دوقُلو: «احمد کسروی» زبانشناس آن را واژهای تُرکی میداند که در فارسی نادرست به کار میرود و میگوید: «دوقلو» پیوندِ «دو + قلو» نیست؛ تا «سهقلو» و «چهارقلو» گفته شود. «دُقماق» در تُرکی به معنای «زایمان» و «دق» بُن این مصدر است. تلفّظِ درست دوقُلو، دوقْلو است و میتوان به معنای همزاد یا زائو گرفت. در زبان فارسی میشد از واژههایی مانند دوهمزاد و سه همزاد بهره گرفت؛ امّا قُلو و دوقلو به گونهای در زبان جا افتاده است که نـمیتوان بهآسانی برایش جایگزین نهاد.
ولی در تُرکی «دوقلو» را «ایکیز» میگویند و فارسیزبان از کجا باید با مصدر ناآشنای «دوقماق: زاییدن» و بُن «دوق» و پسوندِ «لو» آشنا باشد. پس باید ریشۀ این واژه را در گویشهای خانوادۀ زبانیِ ایرانی جُست. «گِله» در فارسی کهن معنای «دانه» داشتهاست. در کُردی کرمانشاهی هنوز واژۀ «گِلَه» به معنای «دانه» کاربرد دارد. پس اصلِ واژۀ «دوقُلو» باید «دوگِلو» باشد. (دو + گِله + پسوندِ «و»). پسوندِ «ـو» در گردو، ترسو، شکمو، ترازو، ریشو نیز یافته میشود. تبدیلِ «گ» یا «ک» به «ق» نیز در برخی واژهها انجام شدهاست؛ مانند: دهگان (دهقان). دلیلِ اینکه کسروی زبانشناسِ بیمانند ریشۀ «دوقلو» را در ترکی جسته است این است که بیشترِ واژههای دارای قاف عربی، عربیشده یا تُرکیاند.
در پارسیِ میانه به دوقلو «پَتیوختَک» گفته میشد که واژهای مُرده است. در کُردیِ فَهلَوی (فَیلی) «لِفانَه» گفته میشود.
دانشنامۀ نامها و واژهها. انتشارات مدرسه