الله الرحمن الرحیم همچنان با رسم­الخطّ قدیم نوشته شد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

فرق عام و سنة

فرق عام و سَنَة: معمولاً این دو مترادف گرفته می­شوند. در فرهنگ­های لغت عربی و فارسی هر دو را مترادف یا با تعاریفی نزدیک به هم ذکر کرده­اند، المنجد ذیل عام (عَوَمَ) آن را این­گونه تعریف کرده است: ‌أربعة فصول، سنة کاملة متوالیة و در تعریف سنة (سنا- سنو) آورده­اند: «اثناعشر شهراً» و «3٦٥ یوماً». یعنی «سَنَة» همان سال خورشیدی است. گفته می­شود: عام الفیل، عام الحزن، عام الوفود، عام فتح مکة؛ ولی گفته نـمی­شود: سنة الفیل، سنة الحزن و سنة فتح مکة. امروزه عام 201٤ و سنة201٤ هر دو گفته می­شود؛ امّا در متون کهن (سنة) گفته می­شد و (عام) برای حوادث بوده است.

امروزه اصطلاح العامُ الدِّراسیُّ کاربرد بیشتری از السَّنَـةُ الدِّراسیَّـةُ دارد.  [1]

 

[1] عام: (اسم) الجمع : أَعوام / العامُ : السَّنة / رأس العام : أوَّلُه

عام الحُزْن: العام العاشر من بعثة النبیّ (ص) و هو العام الذی تُوفّی فیه أحبّ النّاس إلى الرسول و آثرهم عنده؛ زوجته خدیجة، و عمّه أبو طالب

عام الفیل: العام الذی هجم فیه الأحباشُ بأفیالهم على الکعبة، و فیه کانت ولادة النبیّ .

سَنة: (اسم) الجمع: سنوات، و سِنونَ

السَّنة البسیطة : عدد أیامها 365 یومًا ، / السَّنة الدِّراسیّة أَو السَّنة الْمَدرَسیّة: مُدّة الدِّراسة و تَـمتَدّ عادةً من أوائل الخریف حتى أوائل الصَّیف من العام التَّالی / السَّنة المیلادیّة: السَّنة الَّتی یبدأ عَدُّها عام ولد المسیح / رأس السَّنة : أوَّلُ یوم منها

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

واژۀ ساختگی و نادرست تلمذ کردن

تِلمیذ: به معنای دانش­آموز دبستان است. واژۀ سُریانی معرّب به معنای شاگردی است که پیشه­ای می­آموزد. (خود کلمۀ شاگرد نیز در فارسی شاه­گِرد بوده است. یعنی خدمتگزاری که گرد شاه است.) جمع آن افزون بر تَلامیذ، تَلامِذَة نیز هست. در فارسی مصدر «تَـلَـمُّـذ» را از آن ساخته­ایم که در عربی به کار نـمی­رود. تلمیذ تقریباً هم­معنای طالِب است. امّا طالِب دانش­آموز دبیرستانی و یا دانشجو است؛ مثال:

طالِب ثانَـویّ: دانش­آموز دبیرستانی و طالِب جامِعیّ: دانشجو.[1]

 

[1] تِلمیذ: دانش­آموز دبستانی، شاگرد / الجمع : تَلامِذةٌ و تَلامیذُ  

التَّلْمِیذُ: خادم الأُستاذ من أَهل العلم أَو الفنّ أَو الحرفة، طالب العلم، و خصّه أهل العصر بالطالب الصغیر فی المراحل الدراسیّة الأولى، تلمیذٌ فی مدرسة ابتدائیّة، صبیّ یتعلَّم صنعة أو حرفة.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰